پیش نوشت 1: لینک زیر حاوی گزارش جدیدی از تمایل بازار ICT شامل نرخ بیکاری، بازار اشتغال و نمودارهای مرتبط از موسسه IITP می باشد. هر یک از دوستان که همت کنند و خلاصه ای از این مقاله را ترجمه و تهیه کنند، در قالب یک پست و به نام خودش روی وبلاگ قرار خواهم داد:
http://www.iitp.org.nz/newsletter/article/479?utm_source=index
پیش نوشت 2: یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
فرض کنید به تازگی ویزای شما اپروو شده و قرار است به سلامتی به زودی به سرزمین موعود سفر کنید. حتی اگر دوست و آشنایی هم در نیوزلند داشته باشید باز هم یکی از بزرگترین بیم ها و نگرانی های شما این است که در بدو ورود چکار کنم و آیا فریادرسی هست. با خودتان می گویید اگر چه من خیلی از اطلاعات را از طریق اینترنت دریافت کرده ام، ولی ایکاش جایی بود مخصوص مهاجرین تازه وارد که به گرمی از آنها استقبال می کرد، محدودیت ها و اضطراب های وی را درک می کرد و به او در برداشتن گام های اولیه کمک می کرد. خوشبختانه مسئولین اداره مهاجرت نیوزلند قبلا به این موضوع فکر کرده و راه حلی اندیشیده اند. سازمان پشتیبانی استقرار نیوزلند یا SSNZ، زیر مجموعه ای از اداره مهاجرت است که با هزینه های مایگرنت لوی شما عزیزان مهاجر سرپاست و با دارا بودن 18 دفتر در سراسر نیوزلند به ارائه خدمات به مهاجرین مشغول است. از این میان 4 تا در اوکلند، 4 تا در ولینگتون و بقیه هم در نقاط دیگر کشور پخش شده اند (http://www.ssnz.govt.nz/living-in-new-zealand/about-settlement-services/).
وقتی به این دفاتر مراجعه می کنید بوسیله کسانی استقبال می شوید که در کار خود مجربند، موقعیت خطیر شما را درک می کنند و می توانند اطلاعات مفیدی مرتبط با شهر یا ناحیه محل زندگی به شما منتقل کنند یا ارتباط شما را با دیگر مهاجرین تازه وارد برقرار کنند. در این دفاتر با اطلاعات مشورتی مفیدی که در زمینه های کاریابی، هزینه های زندگی، درمان، تحصیل و غیره به شما ارائه می شود، قادر می شوید تا مراحل اولیه استقرار را با سهولت بیشتری طی کنید و از اشتباهات رایج دوری کنید.
طیف گسترده ای از اطلاعات مرتبط با استقرار از طریق دفاتر محلی یا وبسایت SSNZ به آدرس (http://www.ssnz.govt.nz) به علاقمندان عرضه می شود. از جمله می توان به مجله LinkZ مخصوص مهاجرین اشاره کرد که هر 3 ماه یکبار منتشر می شود (http://dol.microsite.co.nz/linkz/subscription) یا اطلاعاتی که در قالب کتابچه در اختیار قرار می گیرد و جنبه های مختلف زندگی در نیوزلند را توضیح می دهد (http://www.ssnz.govt.nz/publications/LivingGuide_all.pdf) و یا اطلاعات مرتبط با کاریابی و محیط های کاری در نیوزلند (http://www.ssnz.govt.nz/working-in-new-zealand/work/) اشاره کرد.
به نظر من فارغ از کیفیت کار و میزان مفید بودن این دفاتر، صرف وجود چنین تشکیلاتی نشان دهنده اهمیت مهاجرین جدید برای سرزمین نیوزلند و برنامه ریزی منظمی است که در جهت جذب و استقرار هر چه سریعتر ایشان صورت گرفته است.
پی نوشت 1: بعد از دوره کوتاهی فترت و بی خبری، ویزای WTR فرزاد هم اومد و کلی خوشحال شدیم. با آرزوی موفقیت و سلامتی.
پی نوشت 2: همینک خبردار شدم روزبه و شری هم رزیدنت گرفتند و ما را محظوظ کردند. بشتابید تا سرد نشده.
اخیرا که داشتم مطالب وبلاگ را مطالعه می کردم تا ببینم راجع به چه موضوعی بنویسم به این حقیقت شیرین رسیدم که وبلاگ در حال حاضر حاوی مجموعه ای غنی از مطالب مرتبط با مهاجرت به نیوزلند شده است که عمدتا توسط ناصر خان گرامی و سپیده عزیز و به میزان کمتر توسط بابک نازنین و خود من تهیه شده است. لذا به این نتیجه رسیدم که چه چیزی می تواند بهتر از یک فهرست باشد که هر کس به فراخور حال خود و با توجه به وضعیت کنونی و اشتیاق خود بتواند از محتوای وبلاگ استفاده کند. در ادامه خوانندگان وبلاگ را به چند دسته اصلی، از کسانی که هنوز تصمیم به مهاجرت نگرفته اند تا کسانی که در حال پیمودن گام های اولیه هستند و نهایتا کسانی که ویزا را گرفته و وارد خاک پر مهر نیوزلند شده اند، تقسیم کرده و برای هر دسته لینک پست های مفید را آورده ام. بدیهی است برخی از پست ها ممکن است برای بیش از یک دسته آورده شده باشد.
