پی نوشت 1: بعد از دوره کوتاهی فترت و بی خبری، ویزای WTR فرزاد هم اومد و کلی خوشحال شدیم. با آرزوی موفقیت و سلامتی.
پی نوشت 2: همینک خبردار شدم روزبه و شری هم رزیدنت گرفتند و ما را محظوظ کردند. بشتابید تا سرد نشده.
اخیرا که داشتم مطالب وبلاگ را مطالعه می کردم تا ببینم راجع به چه موضوعی بنویسم به این حقیقت شیرین رسیدم که وبلاگ در حال حاضر حاوی مجموعه ای غنی از مطالب مرتبط با مهاجرت به نیوزلند شده است که عمدتا توسط ناصر خان گرامی و سپیده عزیز و به میزان کمتر توسط بابک نازنین و خود من تهیه شده است. لذا به این نتیجه رسیدم که چه چیزی می تواند بهتر از یک فهرست باشد که هر کس به فراخور حال خود و با توجه به وضعیت کنونی و اشتیاق خود بتواند از محتوای وبلاگ استفاده کند. در ادامه خوانندگان وبلاگ را به چند دسته اصلی، از کسانی که هنوز تصمیم به مهاجرت نگرفته اند تا کسانی که در حال پیمودن گام های اولیه هستند و نهایتا کسانی که ویزا را گرفته و وارد خاک پر مهر نیوزلند شده اند، تقسیم کرده و برای هر دسته لینک پست های مفید را آورده ام. بدیهی است برخی از پست ها ممکن است برای بیش از یک دسته آورده شده باشد.
نکته ای که باید به آن توجه کرد تاریخ نگارش پست با توجه به محتوای آن است. ممکن است برخی قوانین یا شرایط ذکر شده در یک پست با توجه به گذشت زمان تغییر کرده باشد، اگرچه در زمان حاضر این موضوع خیلی پیش نمیاد. هم چنین لینک های هر دسته به همان ترتیب نوشته شدن آورده شده اند تا سیر زمانی آنها حفظ شود. محتویات این پست در صفحه ای با همین عنوان نیز آمده است:
ادامه مطلب ...
به نظرم رسید یه کمی در خصوص مقتضیات مهاجرت بنویسم. بعیده که قبلا راجع به این موضوع ننوشته باشیم، اما بعیده که روش توقفی کرده باشیم تا بیشتر در موردش فکر کنیم.
خیلی از دوستانی که در میانه راه مهاجرت هستن به صورت خصوصی یا به صورت کامنت در همین وبلاگ از من در خصوص یک سری جزییات میپرسن. از فحوای کلامشون اینطور برمیاد که بیش از حد دنبال حفظ یا copy/paste شیوه زندگی ایرانشون تو نیوزیلند هستن. منظورم از شیوه زندگی دقیقا «شیوه زندگی» هست. اگر قدم تو مسیر مهاجرت گذاشتید، یکی از دهها عارضه مهاجرت «تغییرات اساسی» در زندگی هست. تغییراتی که تثبیتشون و انطباق پیدا کردن باهاشون به طور میانگین دو سال طول میکشه (منحنی 6F رو یادتونه؟). اگه آمادگی برای این تغییرات رو در خودتون ایجاد نکرده باشین، مطمئن باشید که ضربه میخورید و به F سوم هم نمیرسین. نمیخوام تو دلتون رو خالی کنم. اما خواهش میکنم یه مقدار واقعبینی به تفکراتتون و چشم اندازی که ترسیم کردین، تزریق کنید. این آمادگی و واقعبینی میتونه شامل آمادگی برای مواجهه با مشکلات زیر باشه:
1. شوک زبان انگلیسی (عاجزانه خواهش میکنم ابعاد واقعبینانه این مشکل رو در نظر بگیرید: مشکل زبان خودتون تو محل کار، مشکل زبان همسر و استقلالش یا عدم استقلالش از شما در انگلیسی صحبت کردن، مشکل یادگیری زبان توسط فرزندان و لزوم حمایت شما)،
2. مشکلات اقتصادی اوایل ورود به نیوزیلند،
3. مشکل پیدا کردن دوستان جدیدی که بتونید در مواقع لزوم روی کمک و حضورشون حساب کنید،
