دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

مهاجرت فقط رفتن نیست !!!

مهاجرت فقط امتیاز اوردن نیست .. ویزا گرفتن نیست . کار پیدا کردن نیست .. مهاجرت فقط رفتن نیست ..مهاجرت یعنی تحول ..مهاجرت یعنی یه تغییر بزرگ ! یعنی ریسک کردن !

هرچقدر هم اماده باشید حتما ترسهایی دارید .. بعضی این راه رو رفتن و بعضی برخی از ترس هاشون رو با روش هایی یا با راهنمائی های و یا با اقداماتی پاک کردن .. ترس هاتون رو بگید تا ببینیم چقدر باید واقعا نگران باشیم !! اصلا باید نگران باشیم ! چقدر از ترسی که از مهاجرت وجود داره واقعی هست و چقدرش با رسیدن به مقصد حل می شه ؟؟ مطمئنم با اشتراک گذاشتن بعضی نگرانی ها متوجه می شیم این فقط ما نیستیم که این طوری فکر می کنیم و خیلی از ترسها . . نگرانی ها . بی اعتماد به نفسی ها و غیره فقط ساخته ذهن ماست .. شایدم نگران چیزهایی باشیم که از دست می دیم و هنوز شک داریم به چیزهایی که قرار به دست بیاریم .. به چه بهایی این راه رو رفتن می ارزه ؟؟‌ از چی می ترسیم ؟ چی بیشتر از همه نگران امون می کنه ؟ ..

منتظرم

سپیده


::: این ادرس صفحه دو مهاجر در فیس بوک هست. اگر دوست دارید اونجا هم می تونید مطالب رو دنبال کنید و یا بحث کنید و غیره .. 


یادم رفت اینو بگم. گاهی هم مثل من وقتی می خواهید بیاید از هیچی نمی ترسید .. من نه گریه کردم نه دلتنگی نه ترسیدم تا وقتی که از شیشه هواپیما شهر رو زیرپا می دیدم و تازه فهمیدم داره چه اتفاقی می افته و وقتی رسیدم در ۱ ماه اول تازه ترسهام شروع شد ...

نظرات 27 + ارسال نظر
الهام 1390/05/20 ساعت 05:05

سپیده عزیز ممنون از موضوع جدیدت. به نظرم خیلی مرتبط هست. من فکر می کنم ترسی که دارم شاید باقی افرادی که در این راه پا میذارن هم داشته باشن...من از منزوی شدن و تنها شدن می ترسم...نه به خاطر اینکه آدم وابسته به خانواده ای باشم چون سالهاست که جدا زندگی می کنم از این نگرانم که نتونم با افرادی که از بیخ و بن با ما متفاوت هستن ارتباط برقرار کنم نه زبان مشترکی نه دین مشترکی و نه فرهنگ مشترکی...البته اینها برای من دلیل انصراف نیستن ولی ترس دارم...

من همه نظرها رو تائید می کنم تا ببینیم نظر بقیه چیه و حرف بزنیم راجع بهشون ..
مرسی الهام جون
سپیده

حسن 1390/05/20 ساعت 07:22

من برای خودم اینجا درآمد خوبی دارم، کلی آدم منو میشناسن و کلی زحمت کشیدم تا همچین جایگاهی رو به دست آوردم. می ترسم اونجا نتونم جایگاهی که اینجا دارم رو به دست بیارم و از نظر مالی عقب بیوفتم.

مهدی 1390/05/20 ساعت 09:27

خیلی خیلی سودمنده که بگین اون ترسهایی که بعد از یکماه شروع شد چی بود. من الان فقط از کار پیدا کردن می ترسم. ولی میترسم که لیست ترسهام بعد از یک ماه بیشتر بشه. این سخت تر هم میشه وقتی شما باید نقطه اتکای یکی دیگه هم باشین که با اتکا به شما نترسه. خلاصه خدا رحم کنه. ولی باید رفت ...
مهدی دوست منصور :)

مهراد 1390/05/20 ساعت 10:16

من که دارم سکته میکنم ...
خانوادم، خونم، دوستام، زندگی راحت فعلیم .... همشو دارم به چه قیمتی میذارمو میرم ...

