دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

بی هیچ منتی ...

داشتم خاطراتم را با این وبلاگ ورق می زدم .. اولین بار بهمن سال 89 بود که نوشتم .. پست های کوتاه .. سرراست .. حتی گاهی کوتاه تر از پاسخ کامنت های این اواخر بود پست ها .. کامنت هایمان نهایتا 8 تا بود و شاید متوسط 4-5 تا .. وقتی پست مشهور "20 دلیل برای اینکه به نیوزلند مهاجرت نکنیم" رو ناصر نوشت و جوابیه "20 دلیل برای اینکه به نیوزلند مهاجرت کنیم" در جواب نوشته شد فکر کنم خواننده هامون دیگه نتونستن بیان و برن و کامنت نذارن و نوشته های بعدی رو دنبال نکنند ..   

یادم نمی ره چقدر به در و دیوار خوردم تا یه منبع برای سوالات مصاحبه پیدا کردم .. چقدر فروم ثبت نام کردم و چقدر مزخرف خوندم تا چند تا خط به درد بخور از توش در اومد .. جدول درست کردم که پروسه مهاجرت برای همه شفاف شه .. کسی اگر دیر جواب گرفته بره پیگیری کنه .. کسی اگر چیزی می دونه دست یکی دیگه رو هم بگیره . . شایدم جدول برامون مثل یه تشویق بود .. یه دلگرمی که وقتی نگاه می کردیم و میدیدم یه مرحله رفتیم جلو از این همه راه رفته و انتظار خسته نشیم .. بگذریم که حالا شده جدول قدیم .. 

اونقدر هرچی به ذهنم رسیده بود و تجربه کرده بودم سریع منتقل کردم توی سایت که شاید این اواخر موضوع کم میاوردم .. هر موضوع جدیدی که پیدا می کردم مثل بچه ها ذوق می کردم که می تونم یه کلمه دیگه با بقیه به اشتراک بگذارم ..  

همیشه می دونستم یه قسمت سخت قضیه اینه که شاید خیلی ها که هنوز توی مسیر هستند و نرسیدن اینجا .. فکر کنن خیلی از اطلاعات تا وقتی نرسیدن دونستنش براشون لازم نیست اما همیشه اعتقاد داشتم همیشه قسمتی از رسیدن به هدف؛ چشم برنداشتن از اونه .. اگر بدونی چی منتظرته ..اگر تجسم کنی زندگی جدیدت رو .. اگر تاریکی ها ,ندونستن ها, ترس ها و شک ها بریزه اونوقت قدم ها سریع تر برداشته می شه , راه ها هموارتر می شه .. و چون مطمئن بودم همتون یه روز می رسید به خط اخر پروسه مهاجرت و پا می ذارید تو دنیای جدید غربت سعی کردم کم نذارم و هرچی تجربه کرده بودم رو خط به خط منتقل کنم ..  

خیلی جاها خودم سرم به سنگ خورد گفتم شما این بلا سرتون نیاد.. خیلی روزها خودم هیچ جوابی برای بعضی سوالهام نداشتم گفتم شما بی جواب نمونید .. خیلی وقت ها تنها موندم گفتم شما تنها نمونید .. نمی دونم .. برای من اینجا فقط یه صفحه نبود برای نوشتن و برای پرکردن وقت های خالی ام ..جایی بود برای ارتباط با ادم هایی که شاید یه روز بهترین دوستت بشن .. و همیشه امیدوار بودم برای اونها هم همین طور باشه ..  

حالا هم نمی خوام بگم نیستم .. دستتون رو نمی گیرم .. اگر سوال کنید جواب نمی دم .. اما واقعیتش حسی دارم که خوب نیست .. قابل توصیف نیست اما دلسرد کننده است .. یه حس تنهاییه .. یه حس انگار که هر روز تو گوشم می گه: خوب ! نوشتی که نوشتی .. دستت نکرده .. که چی !! می خواستم فقط بگم من بی دریغ نوشتم .. بی هیچ منتی .. همین ..  

و در اخر اینکه قول نمی دم بازم بنویسم .. باور کنید این جمله رو با بغض نوشتم .. اما با یه نفس عمیق قورتش دادم .. 

دوستتون دارم .. موفق باشید

سپیده

نظرات 71 + ارسال نظر
علی الکترون 1391/04/07 ساعت 04:56

گاهی وقتا آدم یه کاره خوبی میکنه بی منت و در قبالش انتظاری نداره صرفا واسه کمک به دیگرانه......
ولی خدا که میبینه اون جواب خوبیها رو میده

سپیده خانم (آقا ناصر و آقا بابک)ما که کاری از دستمون بر نمیاد در قبال کمک هایی که شما به ما کردید فقط میتونیم همه مون از خدا بخواییم (( جوابی که میخواد بهتون بده پررنگ تر و زیبا تر باشه اندازه کرامت و زیبائی خودش))

بازم ازتون ممنونیم و درخواست میکنیم بازم بنویسید و تنهامون نذارید

leila 1391/04/07 ساعت 05:08

شما خیلی خانوم خوب و خوش قلبی هستی
من به تاثیر کار خوب تو زندگی اعتقاد دارم امیدوارم به شما برگرده انرژی کاراتون :)

مرسی لیلا جان :) لطف داری
سپیده

سوسن -شهاب 1391/04/07 ساعت 05:25

سپیده وناصر وبابک از نوشتهای خوبتون واز وقتی که برای همه می ذارید وبدون هیچ چشم داشت این کارو می کنید خیلی تشکر می کنیم مطمئن باشید که خدا خوبی های رو که به بنده هاش میکنن رو هیچ وقت بدون جواب نمی ذاره . موفق باشید وبازم به کار خوبتون ادامه بدید وماروتنها نذارید

ایشالا کارهای شما همه خوب پیش بره و سریع و سلامت برسید و جا بیفتید
سپیده

پویا 1391/04/07 ساعت 05:48

سپیده خانم گرانقدر
متن تاثیر گذاری بود و اینکه آشنایی با وبلاگتون، شما و آقا ناصر و سایر دوستان خصوصا بابک جان و فرحناز خانم با کامنتهای زیباش برای من افتخاری بوده. با این شرایط نه چندان جالب فرهنگی تو سطح عمومی جامعه و حتی اخباری که از کامیونیتی ایرانیهای خارج از کشور میشنویم، واقعا وجود همچین جمعی، که دوستان با مهربونی و یه حس نوع دوستی به هم کمک میکنند افتخار آمیزه.
با نظرت در مورد جدول که یه جور حس دلگرمی میده و چهارچوب زمانی کار رو روشن میکنه هم کاملا موافقم.
پیروز باشی
اقا بابک لطفا اطلاعات منم در جدول آپدیت کنید
EOI selected: 2 NOV2011
:ITA issued 29 NOV2011
ITA lodge date: 24 April 2012 (یکماه وقت اضافه گرفته بودم)

مرسی .. ایشالا بتونیم کمکی باشیم
.. سپیده

سینا 1391/04/07 ساعت 05:56

چه ادامه بدین و چه ادامه ندین من همیشه ازتون ممتشکرم و بهتون مدیونم. ایشالله یک روز حضوری خدمت برسم.

