دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

مصاحبه آزمایشی


فهرست مطالب وبلاگ

یکی از تجربیات موفقی که در رابطه با مصاحبه وجود دارد، مصاحبه آزمایشی است. این موضوع با توجه به نتایج خوبی که دوستان اخیرا گرفته اند، ثابت شده است. با عنایت به اینکه شخصا با 5 نفر از عزیزان مصاحبه آزمایشی کرده و 3 بار هم خودم مصاحبه شده ام نکاتی را ذکر می کنم که امیدوارم برای دوستانی که بزودی به مرحله مصاحبه می رسند مفید واقع بشه:

  • سعی کنید محیط مصاحبه را دقیقا شبیه سازی کنید. تصور کنید که این یک مصاحبه واقعی است و تمام شرایط آنرا رعایت کنید تا حس واقعی از آن پیدا کنید. بطور مثال بهتر است مصاحبه تلفنی باشد(تا اینکه حضوری باشد)، تلفن یا هدست انتخابی همانی باشد که قرار است استفاده شود، شروع، سئوالها، پایان و زمان بندی هم حتی الامکان به مصاحبه واقعی نزدیک باشد. اگر قرار است با اتکا به برگه های یادداشت مصاحبه کنید، اینکار را در مصاحبه آزمایشی هم انجام دهید. مصاحبه شونده در همان محل و موقعیتی قرار گیرد که قرار است روز مصاحبه اصلی باشد
  • مصاحبه کننده سعی کند نکات و ایرادات را یادداشت کند و در میانه یا پایان مصاحبه به مصاحبه شونده منتقل کند
  • بهتر است مصاحبه آزمایشی حداقل 2 بار و توسط 2 فرد مختلف و حتی الامکان توسط یک خانم و یک آقا انجام شود. در این صورت فرد می تواند بهتر و بیشتر ایرادات خود را بر طرف کند و از طرفی با اصوات و تن ها و لحن های مختلف آشنا شود. من 3 بار مصاحبه آزمایشی شدم و هر بار نکات جدیدی را از دوستان مصاحبه کننده دریافت کردم که تاثیر بسزایی در کیفیت نهایی مصاحبه و اعتماد بنفسم داشت. تجربه نشان می دهد بهترین زمان برای 2 مصاحبه آزمایشی 2 و 4 روز قبل از مصاحبه واقعی است
  • همانطوری که بهترین روش برای یادگیری و درک عمیق یک مطلب یاد دادن آن به دیگران است، بهترین روش برای موفقیت در مصاحبه نیز مصاحبه گرفتن از دیگران است. وقتی شما در جایگاه مصاحبه کننده قرار می گیرد و از دید یک آفیسر به صحبت های طرف گوش می دهید، بهتر می توانید ایرادات و اشتباهات او را متوجه شوید و آنها در وجود خود برطرف کنید. لذا به کلیه عزیزانی که در انتظار مصاحبه هستند توصیه می شود خود از دیگران مصاحبه بگیرند و این چرخه حسنه را به دیگران نیز منتقل کنند
  • بهتر است مصاحبه کننده این موارد که به تناوب از آفیسرها دیده شده است را رعایت کند: با سرعت نسبتا بالا سئوال کند تا فرد از نظر درک سئوال آزمایش شود. بعضا سئوالات را بصورت پراکنده بپرسد تا تمرکز شخص را بسنجد. از دل بعضی سئوالات سئوال جدید و نا آشنا استخراج کند تا آمادگی قبلی شخص را تخمین بزند. یکی دو سئوال را تکرار کند تا ببیند آیا مصاحبه شونده جواب یکسان می دهد یا تناقض گویی می کند
  • کیفیت تلفن با سیم، بیسیم و هدست را بدقت در ابتدای مصاحبه مقایسه کنید و همان اول تصمیم نهایی خود را بگیرید که قرار است از کدامیک استفاده کنید. تجربه ای که شخصا داشته ام نشان می دهد در کلیه موارد استفاده از هدست باعث افت کیفیت صدا می شود

پی نوشت 1: جهت هماهنگی بهتر برنامه دور همی، کلیه دوستان علاقمند به حضور لطف کنند یک ایمیل به آدرس two.migrators@live.com بزنند و در قسمت موضوع کلمه ملاقات و در قسمت بدنه تعداد نفرات را ذکر کنند. انشالله با مشورت با دوستان، زمان و مکان دقیق ملاقات به اطلاع عزیزان خواهد رسید.

پی نوشت 2: قرار نهایی دور همی به ایمیل دوستان فرستاده شد. در صورتیکه ایمیلی دریافت نکرده اید لطفا اطلاع دهید.


نظرات 205 + ارسال نظر
کتایون 1392/05/26 ساعت 20:13

@ مسیو رامین:: بهتره این رو هم مطالعه کنید: http://www.korushade.com/
در ضمن از نظر من هر نکته ای که بخشی از نادانسته های ما رو در جایی که قراره زندگی کنیم بازگوکنه مفیده

@ مسیو کیان:: ممکنه یکم از تفریحات اونجا برامون بگید؟ چون من هم خیلی شنیدم که تفریحات در کیوی لند کم هست... البته به جز طبیعت گردی و کمپینگ... شنیدم که برای سفر کشورهای معدودی هستند که بشه راحت اون دور و بر ها رفت

@ موروی عزیز: ممنون بابت مطالب مفیدتون

آزاده 1392/05/26 ساعت 20:56

❊ مورو

ممنون بابت اطلاعاتتون و اینکه وقت گذاشتید و با ما در میون گذاشتیدشون

❊ رامین خان

به نظرم اگه تمامی جوانب رو در نظر گرفتید که دیگه جای ناراحتی نداره از شنیدن نظرات مخالف. نمی تونیم به این راحتی نیت نویسنده رو ببریم زیر سوال


❊ کتایون

چه جور تفریحی می خوای تا من برات بگم

کتایون 1392/05/26 ساعت 21:09

1 قل 2 قل... من که محض احتیاط منچ و مارپله ام رو با خودم میبرم

علی 123 1392/05/26 ساعت 21:12

می دونم خیلی مشکله که آقای مورو بخوان جواب همه ما رو بدن و یکی یکی ما رو قانع کنن و از اینکه کامنتهای بیشتری از ایشون بخونم خیلی هم ممنون هستم چون دوست دارم با چشم باز و با دیدن همه خوبیها و بدیها وارد نیوزیلند بشم. دوستان من واقعا اگه کارم اونجا ردیف بشه و اتفاق بدی نیفته قصد دارم برای همیشه در نیوزیلند زندگی کنم. همچنین نه آدمی هستم که بخوام لباسهای مارکدار بپوشم و نه اینکه بخوام رستورانهای عجیب و غریب برم و برای یه پرس غذای گنجشکی کلی هزینه بدم. من سه تا مگامک مکدونالد رو باید بخورم تا احساس گرسنگی نکنم. راستش من وقتی خواستم پروسه مهاجرتم رو روز اول شروع کنم علی رغم کنترل زیادی که همیشه روی احساسات خودم دارم توی یاهوانسرز یه سوال مطرح کردم که هیچوقت هم جوابش رو کسی بهم نداد:
How can I get rid of my country?
اگه فقط سه روز توی کرمانشاه زندگی کنین اونوقت به حرفم می رسین. حالا شاید بگین شهرهای دیگه شرایط فرهنگی و اجتماعی بهتری دارن, جوابم اینه که وقتی میشه رفت یک کشوری که شرایط خیلی بهتری داره, چرا که نه؟
آقای مورو لطفا باز هم تا می تونین بنویسین.

آقا رامین::: من فکر می کنم بهتره که آدم تجربیات بد دیگران رو بخونه و بهش فکر کنه. من با اینکه خیلی اخبار نیوزیلند رو دنبال می کنم هیچ جا ندیدک که 40 میلیارد دلار خسارت از زلزله دیدن. گیر افتادن ماشینها توی پارکینگ رو اصلا جایی ندیدم. اینها واقعیتهاییه که شنیدنش ارزشمنده.

