دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

سال نو مبارک :)

بالاخره من هم اومدم یه پست در مورد سال نو بذارم.  سوم شدن هم در نوع خودش خوبه؛می‌شه امیدوار بود. 

خب، یک سال دیگه هم با همه خبرهای خوب و بد، با همه موفقیتها و شکست‌ها، با همه آرامش‌ها و دلواپسی‌ها گذشت. مزه زندگی به همینه. همینهاست که به همه ما انگیزه میده، امید میده. 

امیدوارم سال جدید برای همه دوستای خوبم پر از خبرهای خوب و هیجان انگیز باشه. مطمئنا این نوروز، برای بعضی از شما آخرین نوروزی خواهد بود که در سرزمین خودتون هستید. پس ازش تا می‌تونید لذت ببرید.  


ایامتان بکام، نوروزتان پیروز. 

سال نو !!

سپیده: 

سال نو چینی ها همین چند هفته پیش بود .. درسته ملت چینی در کشورهای غریب جمعیت زیادی دارند اما فقط جمعیت نیست که سال نو اشون که می شه اینقدر به چشم میاد .. بلکه به نظرم هماهنگی و برنامه ریزی اشونه .. 

سال نو چینی درست مثل همه تقویم های دنیا در روز اول سال نو جشن گرفته می شه .. سال های چینی بر اساس حرکات قمری گویا حساب و کتاب می شه اما از خود روز سال نو که بگذریم که هر کدام ار فرقه ها و غیره برنامه های خاص خودشون دارند همه منتظرن ببینید اون سال سال کدوم عنصر یا نشانه یا .. هست .. مثل سال گذشته که سال اژدها بود و همه سعی می کردند بچه هایی در این سال به دنیا بیارن تا بچه هاشون متولد سال اژدها بشن و خصوصیات خاص داشته باشند .. بگذریم .. اما اون چه سر و صدای این مراسم رو بیشتر می کنه فستیوالی هست که هر ساله برگذار می شه و Lamtern Festival نام داره .. این فستویال درست در روز 15 اولین ماه از سال جدید برگزرار می شه و یه جورایی مثل 13 به در خودمون نشونه پایان جشن و مراسم سال نو هست و دیگه یعنی مردم برن سر کار و زندگیشون .. توی شهر ما یعنی اوکلند هرساله یکی از پارک های نه خیلی بزرگ برای مدت سه روز متعلق هست به برنامه این جشن و گروه های مختلف برنامه های متنوعی رو اجرا می کننو کیوسک های غذا برپا می شد و توی پارک کلی از انواع رقص و صنایع دستی و نمایش مبارزات و غیره نشون داده می شه .. خلاصه چینی یه سری برنامه جور می کنند و این مراسم رو برگزار می کنند .. معنی این فستیوال در واقع زمانی هست که فانوس کاغذی رو که روشنایی مثل شمع درش هست در اسمان رها می کنند و فلسفه اون رها کردن و دل کندن از گذشته و فراموش کردن اون و درخواست چیزهای نو و تازه کردن در سال جدید است .. 

حتی در این دو هفته سال نو اشون برنامه و کنسرت و شو می گذارند .. یکی از معروف ترین داستان های عاشقانه چینی رو مثلا در یکی از کنسرت ها با رقص و نمایش به تصویر کشیده بودن که واقعا جالب بود و من به شخصه لذت بردم .. 

خلاصه کسی از سال نو چینی بی اطلاع نیست و شوق و ذوق اش رو همه ملیت های دیگه هم حداقل می بینند و به خاطر می سپارند. 

سال نو هندی هم اتفاقا همین چند وقت پیش بود. اونها هم با اینکه ملت بی نظم و ترتیب تری هستند و دقت چینی ها رو ندارند اما هرساله مردم دنیا رو در کشورهای مختلف بی نسیب از برنامه هاشون نمی ذارن. هندی ها فرقه های بسیار زیادی دارند و سال نو رو در ماه های مختلف جشن می گیرند اما اکثریتشون حداقل در برنامه ریزی و راه اندازی رقص و خوراکی و غیره شریک می شن  و به همه دنیا سال نو رو نشون می دن. می دونم در سال نو مثل ما اونها هم خونه تکونی دارند و لباس های نو می پوشن و شیرینی های خاص می پزند .. اگر همکار و یا دوست هندی داشته باشید به احتمال خیلی زیاد از این شیرینی های خونگی در سال نو بی نسیب نبودید .. همین طور در ماه اخر سال جشن و رقص بر پا می کنند و همون فستیوال معروف دیوالی برگزار می شه .. که پر از رنگ و موسیقی و رقص و نشاط هست .. 