حتما ..
سپیده

رومینا 1391/04/07 ساعت 06:27

سپیده:
باورم نمیشه که میخواین تنهامون بزارید امیدوارم که از چیزی رنجیده نشده باشید ولی بدونید که همه کسانی که حتی یه بار هم به این وب لاگ سر زده باشن امیدشون به شما دوستانی هست که از پست اول کمر همت به کمک به بچه های مهاجر گرفتند
راستش دقیقا یادمه که واقعا همون پستی که 20 دلیل برای مهاجرت بود که توجه ام رو جلب کرد درست زمانی که در به در دنبال یه محل امنی برای سوالاتم بودم و شاید یه محرک قوی که تصمیمم رو برای رفتن قوی تر کنه.
یادمه اولین بار من این سوال رو پرسیدم که کیس افیسر ازم مدرک خواسته برای اینکه نشون بدم در یکسال گذشته با همسرم بودم هرچی عکس و فیلم داشتیم رو جمع کردم ولی وقتی اقا ناصر راهنمایی ام کرد که حساب قدیمی مون رو مشترک کنیم انگار درهایی جدید به روم باز شد و دوباره قوت گرفتم
شاید به اندازه کافی ندونید که وجودتون چه قدر مفید و سودمند بوده روزی چند بار سر زدن به این وب لاگ برای دیدن پست های جدیدتر قبل از خواب و صبح روز بعد تننها دغدغه هام بوده.
فکر نکنم به همین سادگی بتونید از ما دور بشید یه تجدید نظر بکنید شاید یه مدت نیاز داشته باشید که یه وقتی برای خودتون بزارید ولی بدونید که خیلی اینجا چشم انتظارتون هستند.
مبوسمتون
رومینا

جانا سخن از زبان ما می‌گویی
/بابک
------------------------------------------------------------------------
ممنون از لطفت .. دل کندن برای خودم هم اسون نیست :) اگر حتی یه خط روزی به درد یه نفر خورده باشه من که خوشحالم
سپیده

saeed ocean 1391/04/07 ساعت 06:46

وبلاگ خوبتون و اطلاعات مفیدوتون و نوشته های جالبتون ،همیشه برای ما که توی نیمه راه مهاجرت هستیم و یه روز امیدواریم و یه روز کاملاً نا امید، یه منبع امید بوده همیشه. امیدوارم بازم مطالب زیبا و دلنشین شما رو بخونم و با خوندنش امیدوار بمونم به ادامه راه . بابت همه این روزها که برامون نوشتی و مطمئنم که باز مینویسی از صمیم قلب ممنونیم.

ممنون .. شما دیگه کم کم خودتون می شید مرجع :)
سپیده

farid 1391/04/07 ساعت 06:51

ادامه بدین لطفا مطمئن بشین خیلیا نوشته هاتون رو دنبال میکنن و دست کم در دل ازتون سپاسگذارن این وبلاگ یه جورایی مرجع به حساب میاد !

راستش دو دو تا 4 تا که کردم تا حالا اندازه یه کتاب صد صفحه ای نوشم به جز کامنت ها .. جای دوری نمی رم به هر حال
سپیده

مسعود ن 1391/04/07 ساعت 06:57

سلام به همه شما دوستان عزیز و تشکر از مطالب بسیار مفید و ارزنده ای که با هموطناتون به اشتراک میذارین...
خواستم منم چند خط برای اولین بار بعد از 1 2 ماهی که دارم مطالبتون رو مرور میکنم نظر بدم...حقیقتش من جزء افرادی بودم که تا چند ماه پیش همیشه میگفتم ایران اوکی میشه و امید داشتم...اما واقعاً به پوچی رسیده بودم و هیچ افق روشنی دیگه تو مملکتم نمیدیدم...تا اینکه به وبلاگ شما بر خوردم...و اونقدر نوشته های گرم و پر انرژی و مفید شما منو جذب کرد که امید جدیدی برای زندگی دوباره برام زنده شد...و الان به شدت دارم برنامه ریزی میکنم برای مهاجرت...لطفاً هیچ وقت فکر نکنید که ما دیگه نیازی به نوشته های شما نداریم...هرچند که تصمیمات هر فردی کاملاً محترم و ارزشمند،اما من به شخصه از نوشته های شما همیشه استقبال میکنم...
برای معرفی در جمع هم باید بگم من 29 سالمه و لیسانس مهندسی صنایع - برنامه ریزی و تحلیل سیستمها از دانشگاه آزاد کرج هستم و 7 سال هم سابقه مدیریت و کنترل پروژه های مخابراتی لوله های سراسری نفت و گاز دارم و متاهل هستم و همسرم هم لیسانس گرافیک با 3 سال سابقه کار و 2 سال تدریس در هنرستان هستن...زبانمون بد نیست اما مدرک نداریم و نیاز به مقداری کار داره...امیدی هست موفق بشیم؟!

ایشالا موفق باشید .. وطن در نهایت همیشه عزیز .. هیچ جوری هم از دل نمی ره
سپیده

کتایون 1391/04/07 ساعت 07:02

سپیده جان من درکت میکنم و یه چیزی شبیه همین حسی که داری رو 1-2 ماه پیش داشتم و البته هنوز هم دارم...
موقعی بود که برای فول اسس مدارکم نیاز به پرداخت اینترنتی داشتم و اون موقع هم بحران بالا و پایین پریدن دلار بود و من به 4-5 تا از دوستان و اطرافیانم رو انداختم برای این کار و چقدر ناراحت کننده بود که همه به مسخره ترین شیوه سر باز زدن... جالبش این بود که برای هر کدوم از این به اصطلاح رفقا کلی وقت و پول و انرژی برای کارهاشون صرف کرده بودم و اصلا انتظار همچین برخوردی نداشتم...
من چند روز شوکه بودم و بسیار ناراحت و با خودم فکر میکردم که آیا من واقعا از اینها نباید توقع داشته باشم؟! جوابی که پیدا کردم این بود که چرا باید توقع داشت و این مشکل من نیست و باید تکلیفم رو با این دور و بریهای بیخود که مثل علف هرز فقط وقت و انرژیمو هدر میدن روشن کنم!
باور کن از اون روز انتقدر حالم خوب شده که نگو... حالا جالبه برات بگم که درست همون موقع در چت یه دوست لبنانی ام رو دیدم که اصلا کاری براش انجام نداده بودم و بعد از 1 سال ل ل ل حالمو پرسید و گفتم آره کارام در این مرحله هست و منتظر پرداخت هستم و ... و بدون اینکه من ازش درخواست کنم بهم گفت بده من انجام میدم! من فقط موندم که چطور تونست بهم اطمینان کنه و واقعا تفاوت آدم با آدمو اونجا درک کردم!
همونطور که بقیه انرژیمو تخلیه کرده بودن، به حدی این شخص بهم روحیه داد که نگو ... طرفا بحث پرداخت نبود و از اینکه میدیدم کسی در کنارم به عنوان یک دوست واقعی هست برام ارزش بود...
بعضی وقتا آدما نیاز به انرژی گرفتن از دور و بریهاشون دارن و خدا کنه که دور و بریهامون ارزش دوستی رو بدونن و فقط به اسم نباشه...
امیدوارم این جمعی که اینجا هستیم بتونیم گره از مشکلات هم باز کنیم و دوستان دایمی برای هم باشیم...
بازم بابت همه لطف و محبتات ازت ممنونم و برات بهترین ها را آرزو دارم

درضمن اگر کسی مشکل پرداخت اینترنتی داره به این شرکت رجوع کنه:
http://www.leenyx.com/index.php
من که خیلی راضی بودم و برای EOI ازشون کمک گرفتم... برای مانی اردر و حواله وسترن یونیون هم پیشنهاد من صرافی شرفی ابتدای خیابان دولت هست.

