چند روز پیش یکی از شلوارهام رو که روزهای آخر از ایران خریده بودم پوشیدم و رفتم سر کار. راستش اون روز یه مقدار توش ناراحت بودم و احساس میکردم که انگار نمیتونم زیاد توش وول بخورم. به نظر یه کم تنگ شده بود واسهام. یه خرده که فکر کردم یادم افتاد که این شلوار موقعی که خریدمش برام یه مقدار گشاد هم بود. طوری که وقتی کمربند رو سفت میکردم تقریبا مثل شلوار کردی چین میخورد دور کمرم! البته نه اینقدر فاجعه- اما به هر حال باید حتما کمربند میبستم تا از پام نیفته!
بزنیم به تخته بعد از دوره ۴-۵ ماهه اولیه که ریاضت می کشیدم و چون ماشین هم نداشتم راهپیمایی زیادی می کردم همینطور داره به وزنم اضافه میشه. مشکل اصلی اینجا اینه که به دلیل استفاده از اتومبیل شخصی برای بیشتر کارهای خارج از منزل میزان فعالیت بدنی و پیادهروی فرد به میزان قابل ملاحظهای افت میکنه و اغراق نیست اگه بگم به صفر میرسه.
رسما باید اقرار کنم که طولانیترین مسیری که من این روزها طی میکنم مسیر میز کارم تا آبدارخونه شرکته که اون هم اگه باعث سوزاندن ۲-۳ کالری بشه در عوض به دلیل نفس عمل و هدفش (رسیدن به خوردنی) در نهایت باعث جذب چندین کیلوکالری انرژی میشه.
شیوه متداول زندگی در نیوزیلند امکان داشتن فعالیت بدنی در طی روز رو از شما میگیره. عمده دلیلش هم اینه که ناچارید از وسیله نقلیه شخصی استفاده کنید. تقریبا تمامی کارهای اداری هم که از طریق اینترنت و تلفن قابل انجامه. (اصلا من تازه فهمیدم که تو ایران این ادارات چه قدر به فکر سلامتی ما بودن که وادارمون میکردن حضوری بریم سروقتشون تا بلکه چند کالری انرژی بسوزونیم!) اگه اهل خانه و خانواده و این حرفا هم هستین فکر دوچرخه سواری تا محل کار و از این قلم آرتیست بازیها رو هم از سرتون بیرون کنین. مگر اینکه سایر کارهای خانواده مثل خرید و رسوندن بچه ها به مدرسه و ... رو همسرتون انجام بده. (فرض کمی تا قسمتی محال) اینجا مثل شهرهای ایران نیست که مثلا تا سر کوچه قدم بزنین و برید از بقالی چیزی بخرید. اگه هم نزدیک باشه احتمالا قیمتاش اونقدر منطقی نیست که به جز در مواقع ضروری این کار رو بکنین. شخصا وقتی تهران بودم به طور میانگین روزی 45-50 دقیقه پیاده روی می کردم تا از محل کار یا منزل به ایستگاه بی آر تی برسم. اما اینجا حتی این سناریو هم چندان محتمل نیست چون اگه مقصدتون جز سیتی جای دیگهای باشه استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی محلی از اعراب نداره.
بنابراین خیلی زود به این نتیجه میرسید که باید ورزش رو با جدیت تو برنامه هفتگیتون جا بدین. وگرنه بعد از چند وقت شلوار که هیچ کیسه خواب هم براتون تنگ میشه!
اینجا با توجه به جمعیت افراد زیادی رو میبینید که به صورت منظم ورزش می کنن- یا تو باشگاههای ورزشی یا تو خیابونا مشغول دویدن و دوچرخه سواری. اما کاری که میکنن فقط براشون جنبه تفریح نداره. بیشتر به نظر می رسه که یه نیاز جدی و یه برنامه پیشگیرانه برای مبارزه با عوارض تنبلی و افزایش وزن باشه. پس شما هم حتما برای ورزش روزانه یا هفتگی وقتی رو در نظر بگیرین و سعی کنید خودتون رو بهش ملزم و متعهد کنید.
