دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

تضاد ...

 راستش این خط رو بعدا به پست اضافه کردم فقط واسه یه توضیح .. مهم نیست اصلا که ما الان کجاییم و کجا می خواهیم بریم و مشکلات در چه حدیه و غیره .. من فقط با این پست خواستم بگم کاش می شد همه چیز رو باهم داشت .. کاش می شد خانواده کنارت بود وقتی داری از ارامش جایی که دوست داری لذت ببری ... به همین سادگی ..

----------------------- 

هیچ وقت شده وقتی عید توی خیابون های تمیز و خلوت تهران رانندگی می کنی ارزو کنی کاش تهران همیشه همینقدر خلوت بود !  

 

هیچ وقت شده فردای یه روز بارونی که افتاب ملایم می تابه و اسمون ابیه با چند تیکه ابر تمیز و سفید ارزو کنی کاش اسمون همیشه اینجوری صاف و تمیز بود !  

 

هیچ وقت شده  توی مسافرت صبح با صدای پرنده ها از خواب پاشی و چشم باز کنی به طبیعت و ارزو کنی کاش همیشه همینقدر صبح ها دلپذیر بود !  

 

هیچ وقت شده در تعطیلات شمال وقتی می ری بیرون بوی تازه چمن و صدای دریا بهت لذت بده و ارزو کنی کاش دریا همیشه اینقدر نزدیک بود !  

 

هیچ وقت شده توی مسیر برگشت خونه ۲۰ دقیقه ای برسی و ساعت ۵:۳۰ خونه باشی و بتونی از بقیه روزت استفاده کنی و ارزو کنی کاش همیشه می شد ترافیک رو دور زد !   

هیچ وقت شده بری بانک و نفر اول باشی و از خوشحالی ارزو کنی کاش هیچ وقت هیچ صفی وجود نداشت !  

 

هیچ وقت شده فروشنده مغازه بهت لبخند بزنه و به جای اینکه جنس رو از دستت بکشه بگه برو اول بگرد بعد بیا اینجا خرید بهت ادرس جایی رو بده که همون جنس رو بهت ارزونتر می فروشن! 

 

هیچ وقت شده توی هتل پول هاتو رو برات Change  نکنن و بگن ما نرخ امون گرونه برو صرافی change کن برات به صرفه تره !  

 

هیچ وقت شده دلت بخواد اونجوری زندگی کنی که دلت می خواد نه اونجوری که مردم خوششون میاد !  

  

هیچ وقت شده دلت بخواد ازاد باشی ! 

هیچ وقت شده ...

 

------------- 

 

هیچ وقت شده دلت بخواد وسط هفته بری بیرون شب و یه جایی مثل دربندی جایی پر از ادم و شلوغی و هیجان و نصفه شب ساعت ۲ برگردی و تو ترافیک بمونی و با این حال کلی با دوستات بهت خوش بگذره اما یهو یادت بیفته اینجا هم ۵ تعطیل می کنن و همه سوت و کور می شه !

 

هیچ وقت شده دلت بخواد بری سینمای شلوغ  و یه فیلم هیجان انگیز ببینی و با سوت و هیجان بقیه تو هم از فیلم لذت ببری اما یادت بیفته اینجا همیشه سینما حتی شلوغ هم باشه پر از صندلی خالیه !

  

هیچ وقت شده دلت صبح روز تعطیل نون بربری و سنگگ داغ با سرشیر دلت بخواد اما بدونی جز باگت و یه چیزی شبیه تافتون خیلی انتخاب نداری !   

 

هیچ وقت شده دلت برای مامانت تنگ شه و دلت بخواد پاشی الان بری پیشش اما یادت بیفته کیلومتر ها ازش فاصله داری ! 

 

هیچ وقت شده خبر ناگواری رو بشنوی و دلت بخواد باشی تا کمکی کنی اما یادت بیفته دستت به هیچ جا بند نیست ! 

 

هیچ وقت شده تنهایی کنار خونه نشسته باشی و یا دلت گرفته باشه و هوس کنی به دوستت زنگ بزنی و درد دل کنی اما یادت بیفته الان اون سر دنیا نصف شبه و باید غصه ات رو تنهایی قورت بدی ! 

  

هیچ وقت شده دلت بخواد وقتی کسی اون ور خط داره بغضش رو قورت می ده یا اشکی می ریزه حداقل  فقط باشی ... بعد یادت بیفته ..

 

هیچ وقت شده ....

 

---------------------- 

 

هیچ وقت شده ارزو کنی کاش ایران جایی بهتری بود برای ماندن !! هیچ وقت شده ارزو کنی کاش از جنس سنگ بودی ....  هیچ وقت شده ارزو کنی کاش می شد همه اینها رو باهم داشت .. 