شبنم 1390/05/20 ساعت 12:26

وای این تاپیک خیلی خوبه که دارید راجع بهش صحبت میکنید ..از اونجاییکه نیوزلند دورترین نقطه به ایرانه آدم خیلی میترسه که کم بتونه بیاد و به خونوادش سر بزنه..هر چند که من به دوستی دارم رفته استرالیا و هر شش ماه یه بار عزمشو جزم میکته و یه سفر به ایران میاد...
ببین طبیعیه که اولین چیزی که هر خونواده ای رو نگران میکنه بدست آوردن یه کاره خوبه اینکه آدم 10 سال سابقه کارشو بزاره کنار و قصد رفتن کنه خیلی سخته...من و همسرم هم خیلی نگرانیم که چیزاییو که اینجا به سختی به دست آوردیم چقدر طول میکشه اونور به دست بیاریم .......................
سپیده جون گفتی از شیشه هواپیما شهر رو میدیدی تازه فهمیدی که چه اتفاقی داره میفته این حس رو همه دارن دوستم که داشت میرفت استرالیا می گفت حس میکردم هواپیما منو داره از ریشه های زندگیم جدا میکنه .......خیلی سخته اون لحظه کندن
موفق باشید دوستم
به امید اینکه همه به اون زندگی آرامش بخشی که میخوان برسن

مارال 1390/05/20 ساعت 12:32

فکنم من تنها کسی هستم که احساس ترسم بر عکسه چون برای رفتن هیچ ترسی ندارم اما اگر راهی پیدا نکنم و مجبورشم اینجا بمونم از اون روز در حد مرگ میترسم...

mahsa 1390/05/20 ساعت 13:25

man doost nadram bacham oonja door az jave famil mesle khale amme o daee bozorg she chon enjoori biehsas bozorg mishe too kharej zendegi kardan khaili behtare az iran hame chiz mohayast vali be che gheymati ??? in nazare mane

رومینا 1390/05/20 ساعت 15:56

من و همسرم هم موقعیت اجتماعی خوبی داریم هم شغل خوبی شاید به نظر تغییر این شرایط خیلی بی عقلی باشه یعنی تغییر یه شرایط استیبل به یه شرایط کملا غیر استیبل تازه اون هم با مسولیت دوتا بچه.
ولی بارها و بارها در زندگی به من و همسرم ثابت شده که برای پیشرفت باید ریسک کرد هروقت ما شرایط یه ریسک بزرگ رو قبول کردیم یه گام به سمت زندگی بهتر پرش کردیم.
نه از تنهایی میترسم نه از تفاوت ها دینی و اجتماعی تازه برعکس برام هیجان انگیز هم هست. لحظه شماری میکنم که هرچه زودتر این هیجان رو از نزدیک لمس کنم فقط کمی در مورد به موقع کار پیدا کردن نگرانم. که اون هم باز هم برام هیجان انگیزه.

رهام 1390/05/20 ساعت 16:23

ترس از تنها موندن. ترس از دلتنگی. ترس از بی کسی. ترس از غربت محیط.... همه و همه زاییده یه چیزیه و اونم بی پولیه....
اگه اینجا (تو ایران) این موضوع حس نمی شه به خاطر اینه که بالاخره شب میتونی یه سقفی برای پناه بردن پیدا کنی.
اما وقتی تنهایی ... اونم نه تو یه شهر غریب... تو یه جایی که همه بعنوان یه ایرانی نیگات میکنن....وحشتناکه.
از اون بالاتر برای کسی که مهاجرت کرده اینه که.....نکنه نتونم طاقت بیارم و مجبور بشم برگردم.....
ولی با همه این حرفا "یه چیزایی هست که اینجا مثل خوره روح آدم رو میخوره" (ماخذ: فکر کنم! صادق هدایت ) و اونم اینه که اینجا رسیدن سهم کسانی است که کمتر می دوند و دویدن حکم کسانی است که کمتر می رسند.
اگه اونجا هم همینجوریه به هیچ کدوم از خوبیاش نمی ارزه. حتی اگه مفتی هم بخوان اقامت بدن.
(دریغ که هر چه بیشتر می نویسم بیشتر می آید. (خواجه عبدالله انصاری))

مسعود 1390/05/21 ساعت 08:38

سلام
ITA من جدیدا اومده و میخواهم که اقدام کنم. میخواستم ببینم که اگر اقامت بگیرم همسر من هم طیق قانون فعلی اقامت میگیره.
ترسم از اینه که به اون اقامت رو ندهند- ممکنه این اتفاق بیفته یا اگر من بگیرم به اون هم میدن.
خیلی ممنون

اگر اقامت بگیرید حتما به همه خانواده اقامت می دهند . به همسر و بچه ها ..
سپیده

مهدی 1390/05/21 ساعت 13:02

هر کسی شک کرده توی رفتن یک نگاه به این ویدئو بندازه. شکش از بین میره:
http://www.youtube.com/watch?v=f0DFERpS-Bk

[ بدون نام ] 1390/05/21 ساعت 15:49

هزینه ITA رو چطور میشه پرداخت کرد؟ واریز به حساب بانکی؟ یا حتما ویزا کارت میخواد؟ اخر فرم ITA نوشته جزئیات ویزا کارت رو بنویسید حتی رمز و غیره رو هم میخواد. کسی حاضر نمیشه این اطلاعات رو در اختیار بذاره من هم که ویزا کارت ندارم. گیفت کارت ها هم حداکثر 1000 دلار هستن. نمیشه باهاش 1000 پوند داد.