کتایون 1392/05/26 ساعت 21:25

@ برادر حسین::: 6 ماه زندگی پایلوت توریستی؟؟؟؟ راکفلر هم این چیزا تو فکرش نمیاد... چی فکر کردید راجع به من

میشه بیشتر توضیح بدی چرا امکان پذیر نیست. دقیق متوجه نشدم :)
/حسین

سالار 1392/05/26 ساعت 22:27

سلام به همگی
بابا ادم 24 ساعت نمیاد اینجا چه خبره!
طیبه جان ساعت و تاریخ همونیه که گفتم فقط یادش رفته این کچل ایمیل بزنه به شما هم بگه
مریم خانم امیدوارم هر چه زودتر کاراتون راست و ریس شه و با مهدی عزیز زندگی تازه و خوبی رو در بلاد کفر شروع کنید
موروی عزیز همینکه وقت میزاری و این همه موضوع نوشتی خوبه و تشکر . دوستان شما هم بهتره به عقاید همدیگه بیشتر بها بدید ایشون نظر خودشو نوشته و به نظر من سپیده و بابک عزیز بهتر میتونن نقطه نظرات ایشون رو تفسیر کنن .اما من هم به شخصه کاملا" با مورو مخالفم شاید اگه ایشون هم مثل من سال پیش همین موقع ها بین اهر و ورزقان بود (محل کار من اونجاست با کانون زلزله 10km فاصله داشتیم) الان اینقدر از زلزله اونجا بد نمیگفت اگه ملاک فقط بلایای طبیعی باشه که اکثر مواردی که ایشون اشاره کرده بودن خوب ایران خودش جزو 10کشور اول دنیا از نظر خطر بلایای طبیعیست.
بعدشم که والا خودمو میگم که به کسی بر نخوره. اخه تو کجای دیگه واسمون فرش قرمز پهن کردن که ما نریم بگیم نیوزیلند بهتره منظورم اینه که اکثر دوستان انتخاب دیگه ای نداشتن حالا حسام و یکی دیگه از بچه ها استثنا هستن . موروی عزیز هم حتما" هنوز خوب جا نیافتاده و یا با روحیاتش نمیخونه که خوب نظرش اینه. اما من مثلا" با مهتاب کاملا" موافقم و این برادرانی که هی گیر میدن رو از دور هم که میبینم حالم بهم میخوره
ضمنا" علی 123 ،کتایون و چند تا از دوستان دیگه که اپروو شدن این حستون طبیعیه چون اینفدر استرس داریم که پرونده به سرانجام برسه وقتی تمام شد فکر میکنیم دیگه راحت شدیم و یه جورایی ارضا میشیم مثل قبولی تو کنکور

کتایون 1392/05/26 ساعت 22:36

1- سفر توریستی و کار داوطلبانه، حال و هوای مهاجرت و کار و استقرار در یک جامعه برای پایه ریزی یک زندگی رو نداره
2- فکر نکنم 6 ماه سفر توریستی برای Trial رو کسی طاقت تحملش رو داشته باشه... یعنی من بیشتر از 1 هفته نمیتونم برم مسافرت و فقط دور و برم رو چشم بندازم... خسته کننده میشه برام
3- در مورد راکفلر و این حرفا... 6 ماه هزینه زندگی توریستی یکم زیاد نیست؟ ترجیح میدم این هزینه رو برای ویزای اقامت دائم بدم تا اینکه ویزای توریستی و هزینه سفر موقت که البته اگر به ما تازه ویزا بدهند

این برنامه مهاجرت فواید بزرگی مسلما داره و حداقل میشه بعنوان 1 کسب تجربه بهش نگاه کرد... در بعضی موارد آدم باید خودش رو در محیط و در شرایط واقعی کار و زندگی و ارتباطات با جامعه و غیره بسنجه و از دور همه مسایل براش روشن نیست... در صورتی که حتی اونجا آدم به این نتیجه برسه که باید برگرده اصلا مهم نیست... کسب تجربه ای کرده و این گره فکری مهاجرت برای همیشه براش حل شده و راحت دیگه اینجا میشینه زندگیشو میکنه...

کلا الان به نظرم ما فقط میتونیم اطلاعات خودمون رو از تجارب و منابع اطلاعاتی که در اختیارمون هست افزایش بدیم و بعد در اونجا این اطلاعات و خصوصیات روحی و توانایی هامون رو با جامعه اونجا محک بزنیم و ببینیم بعد از 6-12 ماه به چه نتیجه ای میشه رسید...

kian 1392/05/26 ساعت 22:42

@ کتایون خانم:
من خیلی دنبال تفریح نبودم چون هنوز تکلیفم مشخص نیست ولی خیلی از تفریحات هم خود فرد می تونه بوچود بیاره با توجه به فرهنگ و شرایط اقلیمی محیط جدید :
1- ورزش راگبی و نت بال (که ورزش اول و دوم اینجاست)
2- ُSailing (قایق های بادبانی) من هفته ای 1 بار داوطلبانه میرم کمک می کنم به معلول های ذهنی - جسمی برای Sailing... یه ربعی هم خودم میزنم یه دریا ما بین کار و جالب اینجاست 4نفری که اونجا داوطبانه کار میکنن و همه 50-60 سال به بالا سن دارن . یکی 25 سال پیش از Torento , Canada اومده . یکی 40 سال پیش از Australia . و روسیه و انگلیس ...
حالا ما موندیم میون پاسپورت USA,Canda,AUS,NZ کدوم و انتخاب کنیم :) چاره ای نیست دیگه انتخاب بین بد و بدتره . لووول
3- استفاده از Skate Board/Scooter/Bicycle به عنوان وسیله نقلیه عمومی
4- اسکی و اسنو یورد - جزیره جنوبی
5- ماهیگیری
6- خرید :)
7- رستوران ها و غذا های مختلف از همه جای دنیا
8-انواع و اقسام Pub, Club , Bar برای سنین مختلف
9- بازارچه های هفتگی و شبانه
10- Opera // Ball Room/
11- فیلم های روز دنیا در سینما و 3D hall
12- موزه ها
13- Botanic Garden
14- اینترنت 10Mbps و به بالا
15- کار داوطلبانه در زمینه دلخواه
16- آشپزی غربی و شرقی

گفتنی‌‌ها کم نیست، من و تو کم گفتیم

کیان جان ادامه بده تا به 40 تا برسی :))
/حسین

مسعود.ک 1392/05/26 ساعت 22:49

به نظر من نبایستی به طریقی برخورد کنیم که نظراتی که در تایید nz نیست و یا آنطور نیست که ما خوشمان بیاد و ذوق کنیم بیان نشوند، دوست عزیز مورو هم تجربیات عینی خودشونو ابراز کردن که خیلی هم خوب هست، ایشان در حال حاضر میتونه در مورد ویلینگتون نظر بده چون سه ساله که از ایران تشریف بردن و خوشبختانه تجربه نکردن که در عرض یکشب تمام سرمایه ایی که شاید حاصل یک عمر تلاش بود یک سوم شد و به باد رفت ،چه حالی داره. خوشحالم که احتمالا تو ایران پاشون به بیمارستانها باز نشده که ببینه چقدر تعداد سرطانها و بیماریهای عجیب غریب بدلیل آلودگی هوا و غذاهای ناسالم زیاد شده، ایشون احتمالا ازدواج نکردن که یکی از دغدغه هاشون تربیت ، آموزش پرورش ،ازدواج و کلا آینده فرزندشون باشه. خوبه که حسین عزیز با روی باز از تمام طیف ها استقبال میکنه که اطلاعات بیشتری از کشوری که انتخاب کرده ایم بدست بیاریم .اما اگه علاقه مند بودین که بر اساس پارامترهای تعریف شده و عمومی کشورهای مختلف را مقایسه کنین از دوستان دعوت میکنم که نگاهی به این وب سایت معتبر بیاندازند: http://www.oecdbetterlifeindex.org/countries/new-zealand/#/11111111115 و یک مقایسه بین New Zealand و کشوری مثل کره و یا حتی ژاپن داشته باشین

مهدی-فاطمه 1392/05/26 ساعت 23:20

من برداشت مثبتی از صحبت های آقای مورو داشتم.
خوب همه انتقاد ایشون مربود به زلزله بود. اولا که بلایای طبیعی همه جا هست. سیل، زلزله، طوفان و ....
اآما به نظرم خیلی خوبه پایتخت یک کشوری که تازه برای زلزله هم آمادگی نداره زلزله بیاد و فقط با کمی ترافیک و چند روز تعطیلی و بحث های مالی و با کمترین تلافات قضیه تموم شه ! مقایسه شود با تهرانی که همه می دونن روی گسل فعال هست. زلزله بیاد چند میلیون کشته داره؟! چند ماه یا سال طول میکشه به شرایط عادی برگرده!؟
تازه به اندازه آمار چندین سال تلفات زلزله تو نیوزلند تو ایران تصادفات جاده ای هست! بماند موارد دیگه ای مثل هواپیما، قتل های الکی و ....
به این موارد اضافه کن مسائل خطرناک و مهمی مثل آلودگی، استرس، پارازیت، تغذیه که آمار بیماری هایی مثل سرطان، ام اس، پوکی استخوان و .... بسیار زیاد شده و تازه این شروع ماجرا هست.
این مواردومقایسه شود با کشوری مثل نیوزلند.
در مورد بحث دور افتاده بودن به نظرم این هم از دید برخی حسن هست.
به شخصه من زندگی توی یک کوی بن بست آروم و سرسبز با کلی همسایه مهربون رو حتی با مغازه های کم، نبود تاکسی و .... ترجیح می دم به زندگی یک جای شلوغ پر استرس که شاید همه چیز زیاد و نزدیک هم باشه و حتی درآمد بیشتری داشته باشی. اما زندگیش زندگی نیست.
موارد مهمی دیگه ای مثل آزادی های اجتماعی، بحث های فرهنگی اجتماعی، عدم ثبات جامعه و سرمایه، ریسک بالای همه چی ! اعتیاد، بی قانونی، و و و .... هست که خیلی تعیین کننده هستند و باید در نظر گرفته بشن.
من پیشنهاد کاری از جاهایی مثل آمریکا و آلمان داشتم اما نیوزلند رو انتخاب کردم. از انتخابم راضیم ....
البته خیلی دوست دارم بیشتر از مشکلاتش بشنوم اما این موارد گفته شده به نظرم مشکلات خاصی نبودن.