سپیده

نظرات 35 + ارسال نظر
امین 1390/11/20 ساعت 01:39

سپیده عزیز

با خوندن قسمت اول کلی ذوق کردیم، و با خوندن قسمت دوم اشکمون دراومد. آخه بابا ما مردا هم احساساتی میشیم. ( یعنی منم مرد شدم )

سپیده جان، من قبلا به خیلی از این چیزها فکر کردم و مطمئنم که اکثر بچه ها هم مثل من هستن.
یادمه یه زمانی نه چندان دور، خیلی ها انگیزه شون این بود که برن خارج ( خارج قبلا خودش اسم یه کشور بود )، خیلی هم ذوق میکردن و احساس مهم بودن میکردن و به بقیه فخر میفروختن ( همه نه ها، بعضی ها)، اگر هم یه سفر میومدن ایران کلی کلاس میذاشتن و بقیه هم میرفتن ببینن که اینا که از خارج میان چه شکلی ان؟!
بیشترشون هم تحصیلات و تخصص نداشتن و بعضی هم چهارچنگولی از مرز رد میشدن و قدم زنان یا دوان دوان خودشون رو به یک جایی میرسوندن و یاد گرفته بودن که باید پاسپورتشون رو پاره کنن تا بتونن تقاضای پناهندگی کنن.
بجز یه تعداد اندک بقیه شون هیچ مشکل خاصی که منجر به پناهندگی بشه هم نداشتن و کلی دروغ بافتن و مدتها در کمپ موندن تا تکلیف شون معلوم بشه.
تازه اینها دیگه به این راحتی هم نمیتونن هر وقت خواستن برگردن ایران تا فک و فامیل رو ببینن.

حالا اما قضیه خیلی فرق کرده، حداقل برای امثال ما که تحصیلات و تخصص داریم( بنده کوچیک همگی هستم ).
یکی از مولفه هایی که منو قانع کرد که ایران رو موقتا هم که شده ترک کنم این بود که به هیچ عنوان حاضر نیستم غرورم ( شامل غرور ملی ) رو زیر پا بذارم و با هر فلاکتی شده برم خارج!
برام مهمه که مثل آدم ویزا و بلیط هواپیما بگیرم و توی فرودگاه مقصد خوشامد بشنوم نه اینکه مثل دزدها قایمکی جیم بشم. برام مهمه که هر وقت اراده کردم ( البته با داشتن مرخصی ) یک بلیط بخرم و با کلی هدیه برگردم ایران و عزیزانم رو ببینم.
حالا ما شرایطی رو داریم که میتونیم چنین کاری بکنیم ولی بعضی ایرانی ها مثل عموی خودم که الان بیست و چهار ساله که آمریکاست و تحصیلات خیلی بالا داره و توی ایران برای خودش کسی بود، بخاطر مسائل سیاسی خاص که اگر برگرده توی فرودگاه میگیرنش دیگه هیچوقت نمیتونه زادگاهش رو ببینه و چندین ساله که بخاطر عشقی که همیشه به ایران و مخصوصا شهرش داشت دچار ناراحتی اعصاب شده و چند بار بستری شده. عموی من الان چند ساله که داره با گوگل ارث ایران رو تماشا میکنه و آه میکشه و اخبار ایران رو دنبال میکنه که از چیزی جا نمونه. نتونست برای فوت چند تا از عزیزترین کسانش از جمله مادرش که خیلی براش مهم بود حتی برای مراسمش بیاد.
آیا من و شما این مشکلات رو داریم؟
من به شخصه به این فکر کردم که با شرایطی که من در ایران دارم اگه بخایم احساسات صرف رو کنار بذاریم، اگه برای کسی مشکلی پیش بیاد، من همینجا هستم ولی نمیتونم هیچ کاری براش بکنم و این منو بشدت آزار میده. پدر من پارسال سکته قلبی و مغزی همزمان کرد و چند ماه بستری بود و خوشبختانه نجات پیدا کرد، ولی سپیده عزیز، من بعلت مشکلات مالی نتونستم کمترین کاری براش بکنم. چون وقتی پدرم بیهوش بود نیاز به پول داشت و نه نوازش 10-20 نفر همراه. خوب پول تهیه و پرداخت شد، ولی من که پسرش بودم پیش خودم از خودم خجالت کشیدم که دیگران هزینه اش رو پرداخت کردن. من و همسرم هر دو مهندس عمران هستیم و کمترین حقوق ما در نیوزلند ماهی 4-5 هزار دلار هست یعنی با هم بین 8-10 هزار دلار.
خوب من حساب کردم که با این پول میتونیم هر ماه یه حقوق رو صرف خونواده مون در ایران بکنیم که با این شرایط فعلی به کمک مالی خیلی بیشتر نیاز پیدا میکنن.
به این فکر کردم که هزینه تحصیل برادرم و برادر خانومم که مطمئنا وارد دانشگاه شریف و امثالهم نخواهند شد رو کی قراره پرداخت کنه؟؟؟ پدرم؟ اون که همه جوونیش و سلامتیش رو برای من و ما خرج کرد! پدر خانمم هم دقیقا مثل پدرمه و همونقدر دوستش دارم و اون هم با اینکه دو تا مدرک عالی دانشگاهی داره و چند سال پیش باز نشسته شده باور کن که همین الان هم شاغله و بیشتر از یه جوان مثل من کار میکنه ولی هر چی میگیره هزینه میشه. خوب ما در ایران اینقدری درآمد نداریم که بخوایم چند نفر دیگه رو ساپورت کنیم. ولی اگه در نیوزلند یا استرالیا و . . . کار کنیم شرایط خیلی بهتر میشه.
شاید همسر من که مثل شما خانم هست خیلی بیشتر از من احساساتی بشه و این کاملا برای خانم ها طبیعیه. ولی باید سعی کنیم قدری از ناراحتی هامون رو با فداکاری برای خانواده جایگزین کنیم و حداقل کمی فشار زندگی رو از روی دوشهای خسته شون برداریم.
الان دیگه نوبت ماست و شاید خیلی وقته که نوبت ما شده ولی شرایط مناسب نیست و ما میخوایم که مناسبش کنیم، ولی نه در ایران، چون نمیشه