مرسی کتایون جون .. راستش تنها حس خوبی که ادم رو برای ادامه راه تقویت می کنه این انرژی خوب و مثبتیه که اطرافیان بهت می دن .. اما متاسفانه روزگار ما شده روزگار خودخواهی ها .. و واقعا ازار دهنده است .. راستش اتفاق مشابه هم برای من افتاده و وقتی کسی از زندگیم رفته بیرون اتفاقات بهتری افتاده .. ممنون بابت کامنتت .. امیدوارم از هم بی خبر نمونیم ..
سپیده

علیرضا 1391/04/07 ساعت 07:02

سلام نمیدونم چه اتفاقی افتاده اما همینقدر میدونم که هر وقت یاد مسافرتم به نیوزیلند میفتادم یه سری به سایت شما میزدم و از مطالبش لذت میبردم. مطالب رو که شما برای بچه ها نوشتی انقدر درست و اساسی بود که گاهی اوقات به خود من کمک میکرد. امیدوارم این وبلاگ همچنان پابرجا باشه و شما و دوستانتون موفق وشاد. از صمیم قلب براتون آرزوی بهترین ها رو دارم

ممنون . ایشالا خواننده ما بمونید .. قول می دم جای دوری نرم
سپیده

داریوش 1391/04/07 ساعت 07:15

سپیده عزیز
من دائم به وبلاگتون سر می زنم و همینکه میدیدم شما می نویسی خوشحال میشدم که اوضاع رو به راهه و فقط دارین کمی استراحت میکنین و بیشتر به مسائل شخصیتون میرسین.از بابک برای قبول این زحمت به سهم خودم تشکر کردم چرا که هم شما و ناصر عزیز وقت بیشتری پیدا میکنین و هم به مسائل ما پرداخته میشه، شوک شدم وقتی دیدم شما دلگیرین.
البته که من توی این وبلاگ کاره ایی نیستم ولی به عنوان کسی که مهاجرتش رو مدیون شما دو دوست مهربون میدونه میگم که سپیده خانم اگه بخواهین که دیگه ننویسین ، شدنی نیست و نمیتونین یه طرفه با این همه دوستی که دارین قطع کنین . شما و ناصر تویکی از حساسترین تصمیمات دست ما رو بی طمع ،بی طمع،بی طمع و بی منت فشردین. بدون اینکه ما رو بشناسین. من یه دوست بیست ساله دارم که تو تورنتو زندگی میکنه
4 تا سوال بی خرج منو جواب نداد.ارزش کار شما در فهم ماشین حساب نیست . لطفا این حرفها رو دیگه نزنین که حال ما رو میگیرین

ممنون بابت حرفهای خوبت .. راستش شاید احتیاج دارم به قول خودت فعلا برای خودم وقت بذارم .. شایدم برگردم با یه ایده جدید .. با حرفهای جدید
شما همچنان به ما سر بزن لطفاااا

مرسی .. سپیده

رها 1391/04/07 ساعت 07:26

سپیده عزیز،
من تا به حال برای این وبلاگ و نوشته هاش کامنت نذاشتم (بی هیچ دلیل خاصی) اما چند ماهی هست که دارم این وبلاگ رو می خونم. راستش اوایل که این وبلاگ رو دیدم اصلن قصد مهاجرت به نیوزلند نداشتم!! من این وبلاگ رو مثله یک متن می خوندم. به عنوان سند انسان دوستی! سندی که شاید خیلی از جمله هایی که با "ایرونی جماعت...." شروع می شه رو نقض می کنه.
راستش نمی دونم دلسردیت از چیه. ولی هرچی هست حتمن حق داری. اینا رو نوشتم که بهت بگم یه جایی یه روزی به کمک احتیاج داری و میبینی که یه آدمایی می رسن به کمکت که نمی دونی از کجا اومدن، ولی اونا می دونن!
امیدوارم دنیا اونقدر که می گن کوچیک باشه و یاد و بود ها فقط "به خیر" نباشه!

مرسی .. حس خوبی بهم دادی .. جای دوری نمی رم . یعنی نمی شه دل کند .. بازم مرسی .. سپیده

علی 1391/04/07 ساعت 07:47

سپیده جان من از نوشته هاتون خیلی استفاده بردم و بالاتر از اون انرژی گرفتم. امیدوارم هر جا هستین و هر کاری میکنین خدا اجرتون بده این شعر هم تقدیم به شما
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقت قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
وقت پائیز از هجوم دست باد
کاش مثل پونه ها پر پر شویم
کاش وقتی چشمهایی ابریند
به خود آئیم و سپس کاری کنیم
از نگاه زرد گلدان های مان
کاش با رغبت پرستاری کنیم
کاش دلتنگ شقایق ها شویم
به نگاه سرخشان عادت کنیم
کاش شب وقتی که تنها می شویم
با خدای یاس ها خلوت کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش با چشمانمان عهدی کنیم
وقتی از اینجا به دریا می رویم
جای بازی با صدای موج ها
دردهای آبیش را بشنویم
کاش مثل آب ، مثل چشمه سار
گونه نیلوفری را تر کنیم
ما همه روزی از اینجا می رویم
کاش این پرواز را باور کنیم
کاش با حرفی که چندان سبز نیست
قلب های نقره ای را نشکنیم
کاش هر شب با دو جرعه نور ماه
چشم های خفته را رنگی زنیم
کاش بین ساکنان شهر عشق
رد پای خویش را پیدا کنیم
کاش با الهام از وجدان خویش
یک گره از کار دلها وا کنیم
کاش رسم دوستی را ساده تر
مهربان تر ، آسمانی تر کنیم
کاش در نقاشی دیدارمان
شوق ها را ارغوانی تر کنیم
کاش اشکی قلبمان را بشکند
با نگاه خسته ای ویران شویم
کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند
ما به جای ابرها گریان شویم
کاش وقتی آرزوئی می کنیم
از دل شفافمان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود

ممنون ... خیلی زیبا بود ... :)
سپیده

لاله 1391/04/07 ساعت 07:48

سپیده جون من به شخصه از نوشته هات خیلی استفاده کردم و ازت واقعا ممنونم چون یه جورایی راه رو برای آدم خای تازه کار اسون کردی می دونم اتفاقاتی برات افتاده که دوست نداشتی یا انتظار نداشتی برای همین یه خورده دلخوری و ناراحت کاش راهمون نزدیک بود تا با همه بچه هایی کا از طریق این وبلاگ با هم آشنا شدیم می اومدیم پیشت و ازت دلجویی میکردیم اما متاسفانه نمی تونیم ولی تو واقعا برای آدمهای اینجا نقش مادری دلسوز رو ایفا کردی که فکر نمی کنم کسی محبتهات رو فراموش کنه بابت همه چیز ازت ممنونم و امیدوارم که دوباره برامون بنویسی و از ناراحتییات کم بشه

ممنون لاله جان :)
یه کم وقت احتیاج دارم برای خودم .. فقط همین .. ممنون بابت دلگرمی از راه دورت
سپیده

محسن 1391/04/07 ساعت 08:10

سلام سپیده جان.

من الان حدود ۴ ماهه که اومدم نیوزیلند ولی‌ هنوز‌م که هنوزه هر روز به وبلاگ سر میزنم...بعضی‌ وقتا فقط یه لبخند ساده به یه غریبه هم ممکنه مسیر زندگی‌شو عوض کنه چه برسه به این همه اطلاعات و کمک بی‌ دریغ...من به نوبه خودم میگم ممنون...ایشالا باز هم بنویسید...