رامین 1392/05/27 ساعت 00:11

دوستان عزیز ::
فکر میکنم همه میدونیم که به بهشت برین نمیریم و هیچ جا مدینه فاضله نیست . هرجایی مشکلاتی داره . دونستن جزئیات این مشکلات هیچ چیزی را حل نمیکنه و هیچ اطلاعاتی خاصی نمیده . دونستن اینکه توی یک مملکت خونه ها و ساختمون های قدیمی هست که نشد اطلاعات
اینکه شبها چه ساعتی مثلا مغازه ها میبندند و نمیبندند چه مشکلی را حل میکنه و اگه مثلا تا 2 نصفه شب همه مغازه ها باز باشند چه مشکلی از مشکلات ما باز میکنه؟
مهم هدف افراد از مطرج نمودن این مطالب است که باید ببینیم چی هست .
این دوستمون هدفش را از موندن در اونجا گرفتن رزیدنتی اعلام کرده . حتی اگر هم این درست باشه ایشون با بستن چشمهاش در برابر همین امکان رزیدنتی نیوزلند دهان به انتقاد از مملکتی که بهش امکان بهتری میده باز کرده .
دوستان بهتره که یک کم فقط منصف باشیم .

رامین 1392/05/27 ساعت 00:29

در ضمن ببخشید خانم کتایون ::
من هم اون سایتی را که شما فرموده اید بصورت مرتب چک میکنم و هم تقریبا تا جایی که سوادم بهم اجازه میده از سایتهای مختلف نیوزلند وضعیت اونجا را بررسی میکنم . ولی این موارد حتی مشکلات عمده تری که اصلا نیازی نمیبینم اینجا مطرح کنم ، در مقایسه با هدفی که دارم بسیار کم ارزش تر است .
منظورم اینه که با چشمان بسته کاری را انجام نداده ام و 1 روز و 2 روز نیست که تصمیم به مهاجرت گرفته ام .
فکر میکنم مهاجرت یعنی مقایسه و انتخاب بهتر .

هما 1392/05/27 ساعت 01:11

سلام به همه دوستان

به قول اقا سالار ادم یه ذره دیر میکنه ببین چه خبر میشه.

دلم نیومد منم نظرم رو ندم

هر کسی دلایل خودشو داره برای رفتن ولی بزرگترین دلیل من اینه که توی مملکتم به وجود انسان هیچ ارزش و بهایی داده نمیشه. اینجا شخصیت انسانها خیلی وقته که داره زیره پاها لگدمال میشه و به نظر من این خیلی مهمه.

موروی عزیز::: ما ۴ سال در سوئد بودیم.به جرات میتونم بگم من مفهوم زندگی و احترام و انسانیت رو اونجا دیدم و شناختم.
نمیخوام وارد مقوله دین بشم ولی ما به عنوان مسلمان میدونیم دروغ چه گناهی داره ولی تو مملکت ما از بالاترین مقام ها دارند دروغ میگند تا..... ولی اونجا تو سوئد من راستگوئی و صداقت رو از اون بی دین و ایمون ها دیدم.
رامین جان راست میگه اونجا با تمام ایرانی هایی که اشنا شدم همشون داشتند از سوئد بد میگفتند محض اطلاع دوستان ما تو مدار ۶۳ درجه قطب شمال بودیم و دقیقا تو شهرایی بودیم که ۶ ماه شب و ۶ ماه روز بود.۶ ماه شبش خیلی اذیت کننده بود با توجه با سرما و کولاک و تاریکی یعنی ۹ صبح شب بود و اکثر ایرانی ها به این سوئد و زمین و زمان فحش میدادند وولی یه بار من از شون پرسیدم خوب چرا برنمیگردید هیچکی جواب نداد.باعرض معذرت این خصلت بیشتر ماست که با دست پس میزنیم با پا میکشیم.

موروی عزی اونجا هم دقیقا ساعت ۶ عصر که میشد تمام مغازه ها میبست و اکثر ایرانی ها اینو مسخره میکردند و ... ولی میدونید چرا تمام دنیا البته کشورهای پیشرفته اینطوریه ولی تو مملکت ما شما اگه ۲ نصف شبم بری بیرون مغازه بازه؟؟؟؟؟
به خاطر اینکه اون ها برای ذخایر انرژی شون ارزش قایلند. ساعت ۶ میبنده که اینقدر آب و برق و ... حدر نشه و یک دلیل مهمتر دیگه اونا برای وقت ارزش قایلند.من خودمو تنظیم میکنم که مثلا تا ۶ عصر خریدمو انجام بدم نه اینکه وقت تلف کنم و بدونم اگه ۱۰ شبم بخوام میتونم برم و خرید کنم. اینو من از سوئدی ها پرسیدم و برام خیلی جالب بود.

یه سوال دیگه از مورو جان:::: اگه این زلزله ها که میگید تو ایران اتفاق افتاده بود به نظرتون چقدر تلفات داشت؟؟؟؟
من اینجا از نظر مالی مشکل ندارم ولی به خاطر اینهمه دروغ تظاهر و بیعدالتی مشکل دارم.
از اینکه سره کلاس درسم سال ۸۸ که آنفلانزای نمیدونم مرغی یا خوکی اومده بود و به دانشجو ام که مریض بودند و سرما خورده بودند گفتم شما ها خودتون نباید بیاد سره کلاس و بعد حراست منو خواست که دارید دانشجو را تشویق به اعتصاب میکنی مشکل دارم.

مجتبی 1392/05/27 ساعت 06:08

داستان نیوزلند مانند داستان فیل مولوی هست. هر کسی یه قسمتی رو می بینه و نظرش رو در مورد همان قسمت می دیده. به نظرم هر جای دنیا که زندگی کنیم هم خوبی داره هم بدی.
اما من کلا عاشق تجربه هستم. اصلا زندگی یعنی تجربه.
اینکه آدم تمام عمرش رو صرف کنه که فلان چیز رو نخوردم که مریض نشم. فلان جا زندگی کنم که زلزله نیاد و هزار و یک مورد دیگه . کلا معنی زندگی عوض می شه.

مهم دید آدم ها هست. اگر خوب نگاه کنی بهتر زندگی می کنی. اگر با استرس نگاه کنی با استرس زندگی می کنی.

کلا دلیلی نمی بینم که آدم بخواد جایی نباشه.

در نهایت، سخت نگیرید و لذت دوران جوانی رو ببرید. هر وقت 70 یا 80 ساله شدیم به یه جایی که نه زلزله بیاد نه آدماش بد باشن، نه استرس داشته باشه ، دور از دریا باشه و در یک کلمه مریخ باشه فکر می کنیم.

مورو 1392/05/27 ساعت 06:38

سلام به همگی
ای بابا ما اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم! دست خوش بابا! فکر میکردیم اینجا همه افراد فرهیخته و تحصیلکرده ای هستند که حداقل 120 پوینت مهاجرت رو اوردن! نمیدونستیم ممکنه در این بین کسانی باشند که حتی تحمل شنیدن نظر مخالف رو نداشته باشن یا به دنبال "نیات شوم و پنهانی" آدم بگردن! واقعا که دیکتاتوری و عدم تحمل مخالف تو خون ماهاست! ... آخه من چه نیتی سوئی میتونم داشته باشم از این حرفها برادر من!؟ چقدر نسبت به هم بی اعتماد شدیم! میدونی اتفاقا فرق عمده کشورهای پیشرفته و عقب مونده چیه؟ در یک کلمه خلاصه میشه "اعتماد"!

میگن از خوبیهای اونچا بگو یا کمک کن بهتر جذب شیم... اینجور صحبتها تو همین اینترنتش به بیست زبون زنده دنیا فت و فراووون ریخته! کافیه یک کتابجه راهنمای توریستی رو باز کنی تا هزار جور تعریف از اینجا بشنوی و همچین قند تو دلت آب شه! ولی اینجور صحبتهای منه که کسی حرفش رو نمیزنه حتی کسانیکه تجربه اش رو دارن! آخه ما ایرانیها که اینهمه "حفظ آبرو و کلاس" رو میکنیم کجا حاضر میشیم بگیم جاییکه زندگی میکنیم این بدیها رو داره!؟ یه قولی "دیدم که میگم!" طرف همچین از اینجا برا کساییکه نمیدونن تعریف میکنه که آدم فکرمیکنه بهشته بعد بین خودمون که هستیم میدونی اینجا به چی معروفه؟! .... "قبرستووون"!!