نکته ای که باید به آن توجه کرد تاریخ نگارش پست با توجه به محتوای آن است. ممکن است برخی قوانین یا شرایط ذکر شده در یک پست با توجه به گذشت زمان تغییر کرده باشد، اگرچه در زمان حاضر این موضوع خیلی پیش نمیاد. هم چنین لینک های هر دسته به همان ترتیب نوشته شدن آورده شده اند تا سیر زمانی آنها حفظ شود. محتویات این پست در صفحه ای با همین عنوان نیز آمده است:
ادامه مطلب ...
تصور کنید ویزای نیوزلند را گرفته اید و هم اکنون 6 ماه است که در سرزمین ابرهای سفید هستید. همه چیز خیلی خوب پیش رفته و فقط یک مشکل کوچولو وجود دارد؛ هنوز کار پیدا نکرده اید.
اخیرا ذهنتان آماج افکار منفی قرار گرفته و از هر سو تحت فشارید؛ فشار اقتصادی از یک طرف و فشار عاطفی و روانی از طرف دیگر(با فرض اینکه ویزای JSV گرفته و تنها مسافرت کرده اید یا حتی ویزای رزیدنت گرفته و همسر خود را هم برده اید) و دایم بخود می گویید: اصلا من اینجا چکار می کنم؟ چرا از خانه و خانواده و وطنم کندم و آواره این سرزمین شدم. اگرچه نیوزلند سرزمین زیبا و مردمان خوبی دارد ولی بهتر نبود در ایران می ماندم و کار و زندگی خودم را حفظ می کردم.
در این لحظه 6 ماه میشه که از مشکلاتی که در ایران داشتی دور شده ای و این مشکلات در ذهن تو کوچک و کوچکتر به نظر میان و بالطبع در این لحظه ماندن در ایران گزینه بسیار خردمندانه تری به نظر میاد. ولی نه!!! اشتباه نکنید. هیچکس نگفته مهاجرت کردن آسان است و اصلا این طور نیست که مشکلات ایران کوچک شده باشند؛ فقط این طور به نظر میاد و چه بسا این مشکلات بزرگتر و متنوع تر شده باشند ولی ما آنها را از نزدیک حس نمی کنیم و برای ما ملموس نیست. خب چاره چیست؟!!
شاید چاره در این باشد که اولا خود را از نظر روانی برای چالش های پیش رو آماده کنیم و ثانیا آنچه که بخاطر آن مهاجرت می کنیم را بنویسیم و همواره پیش چشم داشته باشیم تا فراموش نشود. من مدتی است لیستی از این دلایل را برای خودم نوشته ام و بنظرم رسید آنها را با شما در این آدرس به اشتراک بگذارم.
شما چطور فکر می کنید؟ چه موارد دیگری رو می تونید به لیست اضافه کنید؟
پی نوشت1: با عنایت به هشدارهایی که برخی دوستان عزیز دادن، یه تغییر توی پست دادم به نحوی که روح و پیام اصلی نوشته از دست نره و در عین حال حساسیت بیجا ایجاد نکنه.
پی نوشت2: دوستان جهت دسترسی به آمارهایی که داریوش عزیز زحمت تهیه اش رو کشیده به این آدرس مراجعه کنید.
/حسین
اخیرا که تعدادی از دوستان وبلاگ به نیوزلند سفر کرده و تعداد مصاحبه شده ها هم رو به افزایش گذاشته، به یک موضوع خیلی فکر می کنم. اینکه که ای کاش بشود این جمع صمیمی در فضای مجازی، در آن طرف آب به یک جمع صمیمی در فضای واقعی تبدیل شود، اگرچه مطمئنم همین الان هم بعضی از این دوستیها شکل گرفته و بعضا بسیار مفید بوده است.
وقتی به چرایی این موضوع فکر می کنم، می بینم دلایل متعدد و متقنی برای این کار وجود داره که به عملی شدنش کمک می کنه که در اینجا به چند تاش اشاره می کنم. اولین دلیل اینه که برای اغلب ما یکی از بزرگترین مشکلات در آن طرف آب خلاء عاطفی دوری از نزدیکان، اقوام و دوستانه که داشتن دوستان همفکر و همراه تا حد زیادی این کمبود اساسی رو جبران می کنه. من شخصا یک تجربه خیلی مثبت از برادر بزرگترم در استرالیا سراغ دارم. ایشون به واسطه روحیه ای که داشته در مدت چند سالی که آنجا اقامت دارند، یک جمع 30-40 نفره از دوستان تشکیل دادند و تقریبا هر هفته یک برنامه مهمانی، جشن، خیریه و از این قبیل دارند و به قول خودش دوستان برای اونها جای خانواده را هم پر کرده اند.