ممنون محسن جان .. حتما .. قول می دم جای دوری نرم .. من از وقتی با مفهوم وبلاگ اشنا شدم نوشتم و نوشتم .. بالا و پایین داره اما همیشه هستم
سپیده

علی d 1391/04/07 ساعت 08:14

سلام
سپیده جان
هممون روزهایی رو تجربه کردیم که کارهای خوب قبلیمون احساس خوبی بهمون نمیده و بهشون شک میکنیم
ولی همون روزهای سرد خودشون یه روز میشن باعث گرمی، چون تونستیم ازشون خوب عبور کنیم
امیدوارم نتیجه ای که بعد از این روزهای دلسردی عاید خودت و ما میشه، تبدیل به خاطره ای خوب بشه
توصیه میکنم اصلا عجله نکن
برات همیشه شادی آرزو دارم

ممنون ... حرفت رو قبول دارم .. حتما همین طوره .. :) مرسی
سپیده

paiam 1391/04/07 ساعت 08:24

در هر حال شما تا همینجا هم خیلی خیلی زیاد زحمت کشیدید و وقت گذاشتید و فکر میکنم اینه بر کسی پوشیده نیست چرا که نفع و سودی برای شما از نوشتن این مطالب نبوده جز اینکه دوستان از تجربه های شما که آنچنان آسون و راحت هم بدست نیومده استفاده کرده اند و خواهند کرد. شخص خودم پیشتر از یک سال ونیم قبل زمانی که تازه داشتم میومدم اینجا از وبلاگ شما خیلی چیزها یاد گرفتم و البته همیشه پی فرصتی جهت تشکر بودم.خسته نباشید و البته این روزا هوا سرد و بارونیه میدونم.... در کل نگران نباش و کمی استراحت برات بهتره. بازم خسته نباشید

ممنون .. ایشالا همچنان بتونم کمکی باشم :)
سپیده

[ بدون نام ] 1391/04/07 ساعت 08:37

سلام سپیده عزیز

می دونم که حق داری دلگیر باشی... ما مهاجرهای آینده انقدر دغدغه های راه رو داریم، انقدر گرفتار شدیم، انقدر استرس گرفتیم و ... که وقتی میایم اینجا یادمون میره نسبت به تو هم وظیفه ای داریم، یادمون میره خودخواه و پرتوقع نباشیم... راستش (خودم رو میگم، به بقیه دوستان بر نخوره!) بیشتر دنبال حل مشکل خودمونیم... تو ببخش
سپیده جون حق داری که نخوای بنویسی، فکر می کنم یه کم استراحت برات بد نباشه... میدونی این وبلاگ عین یه بچه بوده که به دنیا آوردیش، الان سن بلوغشه...یه کم اخلاق و رفتارش عجیب غریبه، درکش کن! این دوره هم میگذره... می دونم بی حوصلگی و استرس ما رو می فهمی.
هرجا هستی، مشغول هر کاری برات از صمیم دل آرزو می کنم که شاد باشی و راضی و برات مثل همیشه یه عالم انرژی مثبت می فرستم

ممنون از صبر و حوصله همیشگیت. منتظریم یه روز دوباره بنویسی... هر وقت دلت خواست ما مشتاق خوندنیم

مرسی .. هرچند اسمت رو نذاشنی من بدونم از طرف کدوم دوست خوبم هست .. به هرحال ممنون
ایشالا موفق باشی هرجا هستی :)
سپیده

paiam 1391/04/07 ساعت 08:42

در ضمن جدأ هر گونه کمکی اگر از دست من بر میاد در خدمت هستم . (بسیار نزدیک و در وسط اوکلند)

راستی چقدر عالی .. راستش شاید مزاحم شدم .. :)
سپیده

سپیده همسر داریوش 1391/04/07 ساعت 08:58

سپیده جان سلام
با اینکه مدتهاست پیگیر مطالب این وبلاگم این اولین باریه که کامنت میذارم برای اینکه میخوام بدونی یه عالمه دوست داری که قدرتو خوب میدونن و برات آرزوی خیر دارند و این چیزیه که این روزا خیلی آدمها آرزوی داشتنش رو دارند
توی این دنیای پرفریب که خیلی وقتها آدم حتی تو وطن خودش احساس تنهایی میکنه وقتی یه نفر پیدا میشه که با جون ودل اطلاعاتش رو share میکنه و خوش قلبی از تک تک کلماتش پیداست حداقل ما (من و داریوش) نمیتونیم به راحتی فراموشش کنیم

مرسی عزیزم .. ایشالا بتونم کمک بیشتری باشم در اینده :)
سپیده

سوسن-شهاب 1391/04/07 ساعت 09:16

سلام سپیده خانوم؛شاید بزرگترین دغدغه ی مهاجر ها در اوایل کارشون پیدا کردن کار باشه‌؛ شما حتما بهتر از همه می دونین که من هم این استرس رو داشتم مخصوصا وقتی گفتن ویزای ما WTR هستش. باور کنید مطالبی که در رابطه با کار تو وبلاک گذاشته بودید به اندازه یک سال زندگی تو نیوزیلند کمکم کرد.این یعنی شما مارو یک سال جلو انداختین.از اینکه با صبوری خاص خودتون من رو راهنمایی میکنین صمیمانه تشکر میکنم و منتظر نوشتهاتون هستیم.
مرسی.
شهاب

خواهش می کنم .. من در خدمتم .. حتما اگر کاری داشتید خبر بدید :)
سپیده

وقتی این پست رو خوندم
از دست خودم ناراحت شدم
چون بیشتر وقتها بدون اینکه پست های قبلی رو بخونم
سوالاتی میکردم که گاها تکراری بود و طبیعتا بی جواب میموند
امیدوارم از دست من ناراحت نباشی

این حرف ها چیه :) ما همیشه مشتاق کامنت های شما هستیم
سپیده

علی الکترون 1391/04/07 ساعت 10:20

بازم سلام سپیده خانم
داشتم از بالا کامنت های بچه ها رو میخوندم نکته جالبی توی همه کامنت ها هست:
بدون استثنا همه درگیر پروسه مهاجرت و ... هستند ولی با دونستن تصمیم رفتن شما همه کارهاشونو یادشون رفته و فقط واسه با هم و کنار بودن و البته منصرف کردن شما) دور هم جمع شدن و اینجا کامنت میزارند و سوالی از پروسه مهاجرت و کارهاشون نمیپرسند.
خودم از صبح چند بار چک کردم تا شاید ببینم نوشتید : میمونم و مینویسم (انشالله)

راستش من شرمنده همه .. برای سوال ها و کمک هستم .. اما فعلا می دونم که نمی تونم بنویسم .. اما هستم همین نزدیک همین دور و بر
سپیده

مهتاب 1391/04/07 ساعت 11:16

اون نوشته بی نام رو من نوشتم

مرسی مهتاب جان ..
سپیده

ناهید 1391/04/07 ساعت 11:40

دوست خوب ما , سپیده عزیز::

نقطه ای که شما بهش رسیدی برای خیلی از ما توی خیلی مواقع به وجود اومده و میاد, من معتقدم بهترین کاری که یک ادم می تونه توی زندگیش انجام بده گذاشتن " اثر خوب " است , هر چی که باشه , واینکه ادم ها به نیکی از ادم یاد کنند و این چیزیه که برای زخم های ادم و بی توقعی های ادم , مرهم است.....

