دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

مصاحبه به میمنت و مبارکی برگزار شد!!!


خب بالاخره مصاحبه من هم به مبارکی و میمنت انجام شد و از این بعد جزو منتظران ظهور ویزای رزیدنت خواهم بود. خدا را شکر همه چیز بخوبی پیش رفت و سئوالات هم طبق معمول همونهایی بود که همه می دونن و آفیسر هم خیلی راحت و خوب صحبت می کرد. فقط لازم می دونم 2 نکته خیلی مهم رو برای دوستان مطرح کنم که بنظرم خیلی مثمر ثمر بود. اول اینکه احوال پرسی اولیه کمک زیادی به کاهش استرس و ایجاد فضای دوستانه می کنه (بد نیست جملاتی رو توی ذهن آماده داشته باشید) و نکته دوم اینکه اگر قصد دارید از برگه هایی استفاده کنید، قبلش تمرین کافی کرده باشید که بدونید دقیقا هر سئوال در چه برگه ای قرار دارد و بتونید بلافاصله جواب هر سئوال رو پیدا کنید.

فارغ از اینکه نتیجه مصاحبه چی باشه بر خودم فرض می دونم از چند دسته تشکر و سپاس گذاری داشته باشم:

1-از هستی بخش بی همتا که این توان و انرژی رو به من و خانواده ام داد که تا این مرحله رو با موفقیت پیش بیاییم

2-از همسر عزیزم طیبه که با صبر و شکیبایی همواره پشتیبان من بوده است

3-از ناصر و سپیده عزیز که بنیان این وبلاگ بسیار مفید و تاثیر گذار رو گذاشتند

4-از سپیده، مهدی دوست منصور  و آیت الله JandM بزرگ که نکات مهمی را در باب مصاحبه به من آموختند

5-از بابک، مجتبی و علی123 عزیز که نتیجه تحقیق و بررسی خودشون رو در قالب فایل مصاحبه در دسترس من گذاشتند

6-از رضا، علی123 و کتایون عزیز که در نوبت های مختلف مصاحبه آزمایشی با من انجام دادند و نکات بسیار مهم و مفیدی رو متذکر شدند

7-از همه دوستان و عزیزان وبلاگ که از طرق مختلف انرژی مثبت و دعای خیرشون رو همراه من کردند بخصوص داریوش، سپیده همسر داریوش، تی تی، مهتاب، مریم همسر علی123، آزاده و ..............


پی نوشت1: به سلامتی الهام عزیز هم رزیدنت گرفت و یک خانواده را از نگرانی درآورد. امیدوارم ذیل همین پست خبر رزیدنت بقیه مصاحبه دادگان رو هم بنویسم

پی نوشت2: خدا را شکر حسام عزیز هم رزیدنت گرفت و قلب ما را شاد کرد. شیطونه می گه این پست رو بذاریم بمونه تا رزیدنت ها قطار بشن 

پی نوشت3: خدایا مردیم از خوشی. سینا هم رزیدنت گرفت . فعلا از پست مست خبری نیست. تا همه بچه ها رزیدنت نگیرن من پست جدید نمی ذارم

پی نوشت4: تا 4 نشه بازی نشه (البته فعلا). خوشبختانه همین الان خبر رزیدنت پویا هم اومد . دوستان لطفا به تشویق ها ادامه دهید

پی نوشت5: خبر خیلی کوتاه ولی بسیار موثر است. شهاب هم رزیدنت گرفت . ظاهرن اداره مهاجرت نتونست فشار بی امان بچه های وبلاگ رو تحمل کنه و یک گل دیگه به ما تقدیم کرد

پی نوشت6: اگه قول بدید آرامش خودتون رو حفظ کنید یه خبر دیگه هم میدم. کتایون هم رزیدنت گرفت . از سهمیه فعلی رزیدنت 4 تا دیگه مونده. بدو بدو تا تموم نشده

پی نوشت7: خدایا به امید خودت. روز از نو رزیدنت از نو. آماده اید؟ آرمان هم رزیدنت گرفت . از سهمیه فعلی رزیدنت 3 تا دیگه مونده. حراج شد

پی نوشت8: من یکی که دارم از خوشحالی منفجر میشم شما رو نمی دونم. مهتاب عزیز هم رزیدنت شد . خدایا شکرت بخاطر این همه خبرهای خوب. بعد از استراحت کوتاهی برای رزیدنت بعدی بر می گردم. انشالله

پی نوشت 9: بعد از شنیدن این همه خبرهای خوب و به مناسبت روشنی دلهامون، قالب پوسته وبلاگ رو عوض کردم. باشد که رنگ دلمون هم مثل رنگ وبلاگ، آبی زلال و صاف باشه

آمادگی ذهنی برای مهاجرت

به نظرم رسید یه کمی در خصوص مقتضیات مهاجرت بنویسم. بعیده که قبلا راجع به این موضوع ننوشته باشیم، اما بعیده که روش توقفی کرده باشیم تا بیشتر در موردش فکر کنیم. 