بلانسبت و صرفا جهت شوخی من شدم مثل این پیغمبرها که به مردم میگفتن اگه کار بد کنید اون دنیا عذاب میشید و میرید به جهنم ولی خلایق میگفتن ساکت بابا! اول بگو نیت پلیدت از این حرفها چیه!؟

البته من هم از منفی بافی خوشم نمیاد برای همین سعی میکنم حرفهام همه دور از احساس و مستند باشه ولی خب چیکار کنم اینا واقعیات اینجاست! اینا رو میگم که اگه گزینه بهتری دارین اون رو دنبال کنین یا اگه از رو ناچاری یا هر دلیلی میخواین بیاین اینجا بدونید چه خبره و کلا سطح توقعاتتون رو بیارین پایین که بعد دچار یاس فلسفی نشین! به ما میگن "به چه حقی از کشوری که مهاجرت کردی انتقاد میکنی!؟" بعد خودشون از هرچیز وطنشون - که چه بخوان چه نخوان تا آخر عمر وبال گردنشونه - عیب و ایراد میگیرن و حتی لجن مالش میکنن!

ضمنا من دارم استانداردها رو با بقیه کشورهای پیشرفته مقایسه میکنم نه با ایران که دوستان حرف از بدیهای ایران میزنن. بازم میگم حرفم نیست مهاجرت نکنین میگم به نیوزیلند مهاجرت نکنین!

گفتم از بلایای طبیعی شروع کردیم که بحث روزه اینجاست ولی به سایر شاخصها هم تک تک اگه دوستان اجازه بدن میرسیم گفتم بیش از چهل تا دلیله! (ضمنا کم لطفی نکنید همه اون چیزی که نوشتم مربوط به بلایای طبیعی نبود!) من هم میدونم مهاجرت امر شخصیه مگه من گفتم تصمیم دست جمعیه!؟ ولی میگم اینا رو بخونین ببینید اصلا جاییکه میخواید برید به گروه خونیتون میخوره یا نه؟! تازه کسانی مثل ما که اینجوری تصمیم به مهاجرت میگیرن عموما به طبقه خاصی از فشر متوسط تعلق دارن که کم و بیش علایق و سلیقه های مشترکی دارن. اینه که تجربیاتی که من داشتم به احتمال زیاد شنیدنش برای شما هم جالبه.

و حالا در خاتمه یه تجربه شخصی دیگه که همین امروز صبح پیش اومد رو تا داغه به لیست قبلی اضافه میکنم اینم برای روی گل آقا حسین!

9- نمیدونم چرا بعضی وقتها خودم هم یادم میره کجا زندگی میکنم!؟ شاید تحت تاثیر تبلیغات جوگیر میشم! این یه نمونه اش: از 3 هفته پیش تابلو زدن به چه بزرگی که "بزودی در این مکان بزرگترین نمایشگاه کتاب سال با بیش از 90 هزار عنوان کتاب برگزار خواهد شد" ما هم که عشقه کتاب ... به هوای نمایشگاه کتاب تهران کلی خوشحالی کردیم که ایول یریم حتما انتشاراتی ها میان و آخرین کتابهاشون رو میذارن و کلی لا کتابها وول میخوریم و حالی به حولی! ... تا امروز صبح که اول وقت تو هوای بارونی ولینگتون رفتیم اون سالنی که محل نمایشگاه بود (شهر کلا یه سالن محل تجمعات از نمایشگاه گرفته تا مسابقات ورزشی تا کنسرتها و ... بیشتر نداره!) خلاصه ما تو فکر نمایشگاه کتاب تهران بودیم سر از دستفروشهای کتاب میدون انقلاب دراوردیم! چه جوری بگم که مطلب جا بیفته؟! کاش عکس گرفته بودم براتون میذاشتم! اینجوری تصور کنین که یه سالن والیبال رو خالی کرده باشن توش بیست تا میز فکستنی و روی میزها هرکی کتابهای دست دوم و خاک خورده کنج انباری خونه اش رو پهن کرده باشه! اونم چه دست دومی خدا پدر دستفروشهای انقلاب رو بیامرزه! آدم رغبت نمیکرد دست به بعضیهاشون بزنه ! پاره پوره خونی مالی یکیشون رو که خودم دیدم مال 1935 بود! واقعا نمیدونم چطور بعضیهاشون رو رغبت کردن اصلا به نمایش بذارن چه برسه به اینکه بفروشن!؟ ... انتشاراتی که سهله یه کتاب نو توشون پیدا نمیشد! ولی بدم نبود من رو با چاپ سنگی و کتابهای خطی انگلیسی آشنا کرد! خلاصه اینو گفتم که توقعات رو میزون کنید!

ارادت

ادامه بده مورو جان. تا حالا 9 مورد شده و 31 تا دیگه مونده. ممنون که وقت میگذاری :)
/حسین

آزاده 1392/05/27 ساعت 08:18

@ مورو

دست شما درد نکنه مطالب جالبیه که زحمت می کشید و به اشتراک میذارید ولی از همه جالب تر قلم طنز شماست که خیلی خوندن مطالب تلخو شیرین کرده

کتایون 1392/05/27 ساعت 08:21

باز هم ممنون موروی عزیز نمایشگاه کتاب خیلی جالب بود... من 1 چیزی رو که از خیلی از هموطنان عزیز ناموفق و ناراضی در اونجا دیدم و شنیدم اینه که نمیخوان از خر شیطون بیان پایین... وقتی میبینن نمیتونن اونجا تحمل بیارن، تحت غرور و نما نمایی با اطافیانشون نمیخوان برگردند و متاسفانه ترجیح میدن اونجا با بدبختی تاب بیارن ولی حداقل به اینجا برنگردن یا مثلا به 1 جای دیگه مهاجرت کنند...

@ آقا رامین::: من خودم برام خیلی این نکات منفی مهمه و کلا دوست ندارم شوک زده بشم و آدم خود سانسوری نیستم... به قول گفتنی بهتره همه مسایل روی سینی ریخته بشه و بعد آدم با چشم نیمه باز بره... گفتم نیمه باز چون حالا کلی موارد خوب و بد هم هست که برای کیوی لند مونده

سینا 1392/05/27 ساعت 08:33

مورو جان :: من به سهم خودم متشکرم که نکات منفی اونجا رو یادآوری می کنی .

یک سوال در مورد ویزای ترانزیت استرالیا دارم. مگه نه اینکه قرار نیست ما در استرالیا از هواپیما پیاده بشیم؟ پس ویزا برای چی لازمه؟ یعنی میان توی هواپیما ویزاها رو چک می کنن؟

علی 123 1392/05/27 ساعت 08:55

دوستان من فکر می کنم بسیاری از ما ایرانیها بعضی خصوصیات خودمون رو باید اصلاح کنیم. اول اینکه وقتی یه ماشین می خریم فکر نکنیم که بهترین ماشین دنیاست.

دوم اینکه وقتی دو تا سیستم رو با هم مقایسه می کنیم مزایا و معایب هردو رو در کنار هم قرار بدیم و خصوصیات "کیفی" رو با "وزن گذاری" به خصوصیات "کمی" تبدیل کنیم و نهایتا تصمیم بگیریم که کدوم سیستم بر دیگری مزیت داره.

سوم اینکه وقتی صحبتی میشنویم که چندان به نظرمون خوشایند نیست، دست کم در مورد اون موضوع یه مقدار بیشتر فکر کنیم. گاهی حرف حق آزار دهنده به نظر می رسه.

چهارم اینکه به عقیده حقیر آدم هرقدر که بدونه کمه و هرقدر که بدونه قدرت تحلیل و تصمیمگیریش افزایش پیدا می کنه. آدم وقتی یک کتاب رو مطالعه می کنه گاهی داره نظرات شخصی نویسنده رو می خونه نه لزوما واقعیتهای موجود رو و بالعکس گاهی هم داره واقعیتها رو می خونه نه نظرات شخصی نویسنده رو.

پنجم اینکه هر تبلیغی رو نباید باور کرد. می خواد از طرف هرجایی باشه. باید همه موارد رو دید و منطقا ً در کنار هم قرار داد و امتیاز دهی کرد.

مورو جان::: اگه ادامه بدی کلی ممنونت میشم. در مورد بعضی از مواردی که فرموده بودین بنده هم صحبتهایی دارم:
1- باز بودن بازارها در تهران بیشتر نمود داره تا سایر شهرستانها. بازار کرمانشاه در زمستان 19:30 و در تابستان حداکثر 21:30 تعطیله.
2- نمایشگاه کتاب تهران میلیونها بازدید کننده داره اما ولینگتون جمعیتش خیلی کمه و به همون نسبت نمایشگاهش کوچکتره. من ترجیح می دم اگه امکانش رو داشته باشم آنلاین خرید کنم.
3- فکر می کنم ایران از بسیاری شاخصهای بین المللی توسعه یافتگی، اجتماعی، بهداشت، آموزش، آزادی، امنیت، فساد، ضریب جینی، آلودگی، ترافیک، رضایت از زندگی، سوشیال تولرنس، شروع و ادامه کسب و کار و... به مراتب ضعیفتر از از نیوزیلند باشه.
4- یه چیزی که توی ایران زیاده دخالتهای اقتصادی شدید دولت در امور خاصی از اجتماع هستش که در مورد نیوزیلند کمتر در این باره خوندم. مردم به صورت خودجوش خیلی از کارها رو انجام میدن.