نمی دونم دیگران چطوری پرداخت کردند اما می تونید مثلا به جای یه دونه گیفت کارت مثلا دو تا بگیرید و شماره هردو رو بذارید .. و یا اینکه از دفتر سفارت در تهران بخواهید که به حساب اونها بریزید و اونها بهتون رسید بدند .. راه دیگش اینه که چک بانکی بگیرید البته نه بانک ایرانی و براشون بفرستید .. بچه ها ! لطفا بگید شما چه طوری پرداخت کردید .. ممنون
سپیده

الهام 1390/05/22 ساعت 05:04

این بهترین تعبیری بود که از اینجا دیدم....""اینجا رسیدن سهم کسانی است که کمتر می دوند و دویدن حکم کسانی است که کمتر می رسند""

مسعود 1390/05/22 ساعت 05:18

سلام
برای ثابت کردن partnership من با همسرم فقط ترجمه و فرستادن سند ازدواج کافیه؟
با تشکر از همه دوستان

بستگی به افیسر داره . مال ما رو قبول نکرد مجبور شدیم حساب مشترک و ویزا مسافرت هامون باهم و عکس عروسی و اینها هم بدیم .. حساب مشترک رو خیلی قبول دارن ... بسکه خودشون پولکی هستند :) اما در مرحله اول همون عقدنامه کافیه اگر بخوان خودشون ازتون مدرک دیگه می خوان بعدا
سپیده

محسن 1390/05/22 ساعت 05:25

تنها ترسی که من به شخصه دارم کار پیدا کردنه بقیه چیزها رو نمیدونم چون باید تو موقعیتش قرار بگیرم و فکر نکنم مشکل خاصه دیگری باشد. با توجه به شرایط اقتصادی-سیاسی و .... کشور ما فکر نمیکنم ترک کردن ایران کار خیلی سختی باشه.
به قول بعضی ها هر جا که دلت خوش باشه اونجا بهترین جاست واسه زندگی.دل خوش بودنم آرامش فکری-امنیت کاری-امنیت اقتصادی و اینجور چیز هاست.
شاید فقط اولش یه کم سخت باشه ولی وقتی راه افتادی همه چیز حله.

اورایاد 1390/05/22 ساعت 06:04 http://orayad.blogfa.com

درمورد ترس نوشتی راستش من دلایلم برای رفتن محکمه اما از شما چه پنهون مطمئن هستم که برای خانوادم بدجور دلتنگ میشم با همه اینها وقتی میبینم هده زیادی از هموطنهام که همه همین احساس رو نسبت به خانواده دارند میفهمم که این یه درد مشترک وباید به اجبار پذیرفتش
همین هفته گذشته سختی زندگی همسرم رو از رفتن پشیمون کرد و باعث شد من امتحان ایلتس مهر ماهم رو کنسل کنم
ولی باز دغدغه رفتن داریم ومیخوام دوباره اذر ماه ثبت نام کنم
دوستان به نظر من مهاجرت تصمیمی که باید به دلیل جبر زمانه پذیرفتش.
درمورد اونهایی که وضع مالی خوبی دارند دوستان من که خارج از کشور هستند میگن که ایران جای بهتری برای پول درآردن پولدارا!!!
من دوتا از دوستام که یکیش باباش مایه دار خفن بود و دیگری باباش یه کارمند معمولی بود رفتن اونور آب الان اونی که پولدار بود با اونی که از قشر متوسط بود هردو یه سطح درآمد دارند یه سری به این سایت بزنید در مورد وضعیت حقوق در نیوزلنده
http://www.seek.co.nz/jobs-resources/articles/salary-info

ابرو 1390/05/22 ساعت 06:14

مهاجرت اصلا ترس نداره اگر؟!