گاهی ادم نیاز داره که همه چیز رو بذاره کنار, و به خودش و زندگیش نگاه کنه و یک شروع جدید داشته باشه.

ما به انتخاب شما احترام می ذاریم و امیدواریم دوباره برگردین و به اثر خوبی که توی هستی می ذارین ادامه بدین..همه ما همچنان به بودن شما نیاز داریم..


مرسی ناهید جان :) قطعا احساس خوبی که شما به من دادید نمی ذاره هیچ وقت دست از کار بکشم .. به امید دیدار دوستان اینجا :)
سپیده

ندا 1391/04/07 ساعت 13:07

سپیده خانوم
من یادمه اومدم وبلاگتون رو خوندم خواهش کردم سوال هام رو ایمیلی جواب بدین. بخدا بعدا کلی خودم از این کارم هم خنده ام گرفت هم خجالت کشیدم. نمی دونم چی بگم فقط این یه حق هست براتون که نخواهید بنویسید یا حتی کم بنویسین.
بقول ناهید "اثر خوبی" داشت روی ما و راهی که داریم سعی می کنیم توش و بقول شما نمی دونیم ته اش چیه؟
اینکه یکی حاضر بشه بیاد خودشو درگیر مسائل دیگران کنه اونهم فی سبیل الله (چه می دونم در دجله انداختن و این حرفا) خیلی ارزش داره. گرچه این دست اقدام ها از ذات هرکسی برمی خیزه اما بازم می گم که بازتابش حتما به شما برمی گرده.
امیدوارم هرجا هستین شاد و تندرست باشین. ممنون بابت توجه و حمایت هاتون

مرسی ندا جون .. راستش ایمیل جواب دادن و در ارتباط بودن با تک تکتون رو دوست دارم همونطوری که سعی می کنم کسانی که ویزا گرفتن و دارن میان رو باهاشون یکی یکی کمک کنم چون قطعا سوالاتشون بیشتر ه و ممکنه ترس ها و دلهوره هاشونم بیشتر باشه .. اما غیر از این اگر همه اینجا سوال بپرسند بقیه هم استفاده می کنند :)
به هرحال ممنون از توجهت

به امید دیدار
سپیده

مهدی 1391/04/07 ساعت 13:23

سلام من تصمیم شما رئ قبول ندارم
خود من تمام مطالبتون رو دنبال کردم اما هیچ وقت کامنت نذاشتم
دارم واسه اونجا اقدام می کنم اما میخوام اینو بگم شما الان بزرگترین شبکه ایرانیان نیوزیلند رو دارین
میتونید یه همچین انجمنی و راه بندازین
از دولت اعتبار بگیرین
هزار و یه ایده دیگه میشه
حتی میتونید نون سنگگ و ببرین اونجا
خلاصه از ارتباطاطتون به نحو احسنت استفاده کنید

می دونم .. اما باید گاهی جای ادم ها باشید و تو زندگیشون تا بشه جاشون قضاوت کنید :)‌راستش اما اگر اومدید و تصمیمی داشتید من پایهام کمک کنم
سپیده

مهدی دوست منصور 1391/04/07 ساعت 14:43

سلام. می خواهم از احساس عجیبی که با خوندن این پست و مخصوصا کامنتهای دوستان دارم براتون بنویسم. با وجودی که مردها سخته براشون که از این حرفها بزنن اما من می نویسم که بدونین کارهاتون و دوستیهای مجازیمون توی این سایت چقدر با زندگی من یکی اجین شده.
من یادم نمیاد که توی زندگیم چند بار بیشتر گریه کرده باشم ولی با کمال تعجب بعد از خوندن این پست و کامنتهای بچه ها بدون اینکه خودم بخواهم برای چند دقیقه گریه کردم. این حس برام آشنا بود. چندین سال پیش هم با یک جدایی تجربه اش کرده بودم. از اون عجیبتر اینکه هیچ وقت فکر نمی کردم این احساس رو یک روزی با کسایی که هیچ وقت ندیدمشون باز هم تجربه کنم.
اینها رو گفتم که مطمئن باشید آشنایی با شما و همه دوستان خوبمون توی این محیط مجازی چه تائثیرعمیقی روی ذهن و روح همه ما گذاشته. این ها رو تا وقتی ارتباط هست آدم درک نمی کنه. اینکه توی این زمانه نامردی چند نفر چقدر می تونن توی یکی از سخت ترین لحظات زندگی هم اونم بدون هیچ چشمداشتی تاثیر بذارن یکی از قشنگترین حسهای دنیا رو برای من تداعی میکنه.
سر زدن به این سایت دیگه جزو زندگیمون شده. این سایت اگه برای شما حکم بچه رو داره برای ما هم حکم یک خانواده رو پیدا کرده که همه اعضاش امید دارن یک روزی کنار هم باشن.
خلاصه ممنون از همه زحمات شما و سایر دوستان. من مطمئنم که نمیرید آخه هیچ مادری نمی تونه بچه اش رو ترک کنه.


مرسی مهدی جان .. قطعا همین جوری هست که می گه و از لطفت ممنون
به امید دیدار هرچه زودتر
سپیده

فرحناز 1391/04/07 ساعت 15:48

سپیده بسیار عزیز
ممنون برای همه زحمتها، مهربونیها و دوستیهات. هر تصمیمی که گرفتی برای همه قابل احترامه ولی این دلیل نمیشه که دلمون برای نوشته هات تنگ نشه. من واقعا دلم تنگ میشه اگه مطلبی از تو توی این بلاگ نباشه البته طبق معمول به وبلاگ خودت هم سر می زنم. اما بازم جات اینجا در این جمع خالص و دوست داشتنی خالی خواهد بود.
خیلی دوستت دارم دوست خوبم و امیدوارم دوباره نوشته های زیبا، هوشیارانه و مهربانانه تو رو توی همین وبلاگ هم ببینم.

بازم ممنون

ممنون فرحناز جون .. همیشه لطف داشتی
راستی من به بلاگت سر می زنم منتظرم بنویسی
سپیده

بهاره 1391/04/07 ساعت 16:55

سپیده جان من تازه با سایتت آشنا شدم ولی وجود همین سایت باعث شده که دلگرمی پیدا کنم تا بدون اتکا به این وکلای .... خودم برای مهاجرت اقدام کنم. نمیدونم از چی ناراحتی ولی کاری که کردی کار بزرگ و قابل احترامیه. بدون اینکه ببینمت خیلی برات احترام قائلم و دوستت دارم. برای

مرسی بهاره جان . ایشالا همه کارها خوب و سریع پیش بره .. اگر کمکی خواستی در خدمتیم همچنان :)
سپیده

اوستا 1391/04/07 ساعت 18:52

هرچی میخواستم بگم را سایر دوستان به زیبایی بیان کردن.
سپیده خانوم مهم نیست که در وبلاگ باشید یا نه مهم این هست که تو دل های ما هستی.
========================
آقا ناصر اون مطلبی که گفتید یک جوری باید نشون بدی که بعد تحصیل برمیگردی را نفهمیدم. میتونید کمی توضیح بدهید.
من مثل سایرین به صورت جدی وارد مسئله مهاجرت نشدم و به خاطر همین اطلاع کمتری دارم. رشتم انیمیشن هست و تا پایان تحصیلم نمیتوانم اقدام کنم. وضعیت بازکار و تحصیل در آنجا را به خوبی میدانم.من رشته ام با آن دوره ای که آنجاست همخوانی داره ولی حرف شما را خوب متوجه نشدم.