4. مشکل از دست دادن چیزهای ریز و درشتی که حضور و وجودشون تو ایران بهتون آرامش خاطر میده؛ از خوردن یه لیوان آب یخ (که ممکنه همین هم مدتی هرچند نه چندان طولانی در دسترستون نباشه) بگیرید تا وسایل خونه و وسایل شخصی مورد علاقه مثل آلبومهای عکس و .... همین چیزهای به ظاهر بیاهمیت هستن که بخواهید یا نخواهید شخصیت ما رو میسازن. بخواهید یا نخواهید با وسایل خونهتون اخت شدید و وجودشون بهتون آرامش خاطر میده و عدم وجودشون باعث تشویش میشه. هیچ فکر کردین چرا شب اولی که به محیط جدید میرید، خوابتون نمیبره؟ (احتمالا حسین عزیز میتونه تو یه پست جداگانه در خصوص Safe Toilet Syndrome واسهتون بنویسه. )
اما همه اینها قابل پیشبینیه. باید قبل از اومدن سنگها رو با خودتون وابکنید و منتظر این مشکلات باشید تا غافلگیر و مستاصل نشید. حالت دیگه میتونه این باشه که قدم تو راه مهاجرت گذاشته باشید و آماده این ضربات و مشکلات نباشید. درسته که این جملات رو همه از بر هستید و شاید شنیدن و خوندنش براتون عادی و کسل کننده باشه. اما خواهش میکنم با دقت بخونید و یه بار دیگه بهشون فکر کنید. خیلیها با تعجب راجع به فاصله چند ماهه ورود ما به نیوزیلند و خرید یه سری از وسایل خونه (ولو وسایل نسبتا ضروری) میپرسن. و من با تعجب ازشون میپرسم مگه قرار بود غیر از این باشه؟ مگه قرار بود اتفاق دیگهای بیفته؟
تقریبا هیچ مشکلی نیست که بتونه زانوی آدمیزاد رو خم کنه. اما اگه کسی برای خودش انتظاراتی ایجاد کرده باشه و آمادگی ذهنی مشکلات و چالشها رو نداشته باشه، قطعا ضربه سختی میخوره. خواستم ازتون خواهش کنم آماده تغییرات بزرگ باشید. بالشخصه معتقدم «گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده *** ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن» اما پنجهتون به اندازه پنجه حریف قوی باشه تا باهاش در بیفتین. با رجز خوندن که کار درست نمیشه.
پس یه لحظه مکث کنید، چشماتون رو ببندین، خوب فکر کنید که چه کار دارید میکنید، کجای کار هستین و چند ماه دیگه کجا خواهید بود و با خودتون عهد کنید که تغییرات رو از هر جنسی که باشه میپذیرید و خودتون رو تطبیق میدید.
*******************************************************
دست و سوت و هوراااااااااااااااااااااااااااااااا!
نوشکا هم رزیدنت شد. :)
خیلی خیلی مبارک باشه.
*******************************************************
خیلی اوقات به این فکر می کنم که تلاش مهاجرین برای حفظ فرهنگ، آداب و رسوم قبلی خود و انتقال آن به فرزندان و نسل بعد از خود در محیط و کشور جدید چه محلی از اعراب داره. اگر این طوره که در نهایت، 2-3 نسل بعد از ما 100 درصد خالص کیوی خواهند بود آیا لازمه این همه خودمون رو اذیت کنیم که بطور مثال خواندن و نوشتن فارسی را به فرزندانی که در نیوزلند به دنیا میان بیاموزیم یا براشون یادآوری کنیم که مثلا کورش و داریوش کی بودن و سعدی و حافظ چه مقام شامخی داشتند.
الغرض امروز به مقاله جالبی از یکی از خبرگزاری ها (نوشته شده توسط اشرف نریمانی؛ روان درمانگر مقیم انگلستان) برخوردم که تا حدودی زیادی با ذغدغه ذهنی من مرتبط بود و با توجه به طولانی بودن آن مناسب دیدم خلاصه ای دسته بندی شده از آن را برایتان بنویسم. امیدوارم مفید باشه.
عوامل اصلی مهاجرت طی 3 دهه گذشته
جنگ ها، خشکسالی ها و کشمکشهای سیاسی
آمار مهاجرت
افزایش 40 درصدی تعداد مهاجران بین المللی در طول 10 سال گذشته و رسیدن از 150 میلیون به 214 میلیون
فرهنگ پذیری و چالش های آن
در اصطلاح کلی، فرهنگ پذیری را میتوان به عنوان پروسه تغییر و انطباق فرهنگی که در نتیجه تعامل افراد از فرهنگهای مختلف به وجود میآید، تعریف کرد.