برای ما ایرانیان که از خیابونهای شلوغ و در هم و برهم شهرمون پا به اینجا میذاریم، رانندگی تو اوکلند خیلی ساده است و بیشتر حکم تفریح داره. به خصوص تو روزهای اول این تفاوت خیلی نمود داره. به مرور، فضا براتون عادی میشه و کم کم چشمتون میفته به رانندههای بیدقت و بیفرهنگ. اینجا هم همه جور رانندهای پیدا میشه. اهل گاز دادن، اهل چراغ قرمز رد کردن، اهل تو پیاده رو رفتن(اقلا این یکی رو تو ایران نداشتیم!) لایی کشیدن و .... اما فرقش با ایران اینه که تو ایران فقط کافیه دستتونو دراز کنین تا یه دونه از این رانندهها پیدا کنین. اما اینجا چند ماه طول میکشه تا یکی دوتاش به تورتون بیفته.
رانندگی در اینجا با آرامش فوق العادهای همراهه. در کنار احترام رانندگان وسایط نقلیه به قانون، نکته دیگری که به نظر میرسه اینه که هیچ کس قصد مسابقه دادن با دیگری رو نداره. هر کس سرش به رانندگی خودش و البته -در اغلب موارد- رعایت قانون گرمه. البته در سالهای اخیر با مدرن شدن الگوی زندگی، افزایش تعداد خودروها، افزایش نرخ ورود مهاجران از کشورهای مختلف و ... تعداد تصادفات و میزان مرگ و میر ناشی از اون هم بالا رفته. البته این میزان به هیچ وجه با ایران قابل مقایسه نیست. مثلا در سال 1975 حدود 130 نفر در تصادفات رانندگی در نیوزیلند کشته شدند که این آمار در سال گذشته به بیش از 400 نفر رسید.
در بیشتر خیابانهای شهر، حداکثر سرعت مجاز 50 کیلومتر در ساعت و در بزرگراهها 100 کیلومتر در ساعته. در ساعات آغازی و پایانی مدارس هم سرعت مجاز در خیابانهای منتهی به مدرسه 40 کیلومتر در ساعت میشه که معمولا پلیس نظارت دقیقی هم روش داره و با رانندگان متخلف برخورد میکنه. منتهای مطلب، به طور متعارف پلیس نیوزیلند تا 10 کیلومتر تخطی از سرعت مجاز هم به رانندگان تخفیف میده. یعنی در عمل خیلی از خودروها در بزرگراه با سرعت 105-110 کیلومتر در ساعت و در خیابانهای سطح شهر با سرعت 55-60 کیلومتر در ساعت حرکت میکنن. من خودم که معمولا با سرعت حدود 100 کیلومتر در ساعت رانندگی میکنم، شاهد سبقت اغلب ماشینها از کنار خودم هستم. البته تخفیف پلیس در واقع یه توافق نانوشته است. یعنی ممکنه که شما فقط 2-3 کیلومتر از سرعت مجاز تخطی کنید، اما پلیس براتون تخلف ثبت کنه. حتی دوست بداقبالی داشتم که در یک مسیر کوتاه داخل شهری، در بازه زمانی 1-2 ساعت، 2 بار در مسیر رفت و برگشت توسط یک دوربین سیار نصب شده در خودروی ون پلیس که کنار خیابون توفق کرده بود جریمه شد؛ اونهم به خاطر 4 کیلومتر اضافه سرعت! حتی ممکنه یه روز به یه پلیس عصبانی برخورد کنید که دنبال مچگیریه!
برای کاهش تخلفات و بهبود آمار تصادفات پلیس تصمیم گرفته که در ماههای دسامبر و ژانویه با اضافه سرعت بالای 4 کیلومتر برخورد کنه. یعنی رانندگان باید مواظب باشن که سرعتشون رو بیشتر از این افزایش ندن که ممکنه گیر بیفتن. میزان جریمه هم با توجه به سرعت مجاز و میزان اضافه سرعت متفاوته.
برای دوستانی هم که عیالوارن و فرزند خردسال دارن و احتمالا به زودی میان نیوزیلند، این نکته رو اضافه کنم که طبق قوانین جدید، استفاده از صندلی مخصوص کودک برای کودکان زیر 7 سال الزامیه. بنابراین، یکی از مواردی که نباید فراموش کنید، خرید صندلی محافظ کودکه.