اما همه اینها رو ننوشتم که در آستانه سال نو ایرانی براتون سال نو چینی و هندی و غیره رو توضیح بدم .. اینها رو نوشتم بگم که سال نو ایرانی ها حداقل در اینجا خیلی کمرنگ و گم هست .. حتی برای یه چهارشنبه سوری و یا 13 به در برنامه هماهنگی نداریم .. اگر هم کسی برنامه ای هماهنگ کنه و یا سالنی بگیره و سعی کنه ایرانی ها رو دور هم جمع کنه اونقدر دست هم رو نمی گیریم که توی برنامه ها شراکت کنیم .. متاسفانه اکثرمون فقط دوست داریم مهمون عزیز کرده ای باشیم که جایی بریم و بشینیم و بقیه سرگرم امون کنن .. می خواستم بگم دلم می سوزه که با وجود خیلی تلاش های کم و بیش دوستان سال نو ایرانی سوت و کور تر از اونیه که فکرشو بکنید .. هرگز فراموش نمی کنم 13 به دری رو که حتی ادم ها و دوستان نزدیکمون (و یا حداقل متظاهر به نزدیک) ادرس اشتباه برای 13 به در به ما دادند که مبادا کسی در این شادی بیشتر شریک بشه .. بنابراین امروز ازتون خواهش می کنم سعی کنید توی سال جدید با هم مهربونتر باشید .. خودخواهی هامون رو کنار بذاریم و فقط به فکر خوشی خودمون نباشیم .. جایی دوری نمی ره محبت هاتون مطمئن باشید .. 

نمی دونم .. شاید بشه از جاهای ساده شروع کرد.. شیرینی برد سر کار یا دانشگاه ..به همه گفت الان در ایران داره بهار می شه .. بهشون گفت که تقویم ما از خیلی از ملت های دیگه قوی تر و غنی تره .. من خودم به شخصه ازشون می خوام بهم سال نو رو تبریک بگن و وقتی سوال می پرسن براشون توضیح بدم .. دونستن فلسفه هفت سین و ماهی و 13 به در رو .. شاید بشه 50 نفر توی یه پارک باهم یه سفره بندازن و چند مدل غذا و شیرینی ایرانی پخس کنن و یا حتی بفروشن .. لباس های رنگی و شاد بپوشن .. نمی دونم .. اما می شه یه کاری کرد .. 

حتی ساده ترینش اگر دوست های غیر ایرانی دارید توی قیس بوک و سایر شبکه هایی که عضو هستید با چند خط و یا لینک سال نو ایرانی رو توضیح بدید . 

از اینها که بگذریم حداقل: داستان سال نو و عمو فیروز و پریدن از اتیش و شکوفه و بهاره و عیدی و عید دیدنی و پول نو گرفتن و لباس نو پوشیدن و ماهی شب عید و غیره رو برای بچه ها تعریف کنید .. یه سفره ساده بندازید .. که حداقل وقتی بزرگ می شن یه خاطره هرچند کمرنگ اما شیرینی از سال نو ایرانی تو ذهنشون زنده شه .. 

شاید سخت باشه توی نیمکره جنوبی براشون بگیم داره بهار می شه .. یا بگیم امروز روز اول سال ه اما یه چیزی رو مطمئنم و اون اینکه بچه ها خیلی بیشتر از اونچیزی که ما فکر می کنیم متوجه می شن، می فهمن و یادشون می مونه .. 

امیدوارم سال جدید برای همتون پر از شادی و موفقیت و ویزا و مصاحبه و بلیط و سفر به اینجا باشه .. دعای ما یادتون نره ..  

سال نو مبارک ..

------------------------

 از همه اینها که بگذریم می دونم یکی دو تا از رستوران های ایرانی هرسال برنامه می گذارند .. مسلما تعداد مهمان هایی که می توانند بپذیرند محدود هست اما خوب تلاششان قابل تقدیر هست. دوستان دانشجو سعی می کنند در دانشگاه گردهم جمع شود و سال نو رو جشن بگیرند .. می تونید امار برنامه رو با تماس به رستوران ها و همون طور مغازه هایی که مواد غذایی ایرانی می فروشند پیدا کنید .. برای برنامه 13 به در هم ایرانی ها معمولا پارک های بزرگ و مختلفی میرن بازهم می تونید از مغازه های ایرانی بپرسید .. خیلی از ایرانی ها رو دیدم که در اوکلند به پارک معروف Long Bay که در حدود 30 دقیقه و یا کمتر از مرکز شهر اوکلند هست می رن .. 