طی پروسه فرهنگ پذیری، فرد ممکن است با دو نوع چالش روبرو شود: ۱) انطباق با باورها، ارزشها و انتظارات گروه های جدید، ۲) حفظ و نگهداری باورها و ارزشهای فردی و مورثی خویش
هویت
هویت یک مفهوم پویا است که از تعامل دائمی فرد و محیط شکل میگیرد. بنابراین میتواند هم تابع تغییرات محیطی و هم تغییرات درونی باشد. از آنجایی که فرهنگ پذیری در تعامل با هویت افراد صورت میگیرد، این روند گاهی منجر به یک سری تناقضات و بحران های هویتی در برخی از مهاجران میشود.
سلامت روانی - اجتماعی مهاجرین
هویت ازدو جنبه مختلف، هویت فردی و هویت اجتماعی، دیده میشود. هویت فردی به یک سری از ویژگیها، اهداف، ارزشها و باورهای شخصی که با هم انسجام درونی دارند و در شرایط مختلف نسبتا ثابت هستند، گفته میشود. (مانند هویت جنسی، ویژگیهای جسمانی و شغلی-حرفه ای(.
هویت اجتماعی مربوط به ویژه گیهای گروهی ای است که فرد خود را به آن متعلق میداند، مانند: طبقه اجتماعی، گروه فرهنگی و قومی شخص.
هویت فردی و اجتماعی می تواند، در طی پروسه فرهنگ پذیری تغییر پیدا کند. اگرچه فرهنگ پذیری تقریبا می تواند یک امر اجتناب ناپذیر و استرس زا باشد، اینکه یک فرد چطور ارزشها و باورهای قبلی خود را دوباره سازی و یا نگاه داری می کند یک موضوع ضروری برای سلامت روانی است.
نقش و عملکرد هویت فرد در پروسه فرهنگ پذیری
هویت به عنوان یک عامل خود تعدیلی، ساختار روانی و اجتماعی فرد را منظم میکند و مکانیسمی است که فرد را در مسیر زندگی و تعامل با محیط هدایت و راهنمایی میکند و بنابراین، میتواند نقش خاصی در انطباق مهاجران با محیط جدید و نحوه فرهنگ پذیری آنها داشته باشد.
هنگامی که یک فرد مهاجر در معرض ایدههای فرهنگی- اجتماعی محیط جدید قرار میگیرد در صورتی که قادر نباشد راه حال مناسبی در برابر استرس و فشارها پیدا کند و یا نتواند معنا و مفهوم روشنی برای کنار آمدن با تغییرات در خود به وجود بیاورد، ممکن است دچار آشفتگی هویتی، از خود بیگانگی و در نتیجه آسیب های روانی و اجتماعی گردد.
انطباق پذیری
هنگام برخورد با فرهنگ جدید فرد مهاجر با توجه به عملکرد هویتی اش دست به یک سری تغییرات زده، برخی از ارزشها و باورها ی خود را نگهداری و برخی را دو باره سازی میکند. مطالعات نشان میدهد که انطباق پذیری به همراه انسجام نسبی هویت، تا حدودی تضمین کننده سلامت روانی یک شخص است.
چگونگی فرهنگ پذیری و ادغام مهاجران در جامعه جدید
افراد مهاجر معمولا به پنج شیوه
با شرایط فرهنگی- اجتماعی جامعه جدید کنار میآیند:
1 در حاشیه بودن
اضطرابی: تلاش مضطربانه برای بر آوردن
تقاضاهای هر دو فرهنگ
2 کناره گیری: دوری جستن و کم توجهی به هنجارهای هر دو گروه فرهنگی
3 سنت گرایی: منزوی شدن و در حسرت و رویای فرهنگ قدیمی زندگی کردن
4 فرهنگ پذیری
افراطی: نادیده گرفتن فرهنگ اصلی خود
و برگزیدن هنجارهای جاری جامعه جدید
5 دو فرهنگی: ادغام بهترین های هر دو فرهنگ
فرهنگ پذیری در سنین گوناگون
کودکان 1 تا 9 سال
این گروه که دارای پایینترین ساختار هویتی هستند به دلیل مرحله رشدی و انعطاف پذیری بالایی که دارند، معمولا به راحتی میتوانند خود را با جامعه جدید وفق بدهند.