پس سپیده عزیز، قوی باش
با اینکه شاید انگیزه های ما با هم متفاوت باشه ولی من میدونم که تو هم حتما دلیل قانع کننده ای برای کندن و رفتن داشتی. پس صبر کن تا ما هم بیایم و با بقیه بچه ها با هم میریم بیرون و کلی تفریح میکنیم و من برات جک میگم که بخندی دلت وا شه
میدونم که هیچ چیز جای خانواده رو نمیگیره ولی ما هر وقت بخوایم میتونیم به ایران سفر کنیم هر قدر هم که دور باشیم. نمیتونیم؟

ببخشید که خیلی پر حرفی کردم
از شما و بقیه دوستان عزیزم بخاطر اینکه شاید با رک گویی ناراحتشون کرده باشم عذز خواهی میکنم

امیدوارم همگی همیشه و همه جا موفق و سلامت و شاد باشید

:)‌
سپیده

Ali 1390/11/20 ساعت 02:39

هیچ وقت شده اول صبح بلند شی سرحال ببینی سلکت نشدی کلا روزت خراب بشه !!! (ویژه روزهای 4 شنبه :-دی)

اره شده :(
سپیده

داریوش 1390/11/20 ساعت 06:42

سپیده جان، شما و ناصر عزیز خوب یرای گریه کردن ما رو دارین تمرین میدین
شوخی کردم ،از شما ممنونم که انقدر صادقی و هر چی که هست رو نشون میدی.درست میگی زندگی هیچوقت
ایده ال نیست زندگی همش تضاد. اصلا طبیعت یعنی کنار هم قرار گرفتنه تضاد ها .شما درست میگین من اگه قابلیت خندیدن رو دارم ،قابلیت گریه کردن هم دارم باید یه جوری استفاده بشن. گریه ما رو هم درآورد هم تیکه اول هم تیکه دوم
یه مقدار هم NZQA مقصره دنبال بهانه میگردم .گریه کنم به هر حال ماهیت زیبایی داشت این نوشته ها مرسی.

امین عزیز
خیلی بهم میریزم وقتی میبینم دو نفر متخصص و تحصیلکرده کار میکنن ولی نمیگذرونن مثل منو همسرم ویا شما و همسرتون و یا خیلی های دیگه.
آرزو میکنم آینده برامون روزهای بهتری کنار گذاشته باشه.
من زیاد تو قید وطن نیستم . وطن صرفا اونجایی نیست که توش بدنیا اومده باشم.الان برای من هر جایی که یه تعامل دو طرفه برقرار باشه وطن دوم....دوم و اول نداره وطنمه.15 سال برای صنعت ریخته گری این وطن خدمت کردم.تو سن و سال خودم جزو الیتهای این صنعتم . بیش دو تا کارخونه ریخته گری رو طراحی و راه اندازی کردم.
ولی الان اگه بخوام برای پسرم دو تا کلاس آموزشی و یا برنامه تفریحی مازاد در نظر بگیرم نمیتونم و بایستی کار بیشتری کنم. وطن؟؟!!

مهدی دوست منصور 1390/11/20 ساعت 06:43

سلام. اول صبح سر کلاس MCITP کلی حالمان گرفته شد.
راستی از مصاحبه علی خبری نشد؟

بابک 1390/11/20 ساعت 06:44 http://persiance.wordpress.com

امین جان ::

حرفهات خیلی بجا و دلنشین بود. یه جورایی حرف همه ما بود.
اتفاقا همین امروز صبح داشتم به این موضوع فکر میکردم که اگه تو نیوزیلند مثلا فلان ریزورت، فلان جزیره یا بهمان کوه هست و میشه رفت تفریح، چرا ما تو ایران این کارها رو نمی کنیم. مثلا چرا باید اونجا بتونم پسرم رو ببرم کویینزتاون اسکی و ... اما تو تهران نشه رفت دیزین و گاجوره و .... خب، جوابش معلومه. من باید تقریبا 40-50 درصد درآمد ماهانه ام رو صرف یه همچین تفریحی بکنم. اما آیا اونجا هم اینجوریه؟ بنابراین، همونطور که شما گفتین، کم بودن فواصل یا بودن در ایران به معنی حل شدن مشکلات نیست و اصولا دردی رو دوا نمی کنه.

زهره 1390/11/20 ساعت 07:11

هیچوقت شده بری هتل ونک ۱۰۰۰ تومن هم به پارکبان دم هتل بدی ولی اومدی بیرون ببینی قفل ماشینتو زدن شکوندن
هیچوقت شده پنجشنبه صبح بعد از مدتها مرخصی گرفتی استراحت کنی یکدفعه صدای گرومپ گرومپ رو پشت بوم بشنوی. که چی: ریختن ماهواره ببرن اونم برای بار دوم در یه ماه( و فقط خداخدا کنی با خودت کاری نداشاه باشن)
هیچوقت شده هر جای مهمی که تو زندگیت می خوای بری باید کارت دست یک آدم باشه که وقت ورود باید دولا دولا بری جلو و یه سلام علیکم حاج آقای غلیظ بگی
هیچوقت شده در عرض یه ماه ارزش داراییت نصف شه

الهام 1390/11/20 ساعت 09:14

واقعاْ هیچ وقت شده رئیست و همکار مهندس ارشدت در وقت اضافه کاری سر کار باشن و یه مشکلی پیش بیاد اونوقت تو رو بکشونن سر کار بگن تو حلش کن در حالی که اونا سر کار بودن و اضافه کاریشو هم فول گرفتن که مشکلات رو حل کنن ولی در اصل فقط اومدن استراحت کنن؟!!! آری اینچنین بود برادر...که تصمیم به فرار گرفتیم..