با احتساب امروز، نه ماه از ورود من به نیوزیلند میگذره. در این چند ماه خاطرات تجربیات و دریافتهای جدید و گاه متناقضی داشتم. به طور کلی، این چند ماه خیلی سخت و پر فراز و نشیب بود. سخت و پرفراز و نشیب؛ اما نه بد. مهاجرت ذاتا به دلیل حجم تغییراتی که در تمامی ارکان زندگی ایجاد می کنه، از اقلیم و آب و هوا گرفته تا خوراک، پوشاک، زبان، نحوه ارتباط با سایر افراد جامعه، زبان جدید، از بین رفتن تمامی آنچه که به شما حس نوستالژی میده، چالش تطابق افراد خانواده با محیط و نقش جدید و حتی نحوه فکر کردن فرایندی پیچیده و چند وجهی است.
به خصوص در روزهای اول که قیافهام بیشتر به تازه واردها میخورد، هر کسی که می فهمید با چه شرایطی اومدم اینجا، فقط میگفت: «What a brave move!» اولش چون گرم بودم، نمیفهمیدم اینا چرا اینقدر تعجب میکنن. اما کم کم که مشکلات از راه رسیدن، و بعد از مدتی که آرامشی نسبی حاکم شد و تونستم مقداری بایستم، نفسی تازه کنم و به پشت سرم نگاه کنم، فهمیدم که آدمی زاد چه موجود عجیبیه! و تازه به حرف این افراد پی بردم.
هر وقت که به این چند ماه اخیر که در واقع شروعش از آبان-آذر پارسال بوده، نگاه می کنم، بی برو برگرد این سوال به ذهنم میرسه که آیا حاضرم یک بار دیگه چنین حرکتی رو با این همه انرژی که از آدم میگیره تحمل کنم؟
خوشبختانه بعد از چند ماه، دیگه تا حدود زیادی از استرسها و مشکلات اولیه کم شده و کارها کمی رو روال افتاده. بیشتر ناشناختهها کشف شدهاند و نقاط مبهم و تاریک کمتری باقی مونده. الآن دیگه حداقل اطلاعات لازم رو برای گذراندن زندگی مطابق انتظار خودمون و الزامات اینجا داریم. کم کم میتونم نفس راحتی بکشم.
این چند ماه پر بود از روزهایی که چند جور احساس مختلف در عرض چند ساعت به سراغم میومد. روزهایی که با یه اتفاق یا خبر خوب، خوشحال خوشحال و با یه حادثه یا خبر بد، عمیقا ناراحت و افسرده میشدم. و این حالات با توجه به اینکه تکیهگاه خانوادهام هم بودم گاهی اوقات شرایط سختی رو برام ایجاد میکرد.
البته همه اینها بستگی به روحیات و شخصیت هر کس داره و برای هر کسی میتونه تجربه کاملا متفاوتی باشه. اما اگه شما هم از اون دسته افرادی هستین که دلتنگی و غربت میتونه روحیهتون رو به هم بریزه، منتظر تجربه مشابه با اون چیزی که من تجربه کردم باشید.
از زاویهای دیگر، مهاجرت، تجربه نابیه که هر کسی به دستش نمیاره. تجربه زندگی در کشوری جدید، با آدمهایی رنگارنگ و فرهنگی رنگارنگتر خیلی منحصر بفرده و چیزهایی که از این بابت یاد گرفتم رو خیلی باارزش و جالب میدونم و میتونم بگم که جهانبینی من و نحوه نگاهم به انسانها و زندگی رو تغیر داده.
پیش نوشت: مکمل این پست سپیده عزیز هم پستی درباره حمل و نقل در نیوزلند نوشته اند که می توانید آنرا در این آدرس پیدا کنید.
بعد از مدتی دوری و درگیری از انواع مختلف، تصمیم گرفتم کمی در مورد سیستم حمل و نقل عمومی در اوکلند بنویسم. با توجه به اینکه طی ماههای آینده 30-40 نفر از دوستان وارد نیوزیلند میشن و اکثرا هم اوکلند رو دستکم برای ورود موقت اولیه انتخاب کردهاند، بد نیست در خصوص وضعیت حمل و نقل عمومی، اتوبانها و هزینه پولی و زمانی جابجایی در سطح شهر کمی بیشتر بدونیم تا بتونیم برنامه ریزی بهتری برای هفتههای اول داشته باشیم. چرا که به احتمال زیاد در اوایل ورود به اوکلند، سر و کار بیشتری با اتوبوس و قطار خواهیم داشت.