نوجوانان و جوانان 10 تا 20 سال
شناسههای فردی و قومی یک فرد تقریبا تا پایان دروه نوجوانی شکل گرفته و هویت او را منسجم می کند. این گروه که ساختار هویتی آنها، قبل از ورود به جامعه جدید، تا حدودی شکل گرفته در جامعه جدید افرادی دو زبانه و دو فرهنگی به حساب میآیند و بیش از دیگران سردرگمیهای هویتی را تجربه میکنند، با این حال، شرایط رشدی و انعطاف پذیری آنها ممکن است این دشواریهای انطباق را تا حدود زیادی کاهش داده ویا خنثی کند.
نوجوانان ممکن است برای پای بندی به هر کدام از فرهنگها از جانب منابع مختلف تحت فشارهایی قرار بگیرند. ممکن است از یکطرف توسط والدین به بی احترامی و زیر پا گذاشتن ارزشهای خانوادگی متهم شود یا از طرف دیگر احساس کند جامعه جدید برداشت منفی نسبت به ویژگیهای فردی و فرهنگی او دارد.
در بعضی مورد این حس نامطلوب ممکن است به بی تفاوتی منفعلانه و آزردگیهای روانی منجر شده و یا به شکل واکنشهای خصمانه مانند پیوستن به گروههای تند رو و یا جامعه ستیزبارز شود. از طرف دیگر بعضی از نوجوان تمایل دارند که با پیروی از ارزشهای گروه همسالان، هویت امنتر و فرضا مستحکمتری برای خود به وجود بیاورند.
بزرگسالان
در بزرگسالان هویت فرهنگی و تاریخچه زندگی با هم آمیخته میشوند. آنها نگهدارنده و منتقل کننده سنت ها و ارزش های قومی خود به نسل بعدی به حساب میآیند. آنها هرگز به طور کامل تابع ارزشهای فرهنگی جامعه جدید نمیشوند ولی میدانند که برای بهرهمند شدن از فرصتهای موجود باید حداقل انتظارات و استاندارد های اجتماعی فرهنگ جاری را رعایت کرده و خود را با آنها منطبق کنند.
در بزرگسالان "هویت" به اهداف افراد و آنچه که میخواهند باشند مربوط میشود. مهاجران بزرگسال برای انطباق وایجاد ثبات روانی نسبی به شیوههای مختلفی با جامعه و فرهنگ جدید کنارمیآیند که مشتمل است بر:
نتیجه گیری
پروسه انطباق پذیری و روبرو شدن با چالشهای هویتی امر اسانی نیست گاهاً ممکن است سلامت مهاجرین را هم تهدید کند. حتی کسانی که توانسته اند خود را به حد مطلوب با جامعه جدید منطبق کنند، گاهی ممکن است احساس کنند که چیزی را از دست دادهاند.
دو فرهنگی بودن در چنین جوامعی ممکن است امری استرس زا باشد اما، امروزه دو فرهنگی انطباقی مناسبترین راه برای پیشگیری از بحرانها و تعارضات هویتی معرفی میشود. فرهنگ پذیریای که هم به باورها و سنن قبلی فرد و هم به تغییرهای انطباقی جدید ارزش قائل شود باعث استحکام "خود" یا "من" در فرد میشود و در نتیجه، هویت انطباقی که در برگیرنده ویژگیهای هر دو فرهنگ باشد احتمالا مناسبترین و سالم ترین شیوه فرهنگ پذیری به حساب میآید.
این نوع سازگاری به فرد کمک میکند تا با کنترل احساسات و هیجانات، شرایط و امکانات را به طور منطقی سنجیده و با حفظ حرمت نفس خود بتدریج با تغییرات همگام شود. فرد تفاوتها را می پذیرد و میتواند روی رویی با دو فرهنگ را فرصتی برای انتخاب بهترینها و خود شکوفایی قلمداد کند.
آماده کردن نوجوانان مهاجربرای پذیرش این هویت دو فرهنگی میتواند استرس های مربوط به دوران بلوغ را هم کاهش بدهد و به نوجوان فرصتی میدهد تا بتواند بین هویتهای اکتسابی و موروثی خود انسجام نسبیای ایجاد کرده و یک "خود مفهومی" مطلوبی برای خود بوجود بیاورد.