حسین 1390/11/20 ساعت 09:35

هیچ وقت شده که هر روز قیمت دلار رو چک کنی ببینی گرونتر و گرونتر و گرونتر شده و تو هر روز فقیر تر و فقیر تر و فقیر تر میشی ... شاید تا بخوای بری دیگه پولی برا بلیط هم نداشته باشی
شده ، شده ، شده

علی 123 1390/11/20 ساعت 09:43

سپیده خانم از اینکه خوبی و بدیها رو درکنار هم نوشتید خیلی لذت بردم این نشون میده که انسان عادلی هستید کلی از خواندن مطالبتون لذت می برم همینطور مطالب آقا ناصرگل.

امین جان::: من تک پسر خانواده هستم، نه دایی، نه عمویی، نه پدری... فقط مادر و دو خواهر که با هم زندگی می کنن. خانمم هم فقط از دار دنیا یه برادر داره که سر زندگیشه. با این وجود اینقدر از ایران ناخشنودم که اگه به خاطر خانواده م نبود هیچوقت بر نمی گشتم. ما از نظرمادی مشکلی نداریم و احساس کمبود نمی کنیم. نه اینکه خیلی درآمد داشته باشیم... نه. اما به اندازه ای داریم که برای شهرستان کافیه. مسافرتها و خریدهامون هم سرجاشه. اما از نظرمعنوی با رفتنم مطمئنا هم خودم و هم خانواده م ضربه می خوریم. نمی دونم کارمنطقی چیه... ازطرفی خودم و آینده بچه م از طرفی خانواده م. من زندگی مادی رو به اندازه رفع نیازهای اولیه می بینم و نه من و نه خانمم علاقه چندانی به تجملات وتفریحات آنچنانی نداریم چون برامون عادیه بودو نبودش.

Ali::: آره علی جون شده اون هم چهارماه.

آقا داریوش::: عجب تفاهم و شباهت عجیبی!!!

بابک عزیز::: من دوست دارم شب که می خوام بخوابم با آرامش اعصاب بخوابم صبح هم با آرامش از خواب پا شم. از استرس مزمنی که دچارشیم خسته م خسته. حاضرم گرسنگی بکشم اما استرس نداشته باشم

زهره خانم::: چند وقت پیش زاپاس ماشین من رو هم دزدیدن مملکت گل و بلبله تعجبی نداره. به جای شما من 3 تا ال ان بی دارم باهاش آخرت رو هم می گیرم.

>>>> تاحالا شده که احساس یک سرباز رو داشته باشی که روزهای پایان خدمت رو میگذرونه و داره لحظه شماری می کنه برای رفتن به بیرون از پادگان ولی اطلاعات زیادی راجع بهش نداره و نمی دونه چه پیش خواهد اومد؟

صابر 1390/11/20 ساعت 10:05

سلام باتشکر از پست های خوبتون
یک سوال ، من سابقه کاریم بعضی هاش همزمان با دانشگاه بوده ، اما از نظر حقوقی فوم تایم بودم و کار انجام میدادم به اندازه یک فول تایم ، حالا برای اون دوران اینا قبول میکنن که فول تایم بوده سابقه کاری یا درحین دانشگاه در هرصورت پارت تایم حساب میشه ؟؟ اگر قبول میکنند باید تو معرفی نامه که شرکت میده توضیح بدمش که با اینکه در حین تحصیل بوده اما فول تام بوده یا نه ؟ چطوریه ؟

همون نامه رو بگیر. توی نامه باید نوشته شده باشه چند ساعت تو هفته کار میکردی. میتونی یه نامه هم با امضا خودت بزاری و بیشتر توضیح بدی که چطوری برنامتو تنظیم میکردی. دیگه خیلی میخوای محکم کاری کنی، میتونی کارت ویزیت مسولتو بزاری تا اگه سوالی دارن راجع بهت از اون بپرسن. /ناصر

پروانه 1390/11/20 ساعت 10:12

عزیزممم می فهممت دوستم، می بوسمت

:)
سپیده

اوستا 1390/11/20 ساعت 13:06

سپیده خانم خودتان بهتر میدونید که تهران ایران نیست. این پست شما مخصوص تهرانیها بود. ولی اگه کلی نگاه کنید در ایران هم آسایش هست.(البته نه به اندازه اونجا) مثلا من خودم هر روز آسمان صاف و آبی را میبینم هیچقوت پشت ترافیک نیستم و هوای تازه و دریای همیسه آبی را دارم. متاسفانه فرهنگ غلط و کاملا اشتباه شهرستانی و تهرانی بدجور در افکار ما رسوخ کرده.