اوکلند شهریه که از همان ابتدا همواره جمعیت و گسترهاش رو به رشد بوده و هیچ نشانهای هم از کند شدن یا متوقف شدن این روند به چشم نمیخوره. تلاش دولت و وزارتخانههای درگیر هم برای کند کردن این روند و تشویق سرمایه گذاران و مهاجران تازه وارد برای انتخاب شهرهای دیگر -اگر نگوییم بیاثر- کم اثر بوده.
به دلیل پراکندگی جمعیت یک و نیم میلیون نفری در مساحتی کمی بزرگتر از تهران، مراکز خدماتی، آموزشی و خرید نسبتا دور هستند و به طور میانگین برای رسیدن به یکی از این نقاط باید چیزی در حدود 5 تا 10 دقیقه رانندگی کرد. بنابراین، بیشتر شهروندان عادت دارند که از وسیله نقله شخصی استفاده کنن. این عادت هنوز هم از بین نرفته و علیرغم تبلیغاتی که شهرداری اوکلند میکنه، به دلایل مختلف استقبال چندانی از وسایل حمل و نقل عمومی نمیشه. این استقبال کم هم باعث شده که فاصله زمانی اتوبوسها و قطارهایی که از یک ایستگاه عبور میکنن، در نقاط کم رفت و آمدتر به حتی یک ساعت هم برسه.
البته من اطلاع ندارم که این استقبال کم باعث تعداد کم سرویسها شده یا برعکس، سرویسهای کم باعث استقبال کم شهروندان. اما هر چه که هست، دودش به چشم کسی میره که وسیله شخصی نداشته باشه. زمان و هزینه صرف شده برای انجام سفرهای درون شهری با استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی نکتهایه که به خصوص برای دوستانی که قصد دارن از ابتدا با خانواده تشریف بیارن نیوزیلند، حتما باید مورد توجه قرار بگیره. چون با اوصاف بالا، باید هزینه خرید یه اتومبیل رو هم جزو هزینههای ضروری اولیه در نظر بگیرید؛ به خصوص اگه فرزند یا فرزندانی هم داشته باشید.
البته پروژههای بزرگی هم برای بهبود وضعیت تعریف شده که به صورت موازی در حال اجراست. یکی از اونها اصلاح و بهینه سازی مسیرهای حرکت اتوبوسهاست که اگه به لینک http://www.aucklandtransport.govt.nz/improving-transport سری بزنید، میتونید فهرستی از پروژههای انجام شده و پروژههای در حال انجام رو ببینید. یکی دیگه از پروژههای در حال انجام، ارتقای قطارهای شهری اوکلند از لکومتیوهای دیزلی به لکومتیوهای برقیه که در سرعت، ایمنی، دقت و کاهش آلودگی هوای شهر موثره. با این کار، قطارهای کلاسیک فعلی تقریبا به متروی شهری تبدیل میشن و چهره بهتری به شهر میدن. اولین لکومتیو برقی اوکلند هفته پیش پرده برداری شد و قراره تا سال 2015 کل قطارها جایگزین بشن.
لکومتیوهای جدید ساخت کشور آمریکا هستند و برای انتقال به نیوزیلند از کانال پاناما عبور داده شدهاند.
این یکی دو هفته خیلی هفتههای خوبی بود و خبرهای فوق العاده فوق العاده خوبی داشتیم برای دوستان وبلاگ. امیدوارم که دنباله خبرهای خوب و موفقیتهای تک تک دوستان همینطور ادامه داشته باشه و در بقیه مراحل هم همینطور و به همین شیرینی نتیجه بگیرید.
راستش، حالا که کار تعداد زیادی از دوستان درست شده و احتمالا تمام بلیطهای تهران-اوکلند به زودی فروش میره، بد ندیدم که در خصوص بهترین زمان اومدن به نیوزیلند یه گپی بزنیم. چیزی که میخوام بگم، نظر شخصی منه و سعی میکنم که مطابق با تجربیاتم باشه.