به طور کلی، هویت فردی شفاف و محکم میتوانید موجب جلوگیری، کاهش و یا تعدیل استرسهای ناشی از پروسه فرهنگ پذیری بشود.
سپیده:
سال نو چینی ها همین چند هفته پیش بود .. درسته ملت چینی در کشورهای غریب جمعیت زیادی دارند اما فقط جمعیت نیست که سال نو اشون که می شه اینقدر به چشم میاد .. بلکه به نظرم هماهنگی و برنامه ریزی اشونه ..
سال نو چینی درست مثل همه تقویم های دنیا در روز اول سال نو جشن گرفته می شه .. سال های چینی بر اساس حرکات قمری گویا حساب و کتاب می شه اما از خود روز سال نو که بگذریم که هر کدام ار فرقه ها و غیره برنامه های خاص خودشون دارند همه منتظرن ببینید اون سال سال کدوم عنصر یا نشانه یا .. هست .. مثل سال گذشته که سال اژدها بود و همه سعی می کردند بچه هایی در این سال به دنیا بیارن تا بچه هاشون متولد سال اژدها بشن و خصوصیات خاص داشته باشند .. بگذریم .. اما اون چه سر و صدای این مراسم رو بیشتر می کنه فستیوالی هست که هر ساله برگذار می شه و Lamtern Festival نام داره .. این فستویال درست در روز 15 اولین ماه از سال جدید برگزرار می شه و یه جورایی مثل 13 به در خودمون نشونه پایان جشن و مراسم سال نو هست و دیگه یعنی مردم برن سر کار و زندگیشون .. توی شهر ما یعنی اوکلند هرساله یکی از پارک های نه خیلی بزرگ برای مدت سه روز متعلق هست به برنامه این جشن و گروه های مختلف برنامه های متنوعی رو اجرا می کننو کیوسک های غذا برپا می شد و توی پارک کلی از انواع رقص و صنایع دستی و نمایش مبارزات و غیره نشون داده می شه .. خلاصه چینی یه سری برنامه جور می کنند و این مراسم رو برگزار می کنند .. معنی این فستیوال در واقع زمانی هست که فانوس کاغذی رو که روشنایی مثل شمع درش هست در اسمان رها می کنند و فلسفه اون رها کردن و دل کندن از گذشته و فراموش کردن اون و درخواست چیزهای نو و تازه کردن در سال جدید است ..
حتی در این دو هفته سال نو اشون برنامه و کنسرت و شو می گذارند .. یکی از معروف ترین داستان های عاشقانه چینی رو مثلا در یکی از کنسرت ها با رقص و نمایش به تصویر کشیده بودن که واقعا جالب بود و من به شخصه لذت بردم ..
خلاصه کسی از سال نو چینی بی اطلاع نیست و شوق و ذوق اش رو همه ملیت های دیگه هم حداقل می بینند و به خاطر می سپارند.
سال نو هندی هم اتفاقا همین چند وقت پیش بود. اونها هم با اینکه ملت بی نظم و ترتیب تری هستند و دقت چینی ها رو ندارند اما هرساله مردم دنیا رو در کشورهای مختلف بی نسیب از برنامه هاشون نمی ذارن. هندی ها فرقه های بسیار زیادی دارند و سال نو رو در ماه های مختلف جشن می گیرند اما اکثریتشون حداقل در برنامه ریزی و راه اندازی رقص و خوراکی و غیره شریک می شن و به همه دنیا سال نو رو نشون می دن. می دونم در سال نو مثل ما اونها هم خونه تکونی دارند و لباس های نو می پوشن و شیرینی های خاص می پزند .. اگر همکار و یا دوست هندی داشته باشید به احتمال خیلی زیاد از این شیرینی های خونگی در سال نو بی نسیب نبودید .. همین طور در ماه اخر سال جشن و رقص بر پا می کنند و همون فستیوال معروف دیوالی برگزار می شه .. که پر از رنگ و موسیقی و رقص و نشاط هست ..