خیلی از دوستانی که در میانه راه مهاجرت هستن به صورت خصوصی یا به صورت کامنت در همین وبلاگ از من در خصوص یک سری جزییات می‌پرسن. از فحوای کلامشون اینطور برمیاد که بیش از حد دنبال حفظ یا copy/paste شیوه زندگی ایرانشون تو نیوزیلند هستن. منظورم از شیوه زندگی دقیقا «شیوه زندگی» هست. اگر قدم تو مسیر مهاجرت گذاشتید، یکی از دهها عارضه مهاجرت «تغییرات اساسی» در زندگی هست. تغییراتی که تثبیتشون و انطباق پیدا کردن باهاشون به طور میانگین دو سال طول می‌کشه (منحنی 6F رو یادتونه؟). اگه آمادگی برای این تغییرات رو در خودتون ایجاد نکرده باشین، مطمئن باشید که ضربه می‌خورید و به F سوم هم نمی‌رسین.  نمی‌خوام تو دلتون رو خالی کنم. اما خواهش می‌کنم یه مقدار واقع‌بینی به تفکراتتون و چشم اندازی که ترسیم کردین، تزریق کنید. این آمادگی و واقع‌بینی می‌تونه شامل آمادگی برای مواجهه با مشکلات زیر باشه: 

1. شوک زبان انگلیسی (عاجزانه خواهش می‌کنم ابعاد واقع‌بینانه این مشکل رو در نظر بگیرید: مشکل زبان خودتون تو محل کار، مشکل زبان همسر و استقلالش یا عدم استقلالش از شما در انگلیسی صحبت کردن، مشکل یادگیری زبان توسط فرزندان و لزوم حمایت شما)، 

2. مشکلات اقتصادی اوایل ورود به نیوزیلند،

3. مشکل پیدا کردن دوستان جدیدی که بتونید در مواقع لزوم روی کمک و حضورشون حساب کنید، 

4. مشکل از دست دادن چیزهای ریز و درشتی که حضور و وجودشون تو ایران بهتون آرامش خاطر می‌ده؛ از خوردن یه لیوان آب یخ (که ممکنه همین هم مدتی هرچند نه چندان طولانی در دسترستون نباشه) بگیرید تا وسایل خونه و وسایل شخصی مورد علاقه مثل آلبوم‌های عکس و .... همین چیزهای به ظاهر بی‌اهمیت هستن که بخواهید یا نخواهید شخصیت ما رو می‌سازن. بخواهید یا نخواهید با وسایل خونه‌تون اخت شدید و وجودشون بهتون آرامش خاطر می‌ده و عدم وجودشون باعث تشویش می‌شه. هیچ فکر کردین چرا شب اولی که به محیط جدید می‌رید، خوابتون نمی‌بره؟ (احتمالا حسین عزیز می‌تونه تو یه پست جداگانه در خصوص Safe Toilet Syndrome واسه‌تون بنویسه. )

اما همه اینها قابل پیش‌بینیه. باید قبل از اومدن سنگ‌ها رو با خودتون وابکنید و منتظر این مشکلات باشید تا غافلگیر و مستاصل نشید. حالت دیگه می‌تونه این باشه که قدم تو راه مهاجرت گذاشته باشید و آماده این ضربات و مشکلات نباشید. درسته که این جملات رو همه از بر هستید و شاید شنیدن و خوندنش براتون عادی و کسل کننده باشه. اما خواهش می‌کنم با دقت بخونید و یه بار دیگه بهشون فکر کنید. خیلی‌ها با تعجب راجع به فاصله چند ماهه ورود ما به نیوزیلند و خرید یه سری از وسایل خونه (ولو وسایل نسبتا ضروری) می‌پرسن. و من با تعجب ازشون می‌پرسم مگه قرار بود غیر از این باشه؟ مگه قرار بود اتفاق دیگه‌ای بیفته؟ 

تقریبا هیچ مشکلی نیست که بتونه زانوی آدمیزاد رو خم کنه. اما اگه کسی برای خودش انتظاراتی ایجاد کرده باشه و آمادگی ذهنی مشکلات و چالش‌ها رو نداشته باشه، قطعا ضربه سختی می‌خوره. خواستم ازتون خواهش کنم آماده تغییرات بزرگ باشید. بالشخصه معتقدم «گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده *** ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن» اما پنجه‌تون به اندازه پنجه حریف قوی باشه تا باهاش در بیفتین. با رجز خوندن که کار درست نمیشه. 

پس یه لحظه مکث کنید، چشماتون رو ببندین، خوب فکر کنید که چه کار دارید می‌کنید، کجای کار هستین و چند ماه دیگه کجا خواهید بود و با خودتون عهد کنید که تغییرات رو از هر جنسی که باشه می‌پذیرید و خودتون رو تطبیق می‌دید. 

مرجع کامل پیوندها

 

در طول پروسه مهاجرت، از شروع به فکر کردن درباره این موضوع تا تصمیم گیری، آمادگی زبان، اپلای کردن، مصاحبه دادن و غیره نیازمند اطلاعات فراوانی از سایت های مرجع و کاربردی متفاوت هستیم. در این صفحه تلاش می کنم یک دایرکتوری مفصل از پیوندها و منابع مفید و پرکاربرد ارائه دهم. محتویات این پست در صفحه ای با همین عنوان نیز آمده است:

   ادامه مطلب ...