ببین تمام اونایی که ویزای تحصیلی می گیرن باید نشون بدن که برمیگردن. معمولا هم توی فرمها جایی هست که این رو عنوان می کنی. تو شاید بیشتر باید توضیح بدی و برنامه ای که بعد از تحصیل داری رو بیشتر باید باز کنی براشون. یعنی اینکه یه جوری اعتمادشون رو جلب کنی که هدفت از این برنامه صرفا رفتن به نیوزلند نیست و فقط نمیخوای که خودتواونجا برسونی. من تا به حال زیاد شنیدم که به دوره های کوتاه مدت زبان ویزا ندادن. /ناصر
-------------------------------------------------------------------------------
مرسی اوستا جان که جز یارهای قدیمی سایت ما بودی :)
سپیده
از دوستان دانشجوم می پرسم ببینم چه مدارکی برای اثبات برگشت می تونه خوب باشه :)

-----------------------------

عباس 1391/04/07 ساعت 21:01

سپیده خانم
همه ما حسی که دارید رو درک میکنیم و میدونیم که این همه لطف شما بدون هیچ منتی بوده که بی شک از روح بزرگتون سرچشمه گرفته
اما......
حق با شماست
شما هم زندگی باید بکنید و انرژیتونو در راستای اهداف خودتون صرف کنید. به نظر من تمام راه و چاه های این مسیر رو مو به مو شرح دادین و بقول خودتون بیش از یه کتاب 100-200 صفحه ایه
این راه ادامه داره و این سایت همیشه پابرجا خواهد ماند
امروز آقا بابک به تیم اضافه شدند فردا یکی دیگه از دوستان و روز دیگه یکی دیگه...اما هیچ یک از ماها و آیندگان پست های جامع و کاملتون رو فراموش نمی کنیم و همیشه استفاده خواهیم کرد شاید حتی زمانی که این مرحله از زندگی رو هم پشت سر بذاریم
فقط یه خواهش تکراری از طرف خودم و تمام دوستان:
بطور کامل از پیشمون نرید!!!
حتی جواب دادن یه کامنت دلگرم کننده است
ممنون

مرسی .. حتما .. کامنت ها رو می خونم و حتما اگر کمکی لازم بود هستم :)
سپیده

ماهی 1391/04/08 ساعت 05:54

..دو سال بیشتره که نیوزلندم و البته دانشجو و بدون رزیدنسی. با این همه خیلی وبلاگت رو نخوندم و نظری هم بالتبع نزاشتم. فقط گاه گداری از تو فیس بوک چشمم افتاد به نوشته هات. ولی فقط یه چیز بهت بگم که دیروز داشتم به دوست نیوزلندیم از وبلاگت می گفتم که چقدر بی توقع اطلاعاتت رو با بقیه به اشتراک گذاشتی. اونم زمانی که هر جا پا می زاری می شنویم ایرانی های خارج از ایران هوای همو ندارند و البته تا حد زیادی هم درسته.. در هر حال من خوشحالم که هم وطن خوبی مثل تو در نیوزلند دارم. چه اینجا بنویسی چه نه هم وطن خوب من هستی.. شاد و موفق باشی..

ممنون .. لطف داری .. ایشالا تونسته باشم کمکی باشم :)
سپیده

علی 123 1391/04/08 ساعت 06:03

سپیده خانم:::!!!! حق شما محفوظ اما ما که تا نصف شب توی وبلاگ می خوندیم و می نوشتیم چی که یه پایه رو از دست میدیم؟ شما باید باشید تا نتیجه زحمتهاتون رو ببینین و ازمون شیرینی بخواین. (داریوش قول یه باربیکیو با درینک رو بهم داده اون هم توی حیاط خونه ش) مطمئن باشین به همین سادگی نمی ذاریم ار بینمون برین. تازه به این فکر (در حد پیشنهاد خام) بودم که اونجا یه انجمن درست کنیم و شما مسوولیتش رو قبول کنین، برای کارهای مختلف مثل کار و خونه پیدا کردن و... دست هم رو بگیریم و حتی یه صندوق بذاریم ، عضوش بشیم و وام بگیریم، برای دوستان واقعی مون (که خوشبختانه تعدادشون کمه) و حتی خارجیها کارپیدا کنیم وجاب آفر بفرستیم و حتی درآمد ایجاد کنیم می دونین این یعنی چی؟ داریوش راست می گه واقعا اگه بخواین ادامه ندین از صمیم قلب ناراحت می شیم. اگه مشکلی هست باهامون درمیان بذارین یعنی این همه بچه هایی که اینجا هستند واقعا نمی تونن مشکل شما رو حل کنن؟ البته نمی خوام حس "فضولی ایرانی" رو ایجاد کنم اما شاید واقعا بتونیم ذره ای از محبتهاتون رو اینجوری جبران کنیم. کامونیتی ما تازه داره شکل می گیره اونوقت یه پایه اساسیش رو به همین سادگی از دست بده؟ سپیده خانم هیچکدوم از ما نمی خوایم شما از این وبلاگ دست بکشید. ضمنا عکسهایی رو که پارسال قول داده بودین می خوایم ببینیم. این احساسات افسردگی هم به قول بچه ها احتمالا به خاطر هوای ابری و تغییرات آب و هوا باشه ازتون خواهش می کنیم که تجدید نظرکنین.

مرسی علی جان :) حتما به همه اینها فکر می کنم .. وقتی اومدید حتما پایه راه اندازی اینها هستیم :) خبر بدید .. جای دوری نمی رم
سپیده

جابر 1391/04/08 ساعت 06:37

سلام سپیده خانوم
خسته نباشی ،می بینم که ناملایمات روزگار شما رو داره دلسرد می کنه ،‌عزیز دل اونجا که تهرون نیست ، هواش هم غصه دارت کنه ، اونجا دومین کشور اروم دنیاس
نمیدونی چقدر روز شماری می کنم برای اینکه سومین باری که ایلتس می دم بتونم نمره 6.5 بیارم . تو امتحان قبلی (خرداد) سکشن اول لیسنینگ ،‌لهجه نیوزلندی بود ،‌کلا هنگ کردم سر جلسه .
سپیده عزیز هر روزم به امید اونجا ،‌به هوای اونجا سپری میشه ، این دخترم (هستی) اینقدر میگه که بابا استرالیا رفتیم برام فلان چیز میخری؟اونجا رفتیم اتاقم بزرگتر میشه ؟
خلاصه زندگی امون شده اونجا
ازت میخوام خودت رو نبازی ، عیب نداره مرخصی برو خودت رو جمع و جور کن و با روحیه فرش و تازه بیا . اصلا بعضی وقتا بیا جوک بگو و برو ،‌ همین که من یه پست ازت می بینم ، کلی حال میکنم . انرژی میگیرم.
جواب خیلی سئوالات دخترم رو توی ذهنم شفاف میبینم .
سپیده خانوم ،هر روز سر کار بعد از روشن کردن کامپیوتر سر زدن به وبلاگ شماس ،‌ دوست دارم وبلاگت
برای تمرین لهجه نیوزلندی هم اگه مطلبی به نظرتون می رسه لطفا راهنمایی کنین . جهت لیسینینگ.
ممنون موفق و پایدار و شادددددددددددددد باشی عزیزم .