-اگر زبانت در حدی باشه که بتونی ازپس یک Job Interview بر بیای . توجه داشته باش که احتمالا 10 نفر Nativeهم همون کار را میخوان که توهم دنبالشی . وصدالبته یادت باشه که غیر از تو مهاجرهای دیگری هم هستند که انگلیسی رامثل زبان مادری صحبت می کنند مثل هندیها و پاکستانیها
-اگر اعتماد به نفس فراوان داشته باشی .
-اگر بتونی به اندازه هزینه یکسال زندگی با خودت پول ببری . یا ماهیانه بشه برات ارسال کرد...
-اگر بتونی ریسک کنی و همه چیز را از اول شروع کنی .
-اگر پلهای پشت سرتو خراب نکرده باشی .که اگر موفق نبودی راحت بتونی برگردی کشورت .
-اگر برای مهاجرت انگیزه قوی داشته باشی و تحت تاثیر و جوزده نباشی .
-اگر پس از مدتی موفق نبودی از حرف این و اون نترسی و سرتو بگیری بالا و برگردی کشورت.
-اگر بتونی با دل تنگیهای دوری از وطن و خانواده و غیره کنار بیای .
-اگر همه چیز را راجع به اون کشور بدونی .همه چیز... حتی قوانین.
-اگر خانواده داری اونها هم باید انگیزه قوی داشته باشن درغیر اینصورت مطمئن باش که موفق نخواهی شد.
-اگر لازم شد از انجام کارهائی که در شآنت نیست ابائی نداشته باشی.
-اگر به یک زندگی واقعا ساده برای حداقل 3 تا 5 سال قانع هستی.
و...

me 1390/05/22 ساعت 07:05

من از خودم میترسم! از عقایدم! از متزلزل شدن ! از عقب ماندن...از اینکه نتونم خودم رو وفق بدم یا فکر کنم با یه کارایی تونستم خودم را وفق بدم ولی در واقع خودمو شکستم...تمام باورهایی که به زحمت بهشون رسیدم....
...خیلی چیزای دیگه هم هست...ولی این از همش مهمتره...

مهدی 1390/05/22 ساعت 13:17

سلام. من هزینه ITA را با Bank Draft دادم. البته از یکی از دوستانم که توی انگلیس بود خواهش کردم که برام Bank Draft بگیره و مدارک را هم پست کردم براش. اون هم بعد از گرفتن Bank Draft اون را به همراه مدارک پست کرد برای دفتر لندن. البته رسوندن پول به انگلیس هم خودش داستانی داشت...

هدیه 1390/05/22 ساعت 19:56

با عرض سلام،
موضوع خوبی انتخاب کردید. نگران اینم که به نظر میرسه تقریباً بیشتر عادتها عوض میشند. شاید چیزای ساده یی هم باشند اما همه یهو با همدیگه اتفاق می افتند.
صبح بیدار شدن و دستشویی رفتن و تاکسی گرفتن و رانندگی و رفتن سر کار و حرف زدن با ملت و...
چند مدت اول به نظر میرسه با تغییرات همه چیز به اضافه دوری از شهر و کشور و خونواده و دوستان یهو همه با هم به آدم فشار میاره. چه برسه به اینکه آدم از لحاظ مالی هم تو مضیغه (مزیغه؟ مذیقه؟!) باشه.
تو این شرایط آدم اگه یه همسر خوب و پر انگیزه داشته باشه فک کنم یه نکته مثبت به حساب میاد و میتونه خودش رو جمع و جور کنه اما اگه مجرد باشه بازم سختی ها بیشتر میشوند. اگرم همسر آدم خودش محتاج انگیزه باشه که دیگه ...

راستی تا الان بیشتر صحبتها و دیدگاهها توی این وبلاگ به نظرم از دید افراد متاهل بود. لطف کنید از دید افراد مجرد هم به قضایا نگاه کنید. متشکرم.

ابرو 1390/05/23 ساعت 12:39

به هدیه:

واما درباره مجردهای عزیز:
مهاجرت برای مجردهای از جهاتی ساده تر و از جهاتی سخت تر خواهد بود.

راحت تر است به خاطر دلایل زیر:
-مجردها ریسک پذیرتر از متاهل ها هستند
-هزینه های زندگی یک مجرد میتونه به مراتب ازیک متاهلکمترباشه
-مجردها آسانتر با زندگی جدید خو میگیرند
-مجردها سریعتر زبان یادمیگیرندچون کافیه با یک نیتیو پارتنر بشوند

سخت تر است :
-مجردها معمولا جوانند و کم تجربه بنابراین تصمیمات غلطی که ممکنه بگیرند میتونه همه چیز را خراب کنه
-مجردها وابستگی عاطفی بیشتری به خانواده شون در ایران دارن و گاهی تحمل دوری خیلی سخت میشه براشون
-محیط باز برای کسانی که روی خودشون کار نکردن میتونه مسئله ساز بشه ( از هول حلیم بیفتن توی دیگ )
-مجردهای جوان معمولا حساب ذخیره ارزی کافی ندارند مگر اینکه از طرف خانواده ساپورت بشن.
و...