به نظر من اصلا مهم نیست این پست چی می گه .. مهم اینه که کاش می شد همه چیز رو باهم داشت هم خانواده رو و هم جایی رو که دوست داری توش زندگی کنی .. حالا از زبان یه تهرانی و یا یک ایرانی .. همین
سپیده

بابک 1390/11/20 ساعت 15:43 http://persiance.wordpress.com

دوستان عزیز ::

همه ما در این احساس که از چه چیزهایی میخوایم دور شیم (راحتتر بگم: فرار کنیم) مشترکیم. اما فقط فکر کردن به اینا کافی نیست. باید به جلو هم نگاه کرد، به آینده. باید جواب این سوال رو پیدا کرد که به دنبال چه چیزی داریم میریم. من فکر میکنم اگه فقط به مطالبی که بالا گفتیم فکر کنیم، منصفانه به مسئله نگاه نکردیم.

دوستان، اونجا هم ممکنه ماشینتون رو بدزدن. اونجا هم ممکنه از لحاظ مادی دچار شکست بشیم. البته بسیاری از مشکلات بالا که ناشی از عدم وجود ابتدایی ترین اصول اخلاقی در جامعه‌مونه رو اونجا شاهد نخواهیم بود یا دستکم به ندرت شاهد خواهیم بود.

اما به هر حال، باید برای روزهای بعد از رسیدن به مقصد برنامه داشت. باید برای مشکلاتش آماده بود. واقع بین بود و نقاط ضعفش رو هم دید و پذیرفت. اینکه فرزند خردسالمون چند سال دیگه به سختی فارسی صحبت می‌کنه، اینکه بعد از چند سال مشترکاتمون با طایفه و هموطنامون کم و کمتر میشه، اینکه نسل اول مهاجر همیشه به چشم یه خارجی دیده میشه (هرچند که مورد بی احترامی قرار نگیره، انشااله)، برای اینا آماده‌ایم؟ اینکه ده سال یا پانزده سال دیگه پسر یا دخترمون جوری فکر یا رفتار میکنه که ممکنه تو مخیله ما هم نگنجه؟ به عنوان یک همسر حقوق و وظایف خودمون رو در کشور جدیدمون میشناسیم؟ چه قدر آمادگی داریم که اگه خدای نکرده مشکلی در این خصوص پیش اومد، درست مدیریتش کنیم؟

به نظر من، دو کفه ترازودی موندن و رفتن خیلی به هم نزدیکن. فقط بستگی داره که چه کسی و با چه عقایدی بهش نگاه کنه و چه تصمیمی بگیره. اگه خیلی مبرهن و اظهر من الشمس بود که باید از این کشور رفت، از ما زرنگتر هم زیاد هست. اونا زودتر چمدوناشون رو می‌بستن.

بنابراین، من معتقدم برای رفتن باید دلایل قوی و محکمی داشت.

قلندر 1390/11/20 ساعت 17:57

- هیچ وقت شده وقتی آخر یه روز کاری با 12 ساعت کار توی هوای گرم و شرجی بندرکنارک(نزدیک چابهار) برگردی خوابگاه برای استراحت و مدیرعامل محترمی که تحصیلاتش از شما پایینتره و فقط چند سال هم سنش از شما بیشتره بازخواستت کنه چرا اینقدر کم کاری میکنی؟!! برای من شده

- هیچ وقت شده وقتی وارد شهرک اکباتان میشی چندتا بچه بسیجی با اسلحۀ کلاشنیکف جلوی ماشینتو بگیرند و صندوق عقبت ماشینتو بگردند؟!! برای من چندبار شده

- هیچ وقت شده وقتی داری رانندگی میکنی پلیس جلوتو بگیره و با بی ادبی تمام بهت توهین کنه که چرا سگ تو ماشینت داری؟!! برای من شده

- هیچ وقت شده توی صف طولانی یه بانک دولتی هستی یه نفر که احتمالا دوست آقای کارمند بانک هست خارج از توبت کارشو انجام بده و وقتی اعتراض می کنی کارمند بانک بگه اصلاً دوست ندارم کار تو انجام بدم به هرکی هم می خوای شکایت کن!!! برای من شده

- هیچ وقت شده . . .

نوشکا 1390/11/20 ساعت 19:31

سالهای سال ، دوستام از ایران رفتن و من موندم تا از شمال و زیباییهای جاده چالوس و کلاردشت لذت ببرم ... حالا همه روزای خوب تعطیل که هوس میکنم برم ، از ترس 12-13 ساعت تو راه علاف شدن منصرف میشم ....همیشه میگفتم کجای دنیا برم که این جاده رو داشته باشه ...حالا چه فایده وقتی نتونم برم ؟

شده کلی برنامه ریزی کرده باشی واسه سفر ، بعد دقیقه آخر یهو یادشون بیفته که بعد از تعطیلات باید پروژه تحویل بشه ، اونوخ مجبو بشی تمام روزای تعطیلت رو تا دیر وقت بمونی سر کار ؟

از استرس نگو که دلم خونه ؟ تازگیا همه مدیرای ارشد سازمانهای بزرگ دارن عوض میشن نمیدونم چرا، در نتیجه همه دارن زیراب همو میزنن که جلو مدیر جدید به یه نون و نوایی برسن . داستان پلنگ صورتی رو یادتونه که همه داشتن دنبال یه استخون میدویدن و از دست هم میقاپیدنش آخر سر هم افتاد تو دریا !

شده حدود 2 ساعت توی راه باشی تا از سر کار برسی خونه ولی انقدر فکرت مشغول اتفاقای ناگوار در طول روز باشه که نفهمی زانوی کلات چه دردی گرفته ؟

از ترافیک ... اونم یه جور استرسه واسه خودش ، تازگیا کسی هوس برنامه بیرون از خونه نداره ، همه ترجیح میدیم دور هم بشینیم تو خونه هامون ، بیرون رفتن راستی غیر از ترافیک استرسهای دیگه هم داره .. منکه هر وخ میخوام برم جایی ارتفاع مانتو یا پالتو جزو حداقل دغدغه هامه ..