منتظر خوندن 31 بند باقی مونده هستم.

آقا سینا::: عبور از آسمان استرالیا ویزای ترانزیت نیاز داره.

سینا 1392/05/27 ساعت 09:02

علی 123:: می دونم. سوال من اینه که اگر هواپیما از روی استرالیا عبور کنه، یا فرود بیاد ولی شما از هواپیما پیاده نشی چه کسی چک می کنه که شما ویزا داری یا نداری؟

فاطمه (طاها) 1392/05/27 ساعت 09:39

@آقا سینا ،
از همین ایران که برای نیوزلند چک میشید ویزای ترانزیت استرالیا رو هم چک میکنن.اگه نداشته باشید اصلا سوارتون نمیکنن.

پگاه 1392/05/27 ساعت 09:39

وای خدای من چقدر از دیروز بعدازظهر تا حالا مطلب نوشته شده . ماشالا به این برو بچ اکتیو 2 مهاجر . من از 8 صبح شروع به خوندن کردم الان که ساعت 9:40 تموم شد . اونقدر همه چی ضد و نقیض بود که کاملا گیج شدم . ولی به نظر من هم احساس خوشبختی کردن و رضایت از زندگی کاملا نسبیه و در افراد مختلف متفاوته پس انقدر بحث نداره که ... هرکس خودش بهتر می دونه که تو چه شرایطی می تونه دووم بیاره و تو چه شرایطی نه !

[ بدون نام ] 1392/05/27 ساعت 09:45

ایول !‌این تاپیک و بخوص کامنتهاش عجب چیز جالبی شده! من خودم ویزام اپروو شده ولی هی مردد بودم که برم یا نرم؟؟!!!! الآن دیگه هیچ تردیدی ندارم .بجاش گیج شده ام !!!!!
از شوخی گذشته مطالب جدید و مفیدی توی کامنت ها گفته شد که مرورش میتونه کمک بسیار خوبی برای تصمیم گیری باشه. ایول!!

قال فرزاد زید عزه :)
/حسین

سینا 1392/05/27 ساعت 09:47

فاطمه (طاها):: من خیلی خیلی بعید می دونم که کشوری ویزای کشور دیگری رو کنترل کنه. مگر اینکه پروتکل خاصی در این مورد باشه مثل اتحادیه اروپا.

اصولاً مامورین هر کشور فقط برای کنترل صحت و سقم ویزای همون کشور آموزش دیدن و اگر اشکال یا نقصی در ویزای کشور دیگری باشه نمی تونن بفهمن.

پگاه 1392/05/27 ساعت 09:49

یکی هیاهو توی سطح شهر رو دوست داره یکی آرامش توی خونه همراه با نوشیدن یه قهوه داغ . یکی براش امنیت در برابر بلایای طبیعی مهمه دیگری براش امنیت در برابر مفاسد اجتماعی و اقتصادی . برای یه بابایی مهمه که .... و برای دیگری ....
پس فقط حسم بهم می گه بحث بیخودی راه افتاده و نتیجه ای هم نداره

آزاده 1392/05/27 ساعت 10:02

@ سینا

هواپیما برای سوخت گیری توی استرالیا میشینه. اگه ویزای ترانزیت نگیرین از همینجا نمی ذارن سوار هواپیما بشین

ناهید 1392/05/27 ساعت 10:12

سلام به همه ::
من شخصا از همه دوستانی که نظرات و تجربیاتشون و دغدغه هاشون رو می نویسند ممنونم ..من که شخصا تجربه زندگی بیش از دو هفته رو توی کشور دیگه ندارم , ه چی می دونم از اطلاعات اینترنتی و حرفهای دوستانی که رفتند ..
فقط دلم می خاد چند تا نکنه رو بگم ,من بیشتر از 5 سال که درگیر همین پروسه مهاجرتم و خوب خیلی الاف کانادا شدم ..
1- مهاجرت واقعا یک مسئله شخصیه ! .به روحیات وتوان ادم ها و عقادیشون خیلی بستگی داره , این دلیل اینه که ادم حرفهای متفاوت میشنوه از مهاجران!

2-داشتن هر نوع اطلاعات , چه در زمینه مثبت چه منفی به واقع گرا بودن ما کمک می کنه , مهاجرت مسافرت نیست , این رو همه ما می دونیم , پس هر چی بیشتر بدونیم به نفعمونه..

3- یک جمله است که 1و2 تا از دوستان خیلی نزدیک من که رفتند به من میگند که گاهی من رو توی فکر می بره اونم اینکه خیلی ها که میرند دوست ندارند همه واقعیت های تلخ رو بیان کنند , پس اگه کسی می گه گوش بدیم , واجازه بدیم دیدگاهمون نسبت به تصمیمی که گرفتیم باز بشه ...این به معنای انصراف نیست , به معنی آگاهی ..ما همه تصمیم رفتن رو گرفتینم که اینجاییم ..

4- سیستم جذب مهاجر در نیوزیلند , خیلی دقیق تر و هوشمندادنه تر از کانادا و استرالیاست , می دونند دارن چه کار می کنند و حواسشون هست , این خیال من رو خیلی راحت می کنه ..

به امید موفقیت برا همه دوستان

امید راد 1392/05/27 ساعت 10:25 http://kavehrad.ir

در ابتدا از مورو ی عزیز تشکر میکنم، خیلی مفید بود حداقل برای من
همیشه دنبال همچین دلایلی برای نیومدن به نیوزییلند بودم.
یکی از نگرانی های من تفریحات اونجاس، مثل :
- عدم برگزاری کنسرت گروه های خوب و بزرگه - که آخرین خوباشون گروه The Cranberries و فکر کنم Lady Gaga بودن ( من خودم خیلی دوس دارم کنسرت Metallica، Dream Theater و ... برم )
- نبودن یک شهر بازی بزرگ و مدرن و پر هیجان

ولی یه چیزی که خیلی آرزوشو دارم و اتفاقا تو نیوزییلند هم وجود داره، ورزش بادی جامپینگ ـــه که هم Auckland داره و هم Queenstown قیمتش هم حدودا 230 دلار بود اگه اشتباه نکنم.

البته اگه خدا کمک کنه و پام به اونجا برسه برنامه های ویژه ای برای خودم دارم:
- احتمالا شروع به یادگیری Drum میکنم و بعد از یه مدتی توی یک گروه Rock عضو میشم
- به احتمال قوی عضو گروه های جنگل بانی برای حفط محیط زیست و حیوانات میشم
- خیلی هم دوس دارم تو باغ وحش کار کنم و با حیوانات باشم
- خیلی هم علاقه دارم که یه رستوران کوچیک داشته باشم و توش فالوده و بستنی سنتی بدم ملت بخورن و حالشو ببرن :)))

حالا به نظر شما یه نفر مثل من که یک Web/User Interface Designer هست و کلی انرژی داره میتونه اینکارا رو هم انجام بده؟
ولی متاسفانه این انرژی کم کم داره هرروز کمتر و کمتر میشه،
فقط ازتون میخوام که برام خیلی دعا کنید

رامین 1392/05/27 ساعت 10:25

من نگفتم وافعیت و چیزهای بد گفته نشه و خودم همیشه دنبال این بودم که مشکلات یک جا را اول بررسی کنم بعدا انتخاب کنم .
ولی اینکه میگن شب ساعت 5 همه جا بسته بشه اصلا مشکل نیست !! یک نوع سبک زندگی است . یک جا تا صبح بیدارند یک جا ساعت 8 میخوابند .
مشکلات شهری ، وضعیت نژاد پرستی در محیط کار یا جامعه ، سیستم امنیتی و حمل و نقل عمومی و...... کلا همه مسائلی که یک نفر آدم برای بدست آوردن رفاه نسبی براش مهمه را بررسی کنید . البته این بررسی را کسی میتونه بکنه که مثلا اگه میخواهد نیوزیلند را با آمریکا مقایسه کنه واقعا اینها را تجربه کرده باشه یا بر اساس اطلاعات کافی و محکم و کارشناسانه و نظرسنجی های منصفانه بررسی کنه.
من نمیدونم چرا وقتی یک انتقادی از یک نفر میشه به منتقد برچسب زده میشه .