خیلی ممنون

ک 1390/05/24 ساعت 11:12

سلام

فقط اومدم باریدن اولین برف تو نیوزیلند رو تبریک بگم.
خوش باشید و خوشحال.

ممنون که هنوز از مهاجرت می نویسید و راهنمایی می کنید

اره بعد از ۸۰ سال تو اوکلند برف اومد امروز .. :
سپیده

modir1 1390/05/25 ساعت 08:02

سلام
من و همسرم هم کلی ترس داریم - ولی هر روز که نزدیکتر میشیم به رفتن قرص تر و محکم تر می شیم
من به عنوان تکنسین برق میخوام برم و خودم رو اماده هر کاری کردم
الان هم دارم دوره ماساژ می بینیم که بتونم اونجا اگه اونقدر بیکار موندم ، از این راه کسب درامد کنم

لیلی 1390/05/25 ساعت 08:51

در این پروسه مهاجرت بارها و بارها دچار تردید شدم و هنوز هم می شم شاید به این دلیل که واقعا نمی دونم چی می خوام اینجا یه زندگی معمولی ولی موفقی دارم واسه همین بعضی وقتها می گم آخه چرا می خوام برم.
من هم مثل همه تون نگران تنهایی هستم دوری از خانواده اینکه اگه اتفاقی براشون بیفته من از اون راه دور چیکار می تونم بکنم.
از طرفی اگه همه برن مملکتمونو کی نجات می ده؟؟؟!!!

اورایاد 1390/05/25 ساعت 21:48

سلام در جواب خانم لیلی:
عمری که میخوایم مملکتو نجات بدیم ایرانو اباد کنیم پس کی باید خودمونو نجات بدیم

لیلی 1390/06/15 ساعت 09:23

سلام . شما چقدر خوبین
همسر من خیلی ساله که دوست داره مهاجرت کنه و من علی رغم میل باتنی باهاش مخالفت میکردم چون خیلی دلم رنجیده بود
اما حالا میخوام اینم امتحان کنم حتی اگه همه چیز رو ازدست بدم . میدونم که اگه نشه میتونم دوباره شروع کنم . از دوری خانواده دلتنگم . اما اشکالی نداره .
من تازه واردم به سایت تون . دوست دارم شما با شما سپیده خانم حرف بزنم . امکان داره ؟

خوش اومدی عزیزم .. اینجا همه با هم کمک می کنیم تا در این باره به هم کمک کنیم .. اگر سوالی دارید خوشحال می شم کمک کنم .. وبلاگ منم هست newwishes.persianblog.ir اونجا هم اگر خواستی می تونی پیغام بذاری یا اگر خواستی اینجا ... در خدمتیم ..
سپیده

روشنک 1391/02/23 ساعت 02:00

ترس ... مگه میشه آدم بخواد یه راه جدید رو امتحان کنه و نترسه ؟!!!
من از 3 تا مورد ترس دارم که دیدم به شدت مشترکه 1- دوری از عادت هامون ینی ناز کردن برا مامان و بابا ( و در مورد خودم برا برادر بزرگترم ! ) ، ناز کشیدن های مامان وقتی مریضی یا هوسله (حوسله ؟؟) نداری ، رفیق بازی و دور زدن های گاه گاه تو پاساژا و ...
2- ترس به خاطر ارتباط بر قرار کردن ، حالا اگه آفیسر یا استاد تماس گرفت سوتی ندم ، اونور واسه کار کلمه هارو یادم نره !! اشتباه نگم !!! دیکته کلماتم اشتباه نباشه آبروم بره !!! و...
ترس اصلی من : پول ، مشکل مالی ، خونواده من معمولین ، از خرج های زیادی که پیش رو دارم ناراحتم و میترسم که کم بیارم یا بد خرج کنم پول خونواده رو به باد بدم !! میترسم پولام تموم بشه !!! میترسم آخرش نا موفق باشم و ... همه چی رو به باد بدم و برگردم !!!!

امیدوارم که همه ترساتو کنار بزاری یه روز و بیافتی دنبال اون چیزی که دلت می خواد....زندگی همش ریسکه...حالا چه کم و چه زیاد.../ناصر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.