دلیل دومی که کمک می کنه این موضوع صرفا یک تخیل یا خیال واهی نباشه اینه که شرایط اغلب ماها مشابه همدیگه هست. بطور مثال از سطح تحصیلات، ارزشها و حتی وضعیت اقتصادی شبیه هم برخورداریم که اگر غیر از این بود چه بسا به تصمیم مشابهی یعنی مهاجرت به نیوزلند فکر نمی کردیم. این مشابهت در روحیات و وضعیت زندگی کمک می کنه دوستان واقعی تر و مفیدتری برای همدیگه باشیم. چه بسا اگر تصمیم به مهاجرت هم نداشتیم این جمع پتانسیل بالایی برای یافتن دوستان جدید و صمیمی رو برای هر کدوم از ما داشت. در نهایت این مشابهت می تونه در آینده مثل ریسمانی عمل کنه که ما رو به یکدیگر پیوند بده و برای دور هم بودن دلیل کافی ایجاد کنه.
همه اینهایی که گفتم به مرور زمان و در طول این 5-6 سالی که درگیر پروسه مهاجرت بوده ام در ذهنم شکل گرفته. خوشحال میشم اگه بقیه دوستان هم در این رابطه نظرشون رو مطرح کنند، بخصوص اونهایی که کمتر نظر میدن.
یکی از چیزهایی که شاید همه دوستانی رو که در شرف اومدن هستن نگران کنه، تهیه مواد غذایی مورد نیاز و مطابق با سلیقه ما ایرانیها در نیوزیلند باشه. مواد غذایی مثل برنج، حبوبات، خشکبار، آجیل، زعفران و انواع ادویه، زرشک و .... به خصوص خانمها بیشتر نگران این موارد و احتمالا ضرورت تغییر عادت پخت و پز و تغذیه هستند. به طور کلی، یه مقدار این مسئله درسته و باید خودتون رو آماده کنید که بعضی از غذاهای ایرانی رو کمتر بپزید یا کمتر ببینید. اما شاید کمتر از 5 درصد غذاها و مواد غذایی مورد نیاز رو نشه اینجا تهیه کرد.
اگه از ایرانیهایی که اینجا قدیمی هستن بپرسید، در گذشته به سختی میشد ادویه و مواد لازم خوراک های ایرانی رو پیدا کرد. اما امروزه دیگه اینجوری نیست. نیوزیلند امروز، نیوزیلند دهه 70 و 80 میلادی نیست که به قول خودشون مادرهاشون فقط بلد بودن fish and chips واسهشون درست کنن. کیویها هم این سالها و بعد از آزادسازی اقتصاد که از دهه 80 میلادی شروع شده، با غذاهای مختلف، فرهنگهای مختلف و مواد غذایی مختلف آشنا شدن و ظاهرا خودشون هم از این بابت خوشحالن. (با سپاس از خانم المیرا بابت نقل گفتگوهاش با کیویها)
بنابراین، اگه سری به سوپرمارکتها و مراکز خرید بزنید، تقریبا همه مواد غذایی لازم برای ذائقه ایرانی رو پیدا میکنید. یه کشف جالب که من داشتم و البته به لطف پیدا کردن دوستای هندی بوده، اینه که تو فروشگاههای هندی بیشتر مواد غذایی مورد علاقه ایرانیها رو میتونید پیدا کنید. همچنین تو فروشگاههای افغانی هم تقریبا تمامی اقلام مورد نیاز موجود هست و چه بسا برندهای آشنای ایرانی هم اونجا میبینید.
آخرین کشف من، «لپه» بود. کاملا قید قیمه رو زده بودم تا اینکه فهمیدم فروشگاههای هندی لپه میفروشند. چون هندیها هم یه غذاهایی باهاش درست میکنن. (البته ناگفته نماند که من هنوز به هیچ فروشگاه ایرانی نرفتم. شاید اونجا هم لپه پیدا بشه.) راستی یادتون باشه اگه اینجا روزی به فروشگاه هندی رفتین و دنبال مواد غذایی میگشتین، هندیها بیشتر مواد غذایی، سبزیجات و ادویه رو به اسم ایرانی میشناسن؛ و لو با گویشی متفاوت. بنابراین، خیلی نگران اسمش هم نباشید. حتی برنج متناسب با سلیقه و طرز پخت ایرانی هم در فروشگاههای ایرانی، افغانی و هندی پیدا میشه؛ شبیه همون برنجهای هندی که تو ایران هم هست.
قسمت دردآورش اینجاست که هموطنهای عزیز خودمون دنبال وارد کردن و عرضه مواد غذایی خودشون تو این کشور نبودند و اگه از صدقه سر مهاجرای هندی نبود، نه پلو داشتیم و نه قیمه! البته شاید هم به خاطر تعداد خیلی کم ایرانیا نسبت به خیل عظیم هندیها این موضوع قابل توجیه باشه.
راستی ... بفرمایید قیمه.