مورو 1392/05/27 ساعت 10:37

سلام مجدد
اومدم کامنتها رو یه مروری کردم دیدم یکی این وسط از من سوال مهاجرتی پرسیده! قصد جسارت ندارم ولی تو رو خدا خنده دار نیست!؟ من میگم نیاین اینجا شما میگین چه جوری بیایم!؟ میگم نره میگی بدوش!!؟ پس من این حرفها رو برا کی میزنم!؟ خواهشا از من اینجور سوالها نپرسین که از جواب دادن معذورم! ولی حالا این یکی اولی و آخری:

@ سینا جان من تا حالا از ایران از مسیر استرالیا نیامدم اینجا ولی از اینجا از استرالیا جای دیگه رفتم که مجبور شدم با خانواده ام تو سیدنی 3 ساعت ترانزیت کنم و برای همین قبلش ویزای ترانزیت گرفتم. که یه ویزایی که حتی تو پاسپورتت هم مهرش نمیخوره فقط تو سیستمشون ثبت میشه. اتفاقا تو فرودگاه سیدنی هم اصلا کاری به کار ما نداشتن ولی ویزا و پاسپورت چند تا جوون دیگه رو چک کردن. خلاصه عشقیه ... از تراول ایژنسیهای اینجا شنیدم اگه حتی برا سوختگیری یا بقولی تاچ داون هم توقف داشته باشه باید ویزای ترانزیت بگیری.


ضمنا یکی از وظایف مامورهای فرودگاه همه جای دنیا اینه که ویزای مقصد مسافرها رو - در صورت نیاز - چک کنن تا طرف اونجا نره تلپ بشه! برای ترانزیت استرالیا رو چون مهری تو پاسپورتم نداشت نفهمیدم موقع "چک این"ماموره چک کرد یا نه. ولی بهرحال بهتره ریسک نکنی.

سینا 1392/05/27 ساعت 11:24

مورو جان :: سوءتفاهم شده. فقط سطر اول کامنتم خطاب به شما بود. در هر صورت از اینکه طرز دوشیدن گاو نر رو توضیح دادی ممنونم.

راستش بعد از این همه سرمایه گذاری مادی و معنوی، دیگه احتمال انصراف من حداقل در این مقطع زمانی وجود نداره. ولی به هر حال ازت متشکرم که ما رو با جنبه های منفی اونجا هم آشنا می کنی. مسلماً هرچی علم و آگاهی آدم بیشتر باشه احتمال موفقیتش بیشتره.

مهدی-فاطمه 1392/05/27 ساعت 11:34

@سینا
البته این نکته هم هست که برخی موارد نشستن هواپیما در استرالیا برای سوخت گیری نیست. البته ممکنه به خاطر موارد امنیتی سوخت گیری هم بکنه اما هدف اصلی پیاده و سوار کردن مسافر هست. یعنی مثلا از دبی مسافر استرالیا و نیوزلند رو یکی می کنه و استرالیا هم مسافرای نیوزلند رو سوار همون هواپیما می کنه.
که خوب در این حالت باید حواسشون باشه که کسی بدون اجازه پیاده نشه ! برای همین و محض اطمینان فکر می کنم ویزای ترانزیت حتی اگر مقصد نهایی شما نیوزلند هست و استرالیا نمی خوایید پیاده شید لازم هست.

کتایون 1392/05/27 ساعت 11:43

مسیو سینا::: این لینک رو ببینید: http://www.iran.embassy.gov.au/tran/transit.html

من شنیدم که مسافر هم پیاده و سوار میکنند... مثل این پرواز تبریز به بندرلنگه که روزهای شنبه و 4 شنبه بود (یا شایدم هنوز هست) از تبریز میومد تهران و بعدش شیراز و آخرشم بندرلنگه... هر جا هم 30 دقیقه میموند و مثل اتوبوس مسافر پیاده میکرد و سوار میکرد

فرشید 1392/05/27 ساعت 11:49

سلام به همه،

من که از این بحث خیلی خوشم اومده و راضیم. از موروی عزیز تشکر می کنم که اطلاعاتی که داره را در اختیار ما می گذاره به هر حال اینها واقعیت هایی هست که یه نفر که اونجا داره زندگی می کنه داره با هاش دست و پنجه نرم می کنه.
به هر حال ایران خیلی نکات مثبت برای همه ما داره مثل داشتن دوستان خوب ، خانواده هامون که اینجا هستن و اکثر ما که برا مهاجرت افدام کردیم یه وضع متوسط یا بالای مالی هم داریم که زندگی را می گذرونه ولی برا چی داریم می ریم؟ برای فرار از دروغ ها و فریب های اجتماعی که هر روز به شعورمون توهین می کنه. برای فرار از نا امنی ها و نارضایتی های شغلی و اجتماعی که رنجمون می ده. برای بدست اوردن زندگی که شادتر باشه، بیمه بهتری داشته باشیم ، برای زن و بچمون جای بهتری برا رشد و زندگی باشه. و خیلی دلایل دیگه که مشترک هستن بعلاوه دلایل شخصی.
پس به نظر من خیلی خوبه که بدونیم اونجا که می ریم آیا واقعا به اینها می رسیم؟ چه نکات مثبتی به دست میاریم و چه چیزهایی از دست می دیم؟ چه نکات منفی اونجا داره که می تونه ازار دهنده باشه؟ مثلا همین زلزله واقعا موضوع کوچکی نیست که ازش راحت رد بشیم.
ولی خوب برای اینکه حرف های مورو را بهتر بتونم بفهمم یه خرده اطلاعات بیشتر از خودش نیاز دارم. @ مورو
مثلا اینکه اولا مجرده یا متاهل و اینکه بچه داره یا نه؟
دوم اینکه شغل و رشتش چیه و آیا کارش چیه اونجا؟ دستمزد متوسط برای یه زندگی معمول داره؟
و آخر اینکه تا حالا خودش اوکلند رفته؟ تچربه واقعیش از اونجا چیه؟ اونجا جاهای خوب داره مثل سینما، کلاب، بار، باساژ که تا 10-11 شب باز باشن؟ تفریحاتش چیه؟
@ کیان
از شما هم ممنون می شم اگه از تفریحاتی که خودتون کردین و هزینه هاش و احساستون از اونها یک کم با جزییات بیشتر توضیح بدین.

ممنون از همه دوستان خوب که تو این وبلاگ پیدا کردم.

هادی 1392/05/27 ساعت 12:14

سلام دوستان :: با تشکر از مورو ی عزیز. خوب مواردی که مورو نوشته بود مطمینا مسایلی هستند که با ید کانسیدر شود. . اما نکته جالب ایشون یه مقایسه خاموش بود بین جنبه های منفی زندگی در نیوزیلند با جنبه های دوست داشتنی زندگی در تهران. واقعیت اینه با وجود تمام مشکلاتی که هست تهران به عنوان یک مگا سیتی جذابیتهای خاصی داره که حتی به گفته بعضی از آدمهایی که تو جذابترین شهرهای دنیا زندگی کردن می گن تهران از لحاظ جذابیتهای زندگی صرفا برای قشر جوان تاپ تن سیتی است. حتی چند نفری که مدتها آمریکا و جاهای دیگه بودن فقط نیویورک رو جذابتر می دونسستند (نقل قول) . در مورد اینکه خوب از 6 عصر کسی رو تو بیرون نمی بینه باید دید اصلا آیا تو اروپا اینطور نیست؟ فکر کنم توی فنلاند نرو‍ژ سوید اتریش و بیشتر کشورهای اروپایی نیز این قضیه وجود داره. حالا شهرهایی مثل بارسلونا یا مادرید و چند شهر دیگه تو اروپا و شهرهای خاصی توی آمریکای شمالی استثنا هستند و غیر اونها همه جای دنیا تقریبا این شکله. اما واقعیت اینه کسی که تهران زندگی کرده این قضیه براش واقعا دردآوره. این کاملا تجربه شخصیه و این رو درک کردم. البته من کشور دیگه ای هم زندگی کردم که نایت لایف هاش معروفه ولی باز هم بعد مدتی خسته شدم از دلتنگی اما بیشتر طول کشیده تا به اون مرحله دلزدگی و دپرشن برسم. نتیجتا آن چیزی که می تونه آدم رو از زندگیش راضی کنه در بعد پرسونالی شاید دولوپ کردن یک سری کامیومیتی ها و یا پرداختن به اینترست ها باشه. یعنی فرقی نمی کنه شما تو ولینگتون باشی یا وین مگر اینکه نیویورک باشی یا بارسلونا! دلتنگی همون دلتنگیه کوفتیه که کاریشم نمی شه کرد!

از بعدی دیگر که نگاه کنیم به قول مورو ماهایی که مهاجرت می کنیم از طبقه متوسط یا همون تکنو کراتهای جامعه هستیم. نمی خوام عمومیت بدم اما تمام تکنوکراتهایی که می شناسم مثل خودم زندگی شون در ایران همراه با استرس و یه ترس مبهم ازآینده است. به خصوص در اونایی که ازدواج کردن و بچه دارن. اما واقعیت اینه که ناف ما رو با همین ترس و اضطراب بریدن و یه جورایی هم باعث پیشرفتمون شده در جامعه ولی آیا این ترس بعد از مهاجرت از بین میره؟ سوالیه که برای من هست و من احساس میکنم نه از بین نمیره و جای خود را به مسایل دیگه ای می ده مثل دوست نداشتن و یا دلتنگی و ... نتیجتا ما جماعت طبقه متوسط کلا با درد زندگی می کنیم حتی در عین خوشی.