راستی هر وخ هوس دربند کردی روز تعطیل یادت باشه که انقد شلوغه و پر ترافیک - سواره و پیاده - که از رفتنت پشیمون می شی

شده که تو مملکت خودت اندازه دنیا حرف داشته باشی و هیییچ کسی اون لحظه نتونه باهات تلفنی صحبت کنه ؟اصلا انگار وقتی حرف داری همه خودشون غرق مشکلاتن

سپیده جون همه غصه هایی که نوشتی مال خود آدمه با خودش ! نه با بقیه دقت کردی ؟ کسی به کارت کاری نداره تو خارج !

شده بخوای جواب افسر مهاجرتت رو بدی و 1 ساعت تمام وقت صرف شده باشه تا میل باکست باز بشه و آخرشم نتونی جوابتو بفرستی ؟.. فک کنم امروز اینترنت کلا فیلتر بود اینجا...

یعنی این چیزایی که گفتی مال 5 سال پیشه اینروزا همه میخوان همدیگه رو بزنن له کنن ، اینجا همه با هم دعوا دارن ...
حالا خدا کنه که من یکی همه غصه هایی که میگی رو بزودی تجربه کنم ، اصلن دلم دلتنگی میخواد چون وقتی دلتنگی یعنی قبلش دوست داشتن بوده ، اینجا همه دوستی رو یادشون رفته ... تو دعا کن اومدن من جور بشه خودم قول میدم سنگ صبورت بشم هر وخ خواستی درد و دل کنی :)

راستی چه ها چند وقت پیش در ماشین منو تا کردن بدون اینکه رنگش زخمی بشه ! حتی شیشه نشکسته بود ! اینجا دزدیروز به روز پیشرفته میشه

مهتاب 1390/11/20 ساعت 21:05

سپیده عزیز
چقدر دلم گرفت از خوندن متنت چقدر احساس تلخیه که نتونی راحتی و آسایش رو با عزیزات تقسیم کنی و فکر کنم تو می تونی حس منو درک کنی ... که چقدر حس میکنم خودخواهم که دارم برای رفتن خودم تلاش میکنم و عزیزام رو اینجا -توی همین دنیایی که دوستش ندارم- تنها می ذارم و میرم که خودن خوشبخت تر باشم...
بعضی وقتها فکر می کنم اونجا هم هر وقت هوای تازه و آسمون آبی رو ببینم به یاد پدر و مادر و خواهر و برادرهایی که توی تهران دارن سم تنفس میکنن میفتم و کوفتم میشه... دلم رو می خوام اینجا بزارم کجا برم؟؟ دلم می گیره و حس می کنم خودخواهم

کاش میشد این مملکت درست بشه، کاش بشه همه کنار هم خوش باشیم و دلمون هر روز هزار بار نلرزه

مهشید 1390/11/20 ساعت 21:20

سلام آقا ناصر
من به تازگی واسه ویزای skill migrant اقدام کردم و eoi فرستادم همزمان برای دانشگاه هم اقدام کردم واسه phd که ظاهرا گفتن شرایطم خوبه و به هم خبر می دن به نظر شما این دو تا مغایرتی نداره با هم و اگه بخوام ویزای تحصیلی بگیرم نمیگن شما قصد مهاجرت داری و مشکل برام پیش بیاد؟

خیلی ها این سوال رو دارند و من هیچ وقت ندیدم کسی در این مورد به مشکلی برخورد کنه .. و اصولا دانشجو ها اینجا می تونند درخواست ویزای کار و بعد اقامت بدهند .. :) و این نشون می ده نیوزلند ترجیح می ده ادم هایی رو توی کشورش درس خوندن جذب بازار کار و بعد کشور کنه ..
سپیده

بابک 1390/11/21 ساعت 06:42 http://persiance.wordpress.com

و .... سر آخر اینکه:

تا حالا شده از سه روز مونده به روز ملی تو یه کشور، سایتهای ایمیل فیلتر شن، فیلترشکنها درست کار نکنن، ... بعدش بخوای هر چی ... و ... بلدی نثار سر تا پای عزیزان دل‌انگیز در حکومت بکنی؟

شبنم 1390/11/21 ساعت 13:47

سپده جونم دوستت دارم.....
دوستی تو دل آدماست......حالا هر جای دنیا که میخوای باشی باش..وقتی می دونی یکی دوستت داره از ته قلب و فقط به خاطر شرایط نیست که باهات جوره توام دلت بال در می آره و شاد میشه.........ایشالا یه روز ببینمت دوستم......بوس درسته کارم جور نشد که بیام اونجا ولی سعی میکنم با همه مشکلات کنار بیام و مثبت فکر کنم....من میگم خدا حواسش به همه ما هست.....همه سختیها میگذره مطمئنم به روزی همه ما مشکلات ایران رو فراموش میکنیم ولی هیچ وقت یه بدی ویا یه خیانت رو از یه دوست یادمون نمی ره...فقط بدیا و خوبیاست که که میمونه................
خوش باشی همیشه واگه اومدی ایران حتما بیا پیش ما...قول بده

مرسی دوستم .. یه بار دیگه بکوب برای زبان بخون و دوباره بفرست .. به خدا ارزششو داره
سپیده

علی 123 1390/11/21 ساعت 19:24

بابک جان متاسفانه کل پروتکل HTTPS یا SSL رو فیلترکردن. من واقعا تاسف می خورم برای این وضع. مامور سرشماری که اومد درخونمون ازم پرسید شما از اینترنت استفاده می کنید؟ من در جواب گفتم نه! اگه منظور شما این چیزیه که به نام اینترنت به من میفروشن من مفهوم اینترنت رو این نمی دونم.