جابر عزیز
برای لهجه کیوی‌ها میتونی به سایتهای http://tvnz.co.nz و http://radionz.co.nz سر بزنی. هم لهجه‌ات خوب میشه و هم در جریان اخبار اونطرف قرار می‌گیری.
/بابک
--------------
مرسی جابر جان .. جای دوری نمی رم .. هیچ سوالی رو هم بی پاسخ نمی ذارم .. بازم ممنون
به امید دیدار این طرف
سپیده

مهشید 1391/04/08 ساعت 08:12

شما نامبر وانید. اول بودن به این آسونیها نیست. خیلی راهها رفتین تا به اینجا رسیدین. خیلیها از صدقه سر شما تونستن رو پاشون واستن و به خودشون اجازه بدن تو همچین راهی پا بزارن. شما غول بازی رو شکست دادین تا ما بتونیم تو روشنایی فانوس شما ادامه بدیم. به خودم گفتم اگر خدا خواست وروزی تو خاک نیوزیلند بودم اولین کارم دیدن شما و تشکر از نزدیک باشه. چه بنویسی و چه نه اونچه نوشتین ماندگاره. دست شما رو می بوسم که بی دریغ زحمت کشیدین و از همه چیز مایه گذاشتین برای باز شدن افق دید ما.

قربونت برم مهشید جان .. شرمنده می کنید .. ایشالا تونسته باشم کمکی باشم ..حتما از دیدارتون خیلی خوشحال می شم .. قول می دم جای دوری نرم :)
موفق باشید
سپیده

رامین 1391/04/08 ساعت 08:53

به سپیده خانم :
از زحماتت بسیار متشکرم و من یکی به جرات میگم اگه سایت شما نبود من اصلا برای نیوزلند اقدام نمیکردم .
به دوستانی که برای اسس NZQA و رشته مهندسی اقدام میکنند:
اطلاعاتی که من کسب کردم (خودم تونستم BE با لول 7 از NZQA ) بگیرم (مدرکم هم مهندسی برق - قدرت از دانشگاه آزاد بود ):
اونها زیاد روی ترجمه و عناوین اون گیر نمیدهند ولی موضوعی که بررسی میکنند و براشون بسیار مهمه تعداد دروس عملی است که طرف گذرونده . اگه تعداد واحدهای عملی شما به تعداد مورد نظر اونها باشه BE شما را اسس میکنند . من فوق دیپلم برق-قدرت و مهندسی برق - قدرت داشتم

حالا رامین جان اگر یه روز پشیمون شدی از نیوزلند به خدا تقصیر من نیست ها :)) ... ایشالا همه چیز عالی پیش بره ..
مرسی . سپیده
----------------------------------------------------------------------------------
چرا دروس عملی؟ من میدونم که با توجه به اینکه شما فوق دیپلم داشتی، درس های عملی بیشتری از بچه های مهندسی کارشناسی ناپیوسته پاس کردی . کلا تعداد واحدهای که پاس کردی بیشتر بوده. منتها معیار NZQA رو برای BE از کجا متوجه شدی؟ منظورم اینه که جایی خوندی یا ایمیلی گرفتی یا ...؟

ممنون میشیم که بیشتر توضیح بدی.../ناصر

داریوش 1391/04/08 ساعت 10:56

وااای ددم علی جان. من فکر میکردم موضوع باربیکیو رو فراموش کردی. با دلار 2000 تومنی ای واای ددم.
من مخلصتم هستم.تو خودتم از انسانهای نیک روزگاری

هیچکسی هیچ وقت قول باربکیو رو فراموش نمی کنه :)
سپیده

رامین 1391/04/08 ساعت 11:02

آقا ناصر این جواب منو زیر سوال خودت بزن که بچه ها جواب را ببینند:
بله من از خود NZQA و البته Evaluator خودم متوجه شدم که اونها بسته به تعداد واحد ها و سالهای تحصیلی و درسهایی که گذرونده بودم بیشتر تاکید داشت . البته میدونید که اونها هیچوقت PLOCIY خودشون را نمیگویند . البته تعداد سال تحصیلی و مدرک فوق دیپلم که در دانشگاه دولتی بوده دقیقا توی اسس من قید شده که تاثیر گذار بوده . حتی گفته که ما شما را به دلیل داشتن 2 مدرک اسس کردیم و برای اینکه نتیجه اسس را جایی ارائه بدید باید حتما 2 تا مدرک را با هم ارائه بدهید و گفته :
Credit was granted for previous study; therefore qualification 1 and qualification 2 have been assessed in combination

ممنون.../ناصر

[ بدون نام ] 1391/04/08 ساعت 11:07

اولین باری که این وبلاگ رو خوندم دقیقا پست 20 دلیل برای اینکه به نیوزلند مهاجرت نکنیم. حسابی تو ذوقم خورد بعدش که 20 دلیل برای اینکه به نیوزلند مهاجرت کنیم رو خوندم فهمیدم موضوع چیه.

الان که Google Chrome رو باز می کنم همیشه دو تا لینک اولیش این سایته با gmail خودم.

الان هم که تمام فکرم روی مهاجرت به اونجاست همیشه اسم شما کنار این موضوع هست.

اگه جدول هم الان شده جدول قدیمی کسی یادش نمیره که این سپیده بود جدول را باز کرد.

فکر کنم حتی دوستانی که بعد از امروز تو این سایت بیان پست های شما را اول بخونن چون واقعا کاربردیتره.

چند روز پیش با یکی از دوستان که تو آکلنده، داشتم چت می کردم و گفتم دست سپیده درد نکنه که وبلاگش خیلی برای ما کمکه و اونهم گفت بیایی اینجا سپیده رو می بینی و همه همین می گن.

دوستانی هم که وبلاگ دارن همه اسم شما رو آوردن که چقدر کمک کردین.

خلاصه کلام :
در جواب این حرف و حست که نوشتی:
خوب ! نوشتی که نوشتی .. دستت نکرده .. که چی !!

- همیشه کلمه نیوزیلند با اسم سپیده خواهد موند.
- کلی دوستان مجازی واقعی داری که همیشه به فکرت هستند.(از کامنتهای تو این پست معلومه. من اگه همچین پستی تو فیبس بوک بذارم یا اس ام اس بزنم که ناراحتم حتی یکی پیدا نمیشه بگه بجهنم )
- کاری کردی کسانی مثل من قبول کنند میشه خارج از ایران،با ایرانی هم ارتباط برقرار کرد.
- خوانده های خاموش سایت هم ابراز ناراحتی کردند.
- تمام دوستان احساس واقعیشون را بیان کردند.