امیدوارم با اومدن ایرانی های بیشتر و با دوستی های قوی تر بتونیم در سال های آینده برنامه های خوبی برای این روزها در سال ایرانی داشته باشیم .. 

از دوستان سایر شهرها خواهش می کنم اگر برنامه خاصی هست به بقیه دوستان هم از اینجا اطلاع رسانی کنید .. 

امیدوارم به همتون خوش بگذره ..

سال نو مبارک

کم کم داریم به آخر سال نزدیک میشیم و سال جدید داره میاد. توی سالی که گذشت خیلی اتفاق های خوب برای بچه های این وبلاگ افتاد. ویزاهای چند تا از بچه ها اومد و PR، JSW و یا WTR گرفتن، خیلی های دیگه منتظر مصاحبه ان و آخرای کارشونه و خیلی های دیگه هم تازه کارشون رو استارت زدن. خوشحالم که این جای کوچیک محلی بوده برای اینکه فکرهامون، نظراتمون و سوالاتمون رو به اشتراک بزاریم. دست همدیگه رو بگیریم و به هم کمک کنیم. این یک قانون دنیاست که هیچ کس به تنهایی نمیتونه موفق بشه و همه ما موفقیت هامون رو مدیون تلاش خودمون و کمک های همدیگه هستیم. 


مطمئنا همه ما خوشحالیم که بابک، مهدی، شهاب (سوسن)، مجتبی، رومینا و احتمالا بچه های دیگه ای که من اسماشون رو نمیدونم امسال کارشون درست شد و من مطمئنم که با پیگیری که دارن، بقیه کارهاشون هم درست میشه (البته بد نیست کامنت شهاب رو به عنوان آخرین خبر خوب امسال توی پست قبل بخونید!). اسمها زیاده و من می ترسم که اسمی از قلم بیافته، اما به روز بودن این وبلاگ مدیون شما و بچه های زیادیه که همراه این وبلاگ هستید و به بقیه کمک می کنید.



در انتها بد نیست که برای علی 123 که تا بحال اینجا خیلی وقت زیادی گذاشته و جواب سوالات خیلی ها رو داده و چند روز دیگه مصاحبه داره، دعا کنیم که تو کارش موفق بشه. 


دست آخر، سال نو همگی مبارک باشه و امیدوارم که سال جدید سالی پر از موفقیت و خبرای خوب برای همه باشه. اگر هم تفالی به حافظ زدید، ما رو هم بی خبر نزارید..:)


/ناصر

اندر احوالات سیاست در نیوزلند

خوب ما جماعت که از سیاست خوشمون میاد بد نیست که از سیاست در نیوزلند هم یه خورده سر در بیاریم. خدا رو چه دیدی؟ رفتیمو یکیمون نخست وزیر شدیم. شاید قانون مهاجرت رو به نفع ایرانی ها عوض کردیم. اصلا یه 20 امتیاز به ایرانی بودن مثلا دادیم! یا مثلا یه حزب اصلا اونجا به اسم خودمون تاسیس کردیم و با صلح و صفا با هم زندگی کردیم....


نظام نیوزلند همونطور که میدونید یک نظام پارلمانی هستش و ساختارش انگلیسی هست. به این معنی که پس از برگزاری انتخابات حزبی که اکثریت رو به دست آورده نخست وزیر رو تعیین می کنند و نخست وزیر هم کابینه رو تعیین می کنه. اما رئیس دولت ملکه الیزابت دوم یا همون ملکه انگلیس خودمونه..


مملکت انگلیس البته یه فرماندار هم در نیوزلند داره که توسط ملکه انگلیس تعیین میشه و صرفا یک نقش تشریفاتی داره و یه سری کارای الکی می کنه مثل دادن نشان و افتتاح مراسم ها. همینطور مثلا به اسقبال اونایی که میان نیوزلند میره و استوارنامه سفیرها رو میگیره و و از این کارا دیگه. یه جورایی نماینده ملکه است رو زمین. حقوقش هم یه جایی لو رفته که حدود 300 هزار دلاره در سال. فرض کنید 3 برابر یه مهندس چند سال سابقه..;) 


انتخابات پارلمانی در هر 3 سال تو نیوزلند برگزار میشه و انتخابات بعدی هم در نوامبر 2014 خواهد بود. حزب هایی که در نیوزلند فعال هستند عبارتند از: حزب ملی (National Party)، حزب کار(Labour Party)، حزب ACT یا (Association of Consumers and Taxpayers)، حزب آینده متحد (United Future) و حزب مائوری ها. داشته باشیت که مائوری ها هم حزب دارن! ;) اما در کل رقابت معمولا بین دو حرب کار و حزب ملی هستش و همین الان هم حزب ملی سر کار هست. حزب مائوری ها هم معمولا موقع انتخابات با یکی از این حزبها ائتلاف تشکیل میده!