اندر حکایت کیس های عجیب مهاجرتی...

از اونجایی که شخصا علاقه زیادی به کیس های مختلف مهاجرتی دارم و از اونجایی که تا دلتون بخواد کیس های مختلف توسط مهاجرین ارائه میشه، این پست رو اختصاص دادم به یکی از کیس های اخیر سازمان مهاجرتی نیوزلند که از جنس ازدواجه. ازدواج بین یه آقای هندی و یه خانم نیوزلندی. آقای 22 ساله و خانم 59 ساله. 



بالویندر یا آقای هندی قبل از اومدنش به نیوزلند یه متخصص بازاریابی تو شرکت ودافن بوده و از طریق ویزای دانشجویی به نیوزلند اومده. گلین یا خانم نیوزلندی قبل از بازنشستگیش یه مدیر منابع انسانی بوده و یه پسر 37 ساله از ازدواج قبلیش داره. 


ماجرای عشق یا ازدواج این دو تا از یه سالن مو تو منطقه گلندفیلد اوکلند شروع شده، مثل خیلی از رابطه ها با میسج شروع شده، بعد 3 هفته با هم صمیمی شدن و 2 ماه بعد هم با هم ازدواج کردن. کل پروسه در واقع حدود 3 ماه طول کشیده. 


متاسفانه یا خوشبختانه کیس این خانم و آقا با تفاوت سنی حدود 40 سال توسط اداره مهاجرت رد شده. 


آقای هندی که میگه به شدت عاشق همسرشه و همه چی از اول درست اتفاق افتاده که اینقدر سریع همه چی پیش رفته. اما آفیسرهای نیوزلند که شما بهتر میشناسین باور ندارن که این رابطه واقعی و پایدار باشه. مهم ترین دلیلی که آفیسرها ذکر کردن، فاصله سنی زیاد بین دو نفره که به نظر منطقی میرسه. اما دلیل جالب دیگه ای که ذکر کردن تفاوت های زیاد فرهنگی و مذهبی دو طرفه که آفیسرها رو متقاعد نکرده که این دوتا واقعا بتونن یه زندگی واقعی رو با هم تحمل کنن. 


شاید قسمت جالب ماجرا صحبت های این دو نفر در دفاع از خودشون باشه که خوندنیه: 


آقای هندی یا بالویندر میگه که من اگه می خواستم با دخترهای جوون تر نیوزلندی هم می تونستم ازدواج کنم. اما چون عاشق این خانم بودم، اون رو انتخاب کردم. سن فقط یه عدده. کلا تفاوت های فرهتگی رو هم انکار کرده و میگه که اگه می خواستم که یه هندی بمونم، تو همون هند می موندم!! :)


خانم نیوزلندی میگه که سن برای من مهم نیست و من اهمیتی بهش نمیدم. مهم هم نیست که طرفت چند سالشه، مهم اینه که دوسش داری و اضافه می کنه که من تو ذهنم احساس یه دختر 21 ساله رو دارم. :)


شاید یه قسمت جالب دیگه این باشه که آفیسرها حتی از محل زندگی این دو تا بازدید حضوری هم انجام دادن تا متقاعد بشن که این دو نفر به شکل یه زن و شوهر زندگی می کنن. چیزی هم که متوجه شدن اینه که زندگی این دو نفر، شبیه زن و شوهر ها نیست و بیشتر شبیه زندگی دو نفر تو یه پانیسونه. 


مشکل اصلی آفیسرها زمان غیر طبیعی 3 ماه تا ازدواج این دو نفر بوده. بعلاوه انتظارات این دو نفر از آینده، با هم جور در نمیاد. به هر حال این دو تا حتی وکیل هم گرفتن و به این رای اعتراض کردن. اما در صورتی که اعتراضشون رد بشه (که خیلی هم بعید نیست)، آقای هندی از نیوزلند دیپورت میشه.


توضیح: راستش چیزی که بیشتر از همه چیز برای من جالبه، پیگیر بودن و یه جورایی سمج بودن آفیسرهای نیوزلندی تا متقاعد شدن صد درصده. چیزی که من تو کمتر کشوری دیدم. از نظر من این کیس ازدواج به این شکل اگه تو یه کشور دیگه اتفاق میافتاد، احتمال زیاد نتیجش این نبود. 


منبع: NZ Herald

کشکول شیخ کیوی !!!

 

در طول 2 سال گذشته که با وبلاگ در ارتباط بوده ام، نکات پراکنده زیادی مطرح شده و جوابهای متنوعی نیز به آنها داده شده است. علاوه بر این موارد زیادی را نیز شخصا برخورد کرده ام یا از برخی دوستان شنیده ام که احیانا در وبلاگ مطرح نشده است. بنظرم رسید مجموعه ای از تجربیات را در قالب یک کشکول (برگرفته از کشکول شیخ بهایی) و بصورت پرسش و پاسخ عرضه کنم که امیدوارم مفید واقع شود.

   ادامه مطلب ...