داریوش 1390/11/21 ساعت 19:59

آقا بابک با شما موافقم . اینایی که گفتی بخشی از واقعیات مهاجرته. ولی من به شخصه میخوام رنگ مشکلاتمو عوض کنم.


علی 123 مرسی . بعضی وقتها تو بدبینانه ترین حالت فکر میکنم یه روزی توی این وطن شرایطی فراهم میشه که من مجبورم برم آخر هفته تو رستوران کار کنم. اگه گیر بیاد و این تنها منبع درامدم باشه. و یک دفعه تهی میشم. میخوام برم و تو بدترین حالت ،از اینجا شروع کنم تا حداقل بگم من یه مهاجرم .

ندا 1390/11/21 ساعت 21:11

سلام علیکم
می بخشید هان تا حالا شده هی بیائین اینترنت
نه ایمیل دارین (یاهو، جی میل .... هیچ کدوم) بعد گوگل ریدر هم ندارین. بعدش اصلا گوگل هم ندارین
خب هی می چرخین. هی میایین اینجا هی صفحه دو مهاجر رو می بینین هی نظرات رو می خونین. می بینین این اینترنت هم اگه نباشه که نبودنش به سادگی فشردن پای یک عزیز رو شیلنگ اینترنت است. و شما می بینین چقدر تنهائین همین دیگه........
خوبی این حرکات محدود کننده اینه که قدر داشته هامون رو خواهیم دانست و کلا آموزنده هم هست انشالله وقتشو بیشتر کنن!!!!!!

شبنم 1390/11/22 ساعت 08:26

سپیده جون ایشالا دوباره شروع میکنم......چقدر خوبه که تو هستی...

به بچه ها :
بچه ها خواهشن حواسمون به پیامهامون باشه.......نذاریم این سایت هم فیلتر بشه......

بابک 1390/11/22 ساعت 10:15 http://persiance.wordpress.com

علی 123 :: بله. متوجه شدم. حتی dropbox هم sync نمیشد. چند تا صفحه https دیگه رو هم تست کردم، باز نشد. شستم خبردار شد که قضیه چیه. خب دیگه! بچه مسلمونایی که منتظر ظهور آقا هستن که نیازی به ssl و اینترنت و این جلف بازیا ندارن!!!

آمنه 1390/11/22 ساعت 19:43

سلام به همه دوستان. من تازه واردم اما در جریان حرفاتون از طریق همسرم هستم.
چند سال پیش وقتی همسرم در مورد مهاجرت باهام حرف زد اولین فکرایی که از سرم گذشت این بود که چرا باید از ایران بریم؟؟؟وقتی خونوادم اینجا هستند واونا هم مثل من دارن اینجا عذاب میکشن من چطور میتونم خودخواهانه تصمیم بگیرم که خودم رو نجات بدم؟؟فکر کردم خوب ما هم باید مثل بقیه تحمل کنیم و مهاجرت قرطی بازی آدم سوسول هاست که در واقع به جای حل مشکلات دارن ازش فرار می کنند! اما وقتی به جای احساسات خام به منطق رجوع کردم از خودم پرسیدم چرا نباید بریم؟؟!!!
وقتی به عنوان یک زن خودمو می کشم و اندازه چهارتا مرد کار می کنم که به نقطه ای برسم که دیگه زن نبینننم و دست کم نگیرنم چرا باید همچین جایی بمونم؟!
سر ماه وقت حقوق گرفتن می بینم که مردا دو سه برابر بیشتر حقوق میگیرن چرا باید همچین جایی بمونم؟! !!!قصد توهین به مردای این جمع رو ندارم اما این واقعیت کشورماست.
وقتی خودم به خاطر وجدان کاریم هشت ساعت کار روزانه مو کامل کار میکنم و همون حقوقی رو میگیرم که همکارم با یک ساعت کار داره می گیره چون آشنای بالایی هاست چرا باید بمونم؟
وقتی ابتکار به خرج میدم سرعت و راندمان کار رو بالا می برم در حالی که بقیه مسخرم می کنند چرا باید اینجا بمونم؟
وقتی در طول روز کارفرمام ازم میخواد به خاطر منافعش بارها دروغ بگم، ملت رو بپیچونم و کار درست رو انجام ندم چرا باید بمونم؟
وقتی یه آدم بی سواد و بی صلاحیت صرفا به دلیل پولدار بودنش می شه کارفرمات و با بی سوادی تمام بهت امر و نهی میکنه چرا باید بمونم؟
بهتر دیدم اینجا رو برای اینجاییا بذارم که باهاش راحت ترن و من که تو کشور خودم، تو وطنم غریب هستم برم جایی که قدرم رو بدونن و انرژیمو برای کشور و آدمایی بذارم که بهش نیاز دارن.برای دلتنگی هام هم یه فکری میکنم!!! من اینجا دارم میپوسم. وقتی من وجود نداشته باشه وقتی انسان مرده متحرک باشه چه کاری برای زنده و مرده ها ازش بر میاد.
تصمیم گرفتم با همسرم همدل بشم و قدم به مسیر مهاجرت گذاشتیم. الان احساس بهتری دارم. الان وقتی ای چیزا رو میبینم به خودم میگم اندکی صبر سحر نزدیک است!!!!