اما همه اینها رو ننوشتم که در آستانه سال نو ایرانی براتون سال نو چینی و هندی و غیره رو توضیح بدم .. اینها رو نوشتم بگم که سال نو ایرانی ها حداقل در اینجا خیلی کمرنگ و گم هست .. حتی برای یه چهارشنبه سوری و یا 13 به در برنامه هماهنگی نداریم .. اگر هم کسی برنامه ای هماهنگ کنه و یا سالنی بگیره و سعی کنه ایرانی ها رو دور هم جمع کنه اونقدر دست هم رو نمی گیریم که توی برنامه ها شراکت کنیم .. متاسفانه اکثرمون فقط دوست داریم مهمون عزیز کرده ای باشیم که جایی بریم و بشینیم و بقیه سرگرم امون کنن .. می خواستم بگم دلم می سوزه که با وجود خیلی تلاش های کم و بیش دوستان سال نو ایرانی سوت و کور تر از اونیه که فکرشو بکنید .. هرگز فراموش نمی کنم 13 به دری رو که حتی ادم ها و دوستان نزدیکمون (و یا حداقل متظاهر به نزدیک) ادرس اشتباه برای 13 به در به ما دادند که مبادا کسی در این شادی بیشتر شریک بشه .. بنابراین امروز ازتون خواهش می کنم سعی کنید توی سال جدید با هم مهربونتر باشید .. خودخواهی هامون رو کنار بذاریم و فقط به فکر خوشی خودمون نباشیم .. جایی دوری نمی ره محبت هاتون مطمئن باشید ..
نمی دونم .. شاید بشه از جاهای ساده شروع کرد.. شیرینی برد سر کار یا دانشگاه ..به همه گفت الان در ایران داره بهار می شه .. بهشون گفت که تقویم ما از خیلی از ملت های دیگه قوی تر و غنی تره .. من خودم به شخصه ازشون می خوام بهم سال نو رو تبریک بگن و وقتی سوال می پرسن براشون توضیح بدم .. دونستن فلسفه هفت سین و ماهی و 13 به در رو .. شاید بشه 50 نفر توی یه پارک باهم یه سفره بندازن و چند مدل غذا و شیرینی ایرانی پخس کنن و یا حتی بفروشن .. لباس های رنگی و شاد بپوشن .. نمی دونم .. اما می شه یه کاری کرد ..
حتی ساده ترینش اگر دوست های غیر ایرانی دارید توی قیس بوک و سایر شبکه هایی که عضو هستید با چند خط و یا لینک سال نو ایرانی رو توضیح بدید .
از اینها که بگذریم حداقل: داستان سال نو و عمو فیروز و پریدن از اتیش و شکوفه و بهاره و عیدی و عید دیدنی و پول نو گرفتن و لباس نو پوشیدن و ماهی شب عید و غیره رو برای بچه ها تعریف کنید .. یه سفره ساده بندازید .. که حداقل وقتی بزرگ می شن یه خاطره هرچند کمرنگ اما شیرینی از سال نو ایرانی تو ذهنشون زنده شه ..
شاید سخت باشه توی نیمکره جنوبی براشون بگیم داره بهار می شه .. یا بگیم امروز روز اول سال ه اما یه چیزی رو مطمئنم و اون اینکه بچه ها خیلی بیشتر از اونچیزی که ما فکر می کنیم متوجه می شن، می فهمن و یادشون می مونه ..
امیدوارم سال جدید برای همتون پر از شادی و موفقیت و ویزا و مصاحبه و بلیط و سفر به اینجا باشه .. دعای ما یادتون نره ..
سال نو مبارک ..
------------------------
از همه اینها که بگذریم می دونم یکی دو تا از رستوران های ایرانی هرسال برنامه می گذارند .. مسلما تعداد مهمان هایی که می توانند بپذیرند محدود هست اما خوب تلاششان قابل تقدیر هست. دوستان دانشجو سعی می کنند در دانشگاه گردهم جمع شود و سال نو رو جشن بگیرند .. می تونید امار برنامه رو با تماس به رستوران ها و همون طور مغازه هایی که مواد غذایی ایرانی می فروشند پیدا کنید .. برای برنامه 13 به در هم ایرانی ها معمولا پارک های بزرگ و مختلفی میرن بازهم می تونید از مغازه های ایرانی بپرسید .. خیلی از ایرانی ها رو دیدم که در اوکلند به پارک معروف Long Bay که در حدود 30 دقیقه و یا کمتر از مرکز شهر اوکلند هست می رن ..