به هرحال من فکر کنم ایجاد یه سری کامیونیتیها بین خودمون شاید زندگی رو اونجا برامون راحتتر کنه حال ابید نظر اساتیدی که آلردی اونجا هسند در این باره جویا شد که آیا کمکی می کنه یا نه.

اما در مورد اینکه پروسه نیوزیلند از استرالیا آسونتره من موافق نیستم. شاید فقط بحث آیلتس آسونتر باشه اما جنبه های دیگه اش مثل اسسمنت مدرک و این حرفاش سخت تر بشه (همه می دونیم توی انقلاب سی دی آر استرالیا بسته به رشته فروخته می شه) .

لیلا 1392/05/27 ساعت 12:26

دوستان ما حدود یه ماه رو انگلیس پیش خانواده شوهرم گذروندیم و خواهرم هم اونجاس ... اتفاقا واسه ما سوال بود که چرا ساعت 6 لندن عین قبرستون می شه ! تازه نمی شد که توی خیابونا واسه خودت صفا کنی و راه بری چون امکان داشت که یه جامائیکایی سیاهی چیزی یقه ات رو بگیره و خلاصه ... . نظم و تربیتش هم قربونش برم در حد تیم ملی یه دفعه 4 تا اتوبوس با هم میومدن وتا نیم ساعت از اتوبوس دیگه خبری نبود ... خوب دیگه کارمندا و کارکنا اونجا بعد از ساعت 6 همه می رن سراغ پاب و نایت کلاب و خلاصه اینجور جاها که یه ساعتی خوش باشن و واسه فردا انرژی بگیرن به قول معروف ... حتی فامیل شوهر که خیلی مذهبی و روسری به سر هستن هم می رفتن (البته آب میوه می خوردن!) ... جالب اینجاس که به هیچ وجه حاضر نیستن که ایران برگردن و حتی حاضر نیستن که هیچ کشور اروپاییه دیگه برن ... خلاصه اینکه با وجود اینکه آفتاب رو یه ماه در سال به زور می بینن و خلاصه توی کشور لائیکن خیلی خیلی راحت ترن تا ایران یا جای دیگه به دلیل مزایای زیادی که واسه خودشون و بچه هاشون داره. اتفاقا دوستان من توی نیوزلند از معایب اونجا بیشتر واسم گفتن تا مزایاش و من تقریبا با خیلی از مشکلاتش آشنام ولی مزایاش واسه من می چربه. می دونم که اونجا باید از خیر چند وقت یه بار غذا خوردن توی یه رستوران درست و حسابی گذشت ... دیگه شبا توی خیابون وول خوردن تمام می شه ... منتظر بلایای طبیعی مختلف بود ... آرزوی گشت و گذار و مهمونی با دوستای قدیم رو به خاطره سپرد ... دیگه مامانت نیست زنگ بزنی بیاد همه چیو رو به راه کنه ... عروسی و مهمونی بای بای ... تازه اون همه خبر هیجانی که ما هر روز می شنویم دیگه هیچی باید بریم دنبال اینکه یه مربی مهدکودک غذای بچه دزدیده و نمی دونم یکی سر یکی داد زده و ... با وجود اینکه توی دهات ما هم از این خبرا نبود و من یه سالی اونجا صفا می کردم آآآآآآآآآآآآآه ه ه ... دوستان باید خلق و خوی خودشون رو کاملا بسنجن ببینن واقعا این مسائل اونا رو دچار افسردگی و بی روحیگی می کنه یا نه ... خیلی مهمه !

[ بدون نام ] 1392/05/27 ساعت 12:42

اینایی که گفتم واسه مهاجرت به اکثر کشورای پیشرفته صدق می کنه ... واسه اینکه ببینی بهترین جای دنیا کجاس باید چه معیارایی رو در نظر گرفت : ازادی؛ آب و هوا ؛ تامین اجتماعی؛ وضعیت اقتصادی ؛ وضعیت بهداشتی؛ آموزش؛ احساس مسئولیت دولت نسبت به مردم و کشور؛شلوغی یا خلوتی ؛ شبا مغازه ها بازن یا نه؟ ... اون بهترین جای دنیا کجاس که همه خوبیا رو با هم داره ؟!!!!!!!!!!!! به نظر من سازمانایی که کارشون آمارگیری و این چیزاس و چند وقت یه بار اعلام می کنن بهترین کشورا رو واسه زندگی باید ملاک قرار داد ما که اطمینان کردیم.

لیلا 1392/05/27 ساعت 13:23

این بالایی رو خودم فرمودم !

http://en.wikipedia.org/wiki/World's_most_livable_cities
http://en.wikipedia.org/wiki/World's_most_livable_cities
http://www.telegraph.co.uk/property/propertypicturegalleries/9477990/The-worlds-10-best-cities-to-live-in.html
اگه نگاه کنین معیارای قابل زندگی بودن هم نوشته شده.

علی 123 1392/05/27 ساعت 13:53

لیلا خانم::: دنبال همین موضوع می گشتم. فقط کرمانشاه جزئش نیست یک کم گیج شدم. احتمالا یازدهمه. نه تهران یازدهمه کرمانشاه دوازدهم

saeed ocean 1392/05/27 ساعت 13:55

سلام به همه دوستان عزیز

تشکر ویژه از موروی عزیز و مطالب جالبش. به شخصه فکر میکنم کسی که حاضره رنج و زحمت پروسه مهاجرت رو به یه کشور دیگه تحمل کنه و دوباره همه چیز رو از اول شروع کنه مثلاً دوباره بره دنبال خونه و وسایل زندگی و گواهینامه و یاد گرفتن یه زبانه دیگه و ....، قطعاً از شرایط موجود زندگی در کشورش و شهرش و آدمای دور و برش و ... رضایت نسبی نداره که خودشو میندازه تو هچل به این بزرگی با اینهمه هزینه و استرس و داستان.

تبدیل کردن حاصل چندین سال زندگی و زحمت به دو تا چمدون و رفتن و از اول شروع کردن واقعاً پوسته کلفت می خواد به نظر من. اما در مورد نیوزلند ، به نظر من با توجه به تجربیاتی که از دوستان مهاجرم و اقوام نزدیکم که به استرالیا، کانادا و آمریکا و همین نیوزلند آخر دنیا مهاجرت کردن، دارم هیچ کدوم رضایت کامل از مهاجرت نداشتن و حتی راجع به آمریکا و استرالیا هم خیلی چیز جالبی نمی گفتن.

نتیجه گیری من از این بحث با حال :

به شخصه برای من مهاجرت به هر جای این دنیا صرفاً یه تلاشه تا به حداقل چیزهایی که برام تو زندگی مهمه برسم ، اگه موفق شدم که بسیار عالی است و اگه هم نشم چیز خاصی رو از دست نمیدم و از این 60 -70 سال عمری که خدا احتمالاً به ما میده چند سالیشم یه جای دیگه مصرف کردم.

بابک-گلی 1392/05/27 ساعت 15:19

سلام به همه

بحث خیلی جالبی شده و از همه محمتر این که باعث افتخاره که جمعی که توش داریم بحث میکنیم چقدر سطح فکری و کلاس بالایی دارن و این آدم رو امیدوار میکنه

از نظر من هم بقول مجتبی عزیز کلا دلیلی نمی بینم که آدم بخواد جایی نباشه.
یه چیزی که که روش مطمئنم اینه که همه افرادی که برای Skill migrant اقدام میکنن همونجوری که از اسمش پیداس آدمای فرهیخته ای هستن و تمامی مواردی رو که موروی عزیر گفته برای معایب همه به نحوی قبلا سرچ کردن ولی حالا دارن یک جا میبیننش
ممکنه ماها چون یه راهیو انتخاب کردیم و حالا به یه سری معایبش میخوریم برای اینکه تصمیمون رو نادرست نشون ندیم رو یه سری چیزا پافشاری کنیم ولی خودمونو گول نزنیم که میدونیم معایبم داره ولی مهم اینه که چی از زندگی میخوایم
برای من یه زندگی آروم توی یه کشور سرسبز که با همه بلایای طبیعیش نرخ کشته هاش از نرخ تصادفات طبیعی ایران کمتره میتونه راضی کننده باشه. شایدم اونجا باز تصمیم بگیرم که "کلا دلیلی نمی بینم که آدم بخواد جایی نباشه.
" ولی تا اون موقع مطمئنم که الان دارم بهترین تصمیم رو میگیرم

حسین جان اگه این پستو هر چی زود تر جدا کنی بخاطر اینکه اکثر کامنتاشم مرتبطه میشد یه عنوان خوب برای دیدن نیمه خالی لیوان هم باشه

راستی برنامه دوره همه چی شد بابا همه دارن میرن ما میمونیم و حوضمون آخر

بابک جان منتظرم مورو عزیز بقیه موارد رو هم اضافه کنه تا بصورت یک پست کامل بزارم.
برنامه دور همی هم برقرار خواهد بود. تا الان حدود 20 نفر ایمیل فرستاده و ابراز تمایل کرده اند. فعلا منتظرم بقیه دوستان هم که گاه بگاه به وبلاگ سر میزنن هم خبر بدن. امیدوارم تا آخر هفته خبر دور همی رو به اطلاع برسونم
/حسین

الهام 1392/05/27 ساعت 15:23

اوه...اوه...چه بحثی هست اینجا اندر احوالات نیوزیلند...کشور دوست و برادر...
خانمها و آقایون...من چکیده تجربه خودم در مورد زندگی در ایران (!!) رو اینجا می خوام اعلام کنم:
زندگی در ایران خیییییییییییییییییییییییییلییییییییییییییییییی خطرناکه...!! البته نه خطرناک تر از زندگی در افغانستان، عراق, سوریه.