ندا 1390/11/23 ساعت 08:58

دوستان صفحه log in که وارد فرم های EOI میشه شد هم باز نمیشه. دقت که کردم دیدم بعله این صفحه هم به اصطلاح دوستان Secure هست! حالا انشالله تا آخر هفته از خر شیطون بیان پائین وگرنه فکرشو بکنین واسه ایمیل چک کردن و فرم پرکردن باید بریم دوبی یا ترکیه!!!!
متاسفانه قیل-تر ش.... هم کار نمی کنه. البته ما که نداریم استغفرالله همسایه امون اینا دارن بخدا

بابک 1390/11/23 ساعت 10:18 http://persiance.wordpress.com

ندا :: من یه وی-پی-ان دارم، از سوراخ سوزن هم رد میشه. اگه خواستین، شماره فروشنده اش رو بهتون میدم.

الهام 1390/11/23 ساعت 15:01

به بابک:
می شه شماره فروشنده اش رو بدین؟

ندا 1390/11/24 ساعت 09:43

بابک ممنون میشم بی زحمت ما رو هم به ساقی اتون معرفی کنین!! بخدا دعاتون میکنیم!
راستی یه موقع می گفتن وی پی ان ها رو خود عزیزان مدیریت می کنن راسته؟

ندا 1390/11/24 ساعت 10:24

ایمیل ها باز شدن. گفتم ناله که می کنم بیام شاد شدنم رو هم بگم!

بابک 1390/11/24 ساعت 11:34 http://persiance.wordpress.com

الهام و ندا ::

به parsvpn2040 تو یاهو مسنجر پیغام بدید. بگید از طرف "بنفشه" تماس میگیرید.

یه کم کارآگاه بازی شد.

ماهک 1390/12/06 ساعت 12:09

سپیده جان ممنون ازاینکه شیرینیهاوتلخیها رو کنارهم میگی.من وهمسرم هم توفکررفتن هستیم وخیلی به نیوزیلندعلاقمندشدیم.فعلامشکل زبان داریم که امیدوارم بتونیم هرچه سریعتربرطرفش کنیم.واقعاچی میشداگه شرایط طوری بودکه هیچکس راضی به رفتن نمیشد....
به امیددیدارت

به امید دیدار ..
سپیده

Kaity 1391/01/11 ساعت 16:37

من ایران اصلا آدمی نبودم که اهل مهمونی و شلوغی باشم و میدونم وقتی برم از اینجا دلم نمیگیره چون خیلی بلا سرم اومد و زجر کشیدم که اگه میخواستم بنویسم 100 تا ''تا حالا شده ....''باید مینوشتم اما یه سوال دارم:

تنها وابستگی من تو دنیا مادرمه .تو نیوزلند بعد از چند سال شهروند میشم و کی میتونم اقدام کنم برای اینکه مامانم واسه همیشه بیاد پیشم؟

ps: تو پوینت ایندیکیتر دیدم که امتیازمون 240 شد برای نیروی متخصص به نظرتون چقدر طول میکشه تو پول بودن با این امتیاز؟

راجع به شهروندی پست "پاسپورت نیوزلند" رو بخونید. برای اقامت والدین این لینک رو بخونید.
http://www.immigration.govt.nz/migrant/stream/live/parent/canimovetonz/whatisrequired
یه جایی اشتباه کردید یا احتمالا منظورتون 140 بوده. تا حالا اینطوری بوده که امتیاز 140 سریع تر از بقیه انتخاب میشده. یه نگاهی به جدول بندازو /ناصر

Kaity 1391/01/11 ساعت 22:22

بله منظورم 140 بود شرمنده

خیلی ممنونم از شما خیالم راحت شد فکر کنم چون تک فرزند هستم خیلی راحت تر میشه کار

یک سوال دیگه آیا پارتنر هم آیلتس باید ارائه بده؟

و اگر باید ارائه بده باید مدرک رو اخذ کرده باشه تا بتونه eoi بفرسته؟

بازهم ممنونم از وقتی که میگذارید برای پاسخ دادن به سوال ها

اگر برای پارتنر امتیاز نخواهید مدرک اش باید 5.5 بیاره و اگر امتیاز بگیرید 6.5 .. اگر امتیاز بابت مدرکش نخواهید می تونید بابت نداشتن ایلتز پولش رو بدید و اینجا اومد باید کلاس بره
سپیده

محمد 1392/02/23 ساعت 18:52

ممنون از اطلاعاتی که می دین
من چندتا سوال دارم
آیا بازار کار برق و ابزار دقیق اونجا خوبه
پروژه های نفت و گاز هم دارن ؟؟ تا چه اندازه ؟
آخه من تو پروژه های نفت و گاز کار میکنم ۸ سال سابقه دارم
مدرک کاردانی برق سال ۸۳ از تبریز دارم و مدرک مهندسی کنترل ابزار دقیق از دانشگاه شیراز سال ۹۰
کلی certificate هم از شرکتهای خارجی و ایرانی که تو داخل ایران کار میکنن دارم
اگه امکان داره راهنمایی بیشتری بکنین راستی متولد 1984 هم هستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.