امیدوارم با اومدن ایرانی های بیشتر و با دوستی های قوی تر بتونیم در سال های آینده برنامه های خوبی برای این روزها در سال ایرانی داشته باشیم ..
از دوستان سایر شهرها خواهش می کنم اگر برنامه خاصی هست به بقیه دوستان هم از اینجا اطلاع رسانی کنید ..
امیدوارم به همتون خوش بگذره ..
آقا ناصر زحمت کشید و تو چند پاراگراف، سوالات مهمی رو مطرح کرد که متاسفانه خیلی از کسانی که به دنبال ترک کشور خودشون هستن، بهش بیتوجهند یا اصولا این سوالات تو ذهنشون شکل نگرفته. هرچند، خوشبختانه دوستانی که تو این جمع هستن، به صورت قریب به اتفاق دلایل قوی برای رفتن دارند.
به نظر من خیلی مهمه که معنای مهاجرت برای ما صرف «فرار» نباشه. وقتی فرار میکنیم، مهم نیست که به کجا میریم. فقط میخوایم که اینجایی که الآن هستیم نباشیم. اما داشتن چنین ایدهایی برای مهاجرت، اصلا جالب نیست. حداقل یه فرد تحصیل کرده که تواناییها و تجربیات خاصی داره که ممکنه در کشورهای دیگه طرفدارایی داشته باشه، می تونه مهاجرت رو به صورت بهتری معنی کنه.
کسی که برای رفتن فقط «دلایلی برای نماندن» داره، بهتره مواظب باشه؛ چون احتمالا در فکر فراره. و اینجوری زیاد خوب نیست. آخر آخرش، ته تهش، بعد از مهاجرت و چند سال زندگی تو کشور مقصد و به ثبات رسوندن شرایط، میبینیم که اونجا هم مشکلات خودش رو داره. لازم نیست که بگم چه مشکلاتی. حدس زدنش هم چندان سخت نیست و قصد ندارم به اونها بپردازم. میخوام بگم که در نهایت امر و با مرور چندباره دلایل مهاجرت، به نقطهای میرسیم که تفاوت دو کفه ترازوی «ماندن» یا «رفتن» آنقدر کم و جزییست که اولا، تبدیل به تصمیمی کاملا شخصی میشه؛ ثانیا، باید دلایل محکم برای رفتن داشت و از تصمیمات احساسی اکیدا اجتناب کرد؛ ثالثا، برای رفتن باید برنامهای حساب شده داشت.
برای پیشبینی مشکلات و چالشهای احتمالی و برای تعریف یه برنامه معقول، ناصر سوالات بسیار بجایی رو حول محور کاریابی و اشتغال طرح کرد. که شاید بشه عناوین زیر رو بهشون داد:
1. گزینشهای نژادی و ارتقای شغلی
2. انطباق مهارتها با نیازهای بازار در کشور مقصد
3. نحوه تهیه رزومه و CV و مشکلات مرتبط با اون
سوالات فوق، دریچهای رو به واقعیاتی به روی همه ما باز میکنه که شاید چندان خوشایند نباشند، اما غیرقابل انکارند. از جنس جبر و تقدیر نیستن، اما به هر حال وجود دارند و برای تغییر دادنشون باید مقدماتی رو فراهم کرد و تدابیری اندیشید.
البته اینکه بیشتر مهاجرا در استرالیا، کانادا یا نیوزیلند به ردههای بالای شغلی نمیرسن، دلایل دیگری هم در کنار تبعیض نژادی مستتر در جامعه داره. اما به هر حال بد نیست کمی هم با این مباحث به ذهن خودمون قلقلکی بدیم. ;)
درباره آیتم اول، قبلا یه مقاله با موضوع name discrimination خونده بودم که گشتم تو اینترنت پیداش کردم. برای مطالعه این مقاله، لینکش رو اینجا گذاشتم. فکر کنم جالب باشه. جالب که نه؛ اما در خور تامل.
ارسال نظر برای این مطلب بسته شده تا در مطلب قبلی بحث رو ادامه بدیم. :)
پیرو این تناقض عجیب و غریب، من یه ایمیل به اداره مهاجرت زدم و پیگیر ماجرا شدم. عین سوال و جواب طرح شده رو در ادامه میخونین:
-------------------
Q:
/بابک