از نظر طبقه بندی سیاسی، حزب ملی یه حزب راست میانه و حزب کار یه حزب چپ میانه هست. حزب کار البته اولین حزب در نیوزلند محسوب میشه و قدمت بیشتری داره. پس از جنگ جهانی دوم، حزب کار تنها دو دوره از انتخابات رو برنده شده و در بیشتر انتخابات و البته انتخابات اخیر حزب ملی برنده انتخابات بوده و فعلا هم که سر کاره! عکس زیر هم پارلمان نیوزلند در ولینگتون هستش. 



جالبه هم بدونید که حزب کار همچین هم بیکار نبوده و از ابداعاتش در دهه 30 و 40 میلادی، تاسیس بیمه اجتماعی، تعیین سقف 40 ساعت کار در هفته و تعریف حداقل دستمزد بوده. 


در نیوزلند هر شخص بالای 18 سال حق رای داره و به زن ها در سال 1893 به عنوان اولین کشور در دنیا حق رای داده شد. البته تا حدود سال 1930، حق کاندید شدن برا نمایندگی مجلس رو نداشتن. جالبه بدونید که مائوری ها چه در انتخابات شرکت بکنند و چه نکنند، کرسی های ویژه در مجلس دارند و از سال 1996 هم چند کرسی خارج از سیستم رای گیری در پارلمان دارند.حالا اینکه حق رای دارند یا ندارند رو من نمیدونم، ولی شاید جالب باشه بدونید که از 120 کرسی الان مجلس نمایندگان نیوزلند تنها سه تاشون مائوری است. باید اضافه کرد که پارلمان نیورلند 120 کرسی داره و هیچ ایرانی هم تا به حال بهش راه پیدا نکرده. راست و در آوردن دروغ این آخرین ادعاش هم با خودتون! 


برای حسن ختام هم بیاید چند تا اسم این سیاست مدارای نیوزلند رو یاد بگیریم، شاید به درد خورد. البته کجاشو نمیدونم، نپرسید. شاید یه جا مصاحبه کاری رفتید و یا شاید فردا تو همین مصاحبه مهاجرت یه بخش اضافه شد. اونوقت ازتون راجع به سیاست نیوزلند می پرسن، ما رو دعا می کنید..


نخست وزیر: الان جان کی نخست وزیره. ایشون البته از سال 2008 سر کاره که همینطور که گفتم رئیس حزب ملیه.  در اوکلند به دنیا اومده ولی باباش انگلیسی بوده. مامانش هم البته اتریشی . ازدواج کرده و یه دختر و یه پسر داره. اینم عکسش:



فرماندار: سر جرمی که دیگه اسمش رو کامل نمی نویسم، فرماندار کنونی نیوزلنده . اولین مائوری هست که این سمت رو گرفته و حدود 60 سالشه. فرماندار نیوزلند برای 5 سال تعیین میشه. حقوق سالیانش هم که بالا ذکر شد. تو عکس زیر هم در حال سلام مائوری می بینیتش با یکی از اعضای حزب مائوری ها. نفر سمت چپ هم که نخست وزیره. هیچ تشابهی هم با عکس مادر مرحوم چاوز خودمون نداره! :)



در کل دولت در نیوزلند یه حالت مرکزی داره تا یه حالت فدرال. دولت های محلی اختیارات خیلی محدودی دارند و بیشتر قدرت دست دولت مرکزی ست. 


با آرزوی موفقیت


منبع: ویکیپدیا

نگرانی بابت مواد غذایی

یکی از چیزهایی که شاید همه دوستانی رو که در شرف اومدن هستن نگران کنه، تهیه مواد غذایی مورد نیاز و مطابق با سلیقه ما ایرانی‌ها در نیوزیلند باشه.  مواد غذایی مثل برنج، حبوبات، خشکبار، آجیل، زعفران و انواع ادویه، زرشک و .... به خصوص خانمها بیشتر نگران این موارد و احتمالا ضرورت تغییر عادت پخت و پز و تغذیه هستند. به طور کلی، یه مقدار این مسئله درسته و باید خودتون رو آماده کنید که بعضی از غذاهای ایرانی رو کمتر بپزید یا کمتر ببینید.  