ممکنه به طور میانگین 4-6 ماه زمان لازم باشه تا کار پیدا کنید. البته این رو بر اساس اطلاعاتی که از دوستان در فیلد IT به دست آوردم میگم. ممکنه برای فیلدهای دیگه کاری و سایر تخصصها این زمان کمتر یا بیشتر از این باشه. و فراموش نشه که نمونه آماری در دسترس اینجانب خیلی بزرگ نیست. حتی دوستان ایرانیای اینجا هستن که ظرف 4-5 هفته کار مورد نظر خودشون رو پیدا کردن. دوستانی هم هستن که بیش از 8 ماه دنبال کار گشتن. اما زمان میانگینی که تقریبا از پرس و جو از مهاجرای اینجا بهش رسیدم، بیشتر به حدود 4 تا 6 ماه نزدیکه. و وجه مشترک همه اینها هم اینه که همگی در نهایت کار مرتبط با تخصص خودشون رو پیدا کردند. (به جز دو سه موردی که جای پای قوی در کشور خودشون داشتن و برگشتن به کشورشون)
با توجه به اینکه شما هم باید یه بازه معقول حدودا 5 ماهه رو برای خودتون در نظر بگیرید، فکر میکنم بهترین زمان برای اومدن به نیوزیلند زمانیه که یا در حدود 5-6 ماه قبل از پایان سال و تعطیلات سال نو باشه، یا اساسا بعد از اون. اینجا از اواخر نوامبر شرکتها دیگه خیلی دنبال جذب نیرو نیستن (دقیقا مثل اسفند ماه در ایران که شرکتها بیشتر دنبال بستن حساب و کارهای آخر سال و گزارش به صاحبان سهام و ... هستن). ضمنا یه تفاوت عمده تعطیلات سال نو در نیوزیلند با کشورهای نیمکره شمالی اینه که مدارس هم در فصل تابستان (ژانویه و فوریه) تعطیلات طولانی دارن و تابستون تبدیل به فصلی میشه که فعالیت خیلی از شرکتها کند میشه. از اوایل فوریه کم کم فعالیت بازار حالت تندتری به خودش میگیره و آگهیهای زیادی برای جذب نیرو در سایتها و جراید پخش میشه. به عبارتی، ماههای آپریل و می، ماههایی هستن که اصولا موجی از نیروهای تازه استخدام شده در شرکتها کارشون رو شروع میکنن. (تقریبا میشه گفت فرایند آگهی تا استخدام و شروع به کار حدود 2 ماه برای سازمانها طول میکشه؛ هرچند بسته به طول و عرض سازمان، این مدت متغیره)
بنابراین، من فکر میکنم که دوستانی که تازه approve شدن، بهتره که برنامهریزیهاشون رو یا به نحوی انجام بدن که قبل از اتمام آگوست بیان نیوزیلند یا اینکه این کار رو به اواخر ژانویه موکول کنن. اجرای گزینه اول یه مقدار بعید به نظر میرسه، چون فرستادن مدارک، صدور ویزا، خرید بلیط، انجام کارها در ایران و ... احتمالا به بیش از یک ماه زمان نیاز داره.
نوشته بالا یه فرمول غیرقابل تغییر یا صادق برای همه دوستان نیست. مسلما اگه از توانایی خودتون، نیاز بازار به تخصصتون، توانایی مالیتون و سایر موارد براوردهای دیگهای داشته باشید، میتونید زمانبندی دیگهای داشته باشید.
نظر شما چیه؟
پ. ن. 1: نورسیده هنوز نرسیده بابا! شما تو مدرسه ثبت نامش هم کردین. ولی انشاله به زودی میاد؛ نسل دوم دومهاجریها!
پ. ن. 2: خدا را شکر پگاه عزیز هم رزیدنت گرفت . مبارکش باشه. انشاله باز هم تو همین هفته خبرهای خوب داشته باشیم. من دیگه قرص زیرزبونی میخورم، میام کامنتا رو چک میکنم.
پ. ن. 3: دیرینگ. من برگشتم با یک خبر خیلی خوب. داریوش و سپیده عزیز(همسر داریوش) هم رزیدنت گرفتند و کیف ما رو کوک کردند . با تشکر از علی123 عزیز که ملت رو خون جگر کردند.