مجتبی 1392/05/27 ساعت 15:27

خیلی جالبه، آدم ها که به آخرین مراحل موفقیت می رسند کم کم ترس برشون می داره و فکرهای زیادی می کنن و همین باعث می شه موفق نشن.

می دونستید خیلی از کوه نورد ها در 100 متری رسیدن به قله نا امید می شن و بر می گردند؟ فقط به خاطر افکار بسیار زیادی هست که در نزدیکی های موفقیت دارن.

می دونستید که در آخرین دقایق خیلی از معامله های خونه در بنگاه بهم می خوره؟ فقط به خاطر ترس و افکار بسیار زیاد.

می دونستید در بازار بورس خیلی ها نمی تونن سود زیاد ببرن؟ برای ترس از موفقیت های بیشتر.

داستان مهاجرت ، داستان ترس و موفقیت های بیشتر هست. من به کسی نمی گم بیاد یا نیاد. اما هر کس که بیاد، اگر بتونم کمک می کنم که موفق بشه.

یادمون باشه ما برای خودمون زندگی می کنیم نه دیگران.
پس اگر هر شکست یا موفقیتی در کار باشه برای خودمون هست و نباید بترسیم.

استیو جاو یه جمله خیلی قشنگ داره که می گه : دنیای پیرامون ما رو آدم هایی ساخته اند که از خود ما زرنگ تر نبودند. پس چرا ما دنیای دیگران را براشون نسازیم ؟!

حدود 10 تا 15 نفر از بچه ها ویزاشون آماده هست.یعنی در آخر راه هستند. ترس از اینکه در نیوزلند موفق نباشید همیشه ممکن هست این روزها سراغتون بیاد.
من دوستی دارم که اینجا 20 سال هست زندگی می کنه. هر بار پرسیدم که چرا جای دیگه ای نرفتی و همین جا موندی ؟ جواب داد که باید خودت اینو بفهمی. بحث کردن با آدم ها در مورد خوبی و بدی جاهای مختلف کلا نتیجه ای نداره. هر کس باید خودش تجربه کنه.

2 هفته پیش خونه یه آقا و خانم کیوی بودم. نوه شون وقتی رفت کنار گاز ، مادربزرگ بهش گفت: این قابلمه داغه و بچه با این وجود که بهش گفته شده بود، دست زد به قابلمه و فهمید داغه. اما تو ایران نمی گذارند که بچه دستش بسوزه تا درک کنه. این تفاوت ما ها با بقیه هست. تجربه چیز بدی نیست. خیلی ها موفق می شن و خیلی ها هم نمی شن. اما من داستان موفقیت ها رو بیشتر دوست دارم.

آزاده 1392/05/27 ساعت 15:39

@ حسین

دیگه از اون کامنت با نمک ها نمی ذارید زیر پست بچه ها؟

راستش آزاده جان اونقدر از خوندن مطالب مفید و زیبای بچه ها، با هر دیدگاهی، لذت میبرم و چیز یاد می گیرم که کلا یادم رفته کامنت بزارم :)
/حسین

سمیرا 1392/05/27 ساعت 17:37

سلام َ
لطفا میشه بگید چجوری می شه مصاحبه آزمایشی انجام داد . فکر کنم همین روزاست که آفیسر به من وقت مصاحبه بده
ممنون

خوش آمدید سمیرا جان
خیلی ساده، یک نفر در نقش آفیسر زنگ میزنه به شما و سئوال می پرسه و شما هم جواب می دید
/حسین

علی2170 1392/05/27 ساعت 18:06 http://www.alinouri.net

هیچ کجای دنیا بهشت نیست.

نه ایران...نه استرالیا...نه کانادا....نه امریکا

هرجا محاسن و معایبی داره. اینکه محاسن به چشم شخی میاد و معایب به چشم دیگری. یکی مثل من عاشق قانونمندیه و یکی مثل یکی از دوستان میگه قانون دست و پا گیره اونجا.... هرکس نظری داره و همه نظرات محترمند.

به نظر من باید از مورو متشکر بود و همچنین از دوستانی که محاسن اونجا رو می گن. هر شخصی میتونه به پارامترهای مثبت و منفی اونجا مطابق با نظر خودش اولویت و نمره بده و اونجا رو مناسب و یا نا مناسب ببینه. ممکنه یکی از مسائل منفی شدیدا برای کسی مهم و برای یکی دیگه بی اهمیت باشه. همین ایران هم همینه. پس باید از تمام نکات مثبت و منفی آگاه بود.

اما کلا باید به مهاجرت به عنوان تغییر در سبک زندگی و ایجاد حرکت نو ، و همچنین تجربه کردن زندگی در نقاط مختلف این کره خاکی نگاه کرد.

همه ما انسانها روی زمین که 2/3 آب هست اسیر هستیم. ذره ای کوچک در کائنات. اینکه بشه آدم شانس داشته باشه زندگی در چند نقطه رو تجربه کنه خیلی خوبه. حداقل کل عمر را در یک گربه وسط خاور میانه سپری نکنیم. به جاهای دیگه بریم ، زندگی اونجاها هم تجربه کنیم، امیدوار باشیم که بیش از یکجای دیگه تو عمرمون زندگی کنیم و فقط با توریست بودن دنیا دیده نشیم. سخته اما هستند آدمهایی که در چند کشور زندگی کردند. اگر با این دید نگاه کنیم ساده تره و منطقی تر. در عین حال منکر احساسات ، وابستگی ها، عادت ها و ریسک ها نیستم.

تشکر از مورو عزیز. خواهشاً اگر ممکنه براتون خودتون مسائلی که اینجا تو ایران اذیتتون میکرده و در نیوزیلند مرتفع شدند و یا چیزهایی هستند که در آنجا می پسندید را هم بگین.

شاید نفس کشیدن در هوای تمیز و نترسیدن از امواج سرطان زای مقابله با ماهواره و تحمل نکردن توهین به اینکه نمیتونیم برای خودمون تصمیم بگیریم چی بخوریم، با کی بگردیم، چی بپوشیم و چی تماشا کنیم و کدام سایت بریم، برای هممون عادی بشه . چون ذات بشر آزادی طلبه و خواسته های عادی بشر موهبت محسوب نمی شوند تا از او گرفته شوند. اتفاقی که برای همه ما اینجا افتاده.

ببخشید. دیر به دیر سر میزنم و حالا هم که مینوسیم طولانی !!

به امید بهترین ها برای همه مهاجران

فرزاد 1392/05/27 ساعت 19:46

@@@ قابل توجه دوستانی که تجربه زندگی در نیوزلند رو دارن:

تقریباً همه بچه های این وبلاگ بعنوان مهاجر ماهر دارن میرن نیوزلند یعنی عامل اصلی مهاجرتشون کاره.

بنابراین خلیی مفیده که دوستان نیوزلند نشین لطف کنند و تجربیاتشون در مورد محیط های کاری نیوزلند رو (چه مثبت و چه منفی) بیان کنند. مثلا وجود یا عدم وجود تبعیض ، زیرآب زنی ، از زیر کار در رفتن ، رییس بازی بیش از حد ، امنیت کاری ، امکان پیشرفت و ...

از آقایان یا خانمها مورو و مجتبی و هادی و ... خواهشمندیم تجربیات خودشون رو از محیط های کاری نیوزیلند با ما به اشتراک بگذارند

تی تی 1392/05/27 ساعت 20:57

علی 2170
این سایت از کارای خودتونه؟

هادی 1392/05/27 ساعت 21:11

به فرزاد :: آقا فرزاد من نیوزیلند زندگی نکردم سنگاپور بودم.

سیروس 1392/05/27 ساعت 21:35

دوستان وبلاگ سلام! تا حالا از وبلاگ شما خیلی استفاده کرده ام و از این بابت ممنون. حالا من هم میخوام به اتفاق خانواده مهاجرت کنم به نیوزلند. از پول در اومده ام و ITA برام صادر شده. یکی از مشکلاتم برای پرکردن فرمها، نحوه وارد کردن خدمت سربازیه! از دوستانی که با این مورد مواجه شده اند سوالم اینه که آیا باید دوره آموزشی سربازی رو هم در فرم وارد کنیم؟ برداشت من اینطور بوده، شما دوستان عزیز چه برداشتی از فرم داشتید و چه تجربیاتی در این مورد دارید؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنید.

سلام
خوش آمدید
/حسین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.