اگه واقعا فکر می کنی اینا چیزهای کمی هست مطمئن باش خیلی از بچه ها که پاشون برسه اونجا حسابی کتک می زنن. :)

مرسی .. خود کامنتت یه پست بلند بالا بود که :) .. هرچند اسمت رو نذاشته بودی .. راستی برام جالب بودی بدونم با کی تو اوکلند چت کردی که منو می شناسه :) ولی مطمئن باش هیچ وقت گم نمی شم .. هیچکسی رو هم بی جواب نمی ذارم .. اینکه حتی یه جمله به یکی کمک کرده باشه و یه قدم به هدفش نزدیک تر کرده باشه واسه من عین رضایته :) خوشحالم که دوست های واقعی و مجازی به این خوبی پیدا کردم .. چه دستمزدی بهتر از این .. اسمت رو هم حتما برام بذار .. به امید دیدار
سپیده

پروانه 1391/04/08 ساعت 12:41

روز اول که از ایران باهات حرف زدم و کلی دلگرمی بهم دادی یادمه دوستم. وقتی گفتی میای فرودگاه دنبالمون انگار کلی از ترس ها ریخته شد ، همین چند روز پیش بود که بهم زنگ زدی و دوباره دلگرمم کردی و به قول معروف شیرم کردی. امیدوارم همیشه خدا ته دلتو گرم و قرص نگه داره دوستم.
به امید دیدار

مرسی پروانه جون :) ایشالا که همیشه موفق باشی .. از اون خبره هم بهم خبر بده :)
به امید دیدار
سپیده

paiam 1391/04/08 ساعت 13:31

خواهش میکنم من در خدمت هستم. کاری داشتید یا هر چیز دیگه ایمیل منو که دارید؟ من در Symonds st زندگی میکنم. ضمنأ چه خوب که کامنتا از دیروز تا الان 2 برابر شده.

مرسی :)
حتما
سپیده

امید 1391/04/08 ساعت 17:07

با سلام
برای مهاجرین نیوزلند وب لاگ شما با ارزش ترین رفرنس فارسی به شمار میرود و از دست دادن آن غیرقابل باور است.
زحمت شما قابل درک است و چیزی جر تشکر خشک و خالی برای ابراز قدردانی نداریم. انتخاب شما را هر چه که باشد ارج مینهیم
گرچه خواسته قلبی ما باقی ماندن این کورسوی امید است.
برایتان آرزوی شادکامی و موفقیت می نمایم.

مرسی امید جان .. احتیاج به زمان و برنامه ریزی دارم .. جای دوری نمی رم
سپیده

امین 1391/04/08 ساعت 17:19

حال من گرفته است،هوای دلم بارانیست
اشتیاقی نیست،همه چی تکراریست!همه چی تکراریست...!

حال دلم،حال دل توست،می دانی؟!
امروز ما فرادای دیروز ماست
همه چی تکراریست!همه چی تکراریست...!

فردا،شاید روز دیگیری باشد
شاید دلم گرفته نباشد
شاید...شاید همه چی تکراری نباشد

سپیده... همیشه شروع نوری دوباره است
هوای دلم گرفته است می دانی؟سپیده همیشه در قلب ما میمانی...


اینجوری که حال دل ما گرفته شد .. هی .. مرسی امین جان ..اما با شروع نور دوباره موافقم .. باید یه کاری کرد فکر کنم در موردش

سپیده

الهام 2 1391/04/08 ساعت 21:02

salam
chand bar khastam kament bezaram natoonestam, midooni kheili vaghte khanandeh inja hastam, hamish new wishes ro ham mikhonam, barat kament ham gozashtam.
az vaghti bahat ashna shodam hes kardam hame chit, ehsasatet , harfat, hesset , hatta takhmin e sennet va...... hame chit ein e man e hatta ye bar ke hamsaram khond kolli behem khandid ke ye kopi oon var e donya daram.
hala ham nemidoonam chi begam kamelan midoonam chi migi, faghat mitoonam sokoot konam va doa konam ghalbet aroom begire.
miboosamet

مرسی الهام جون .. پس واجب شد همدیگرو ببینیم :) مرسی بابت لطفا همیشگیت :)
سپیده

رامین 1391/04/09 ساعت 09:52

روال گرفتن برگه پرداخت مبلغ لاج بصورت نقدی به سفارت نیزلند تو تهران چیه؟ من یک ایمیل زدم به دفتر لندن ولی هنوز جوابی ندادند . امروز هم زنگ زدم به نیوزلند ولی گفتند که روال ما کردیت کارد است . چطوری میتونم اون برگه پرداخت را بگیرم ازشون؟ وقت کمی برای ارسال مدارکم دارم

قبلا راجع به این موضوع صحبت شده رامین جان. روالی وجود نداره، برگه‌ای هم در کار نیست. فقط باید آفیسرت قبول کنه.
/بابک

علی 123 1391/04/09 ساعت 10:42

دوستانی که با لهجه نیوزیلندی مشکل دارند می تونن علاوه بر گوش دادن به اخبار وب سایت radionz.co.nz که بابک جان گفتند, اخباری رو که به لهجه انگلیسی پخش می شه گوش کنن. تفاوت عمده لهجه نیوزیلندی و بریتانیایی به نظر من در تلفظ حرف e هستش که در لهجه نیوزیلندی "ای" تلفظ می شه. مثلا به جای 10=Ten می گن تین یا به جای Present می گن پریزینت... در کل به نظرم لهجه بسیار آسان تری نسبت به لهجه های دیگه هستش و بسیار شیرینه.

رامین 1391/04/09 ساعت 13:30

بابک جان:
آخه من که هنوز مدارکم را ارسال نکردم که آفیسر داشته باشم.

هر وقت فرستادی، به محض اینکه در پرداخت مشکلی پیش بیاد یا مشخصات کارت اعتباری رو یادداشت نکرده باشی تو فرمت، بهت تلفن/ایمیل میزنن. کسی که بهت زنگ میزنه Lodgement Officer هستش. با اون میتونی در این مورد مذاکره کنی.
/بابک

مریم ش 1391/04/09 ساعت 15:01

سلام به همگی و به سپیده همیشه نازنین...
سپیده جان بی هیچ منتی لطفا بمون... بهت نیاز داریم... همونجور که تا الان با ما بودی لطفا بازم بمون... هنوزم هستن کسایی که نیاز به کمک و راهنمایی ت دارن... به همین سادگی.. :)
............................
یه چند تا سوال:
1. خبری از دوستانی که برای IPENZ اقدام کرده بودن نشد؟ خبری از گرفتن تایید یا نتیجه ی مکاتباتباتشون؟ لطفا خبر بدین بچه ها؟
2. بالاخره معلوم شد که آیا اگه بشه ترجمه ی مدرکت رو BE بگیری به جای BS کفایت میکنه و امتیاز بونس مدرک و سابقه ی کار رو میاری یا نه؟ توی فول اسس مدرک تاثیری داره یا نه؟ جهت اطلاع از یکی از دوستان من تو چک لیستش هم تایید IPENZ و هم NZQA رو برای مهندسی و کار و مدرکش خواستن. بعد از مکاتبات فراوان گفتن اگه NZQA مدرکت رو BE معادل کنه نیازی به تایید IPENZ نیست.یعنی ما مشکلمون احتمال داره با ترجمه و مکاتبه با نفر مرتبطمون تو NZQA حل بشه؟ کسی راه حل جدیدی نداره؟ نفر پاسخ دهنده هم که اینو گفته همین خانم آنوی بوده که دوستان قبلا نام بردن و میشناسنش...
3. کسی راه حل جدیدی برای مشکل مدارک مهندسان ایرانی نداره...؟!!!
مرسی از همه

فعلا راه حل جدیدی پیدا نشده. گزینه‌های قبلی هم هنوز منتفی نشده. منتظر هستیم. البته saeed با داشتن تاییدیه استرالیا تونسته نتیجه بگیره. تو کامنتهای مطلب «IPENZ و مدارک مهندسی ایران» دنبالش بگرد.
اینکه ترجمه رو دستکاری کنیم،‌چندان راه حل جالبی نیست. اولا که مترجم رسمی به راحتی اینکار رو نمی‌کنه. ثانیا، NZQA دروس گذارنده شده رو بررسی میکنه و معیار قرار میده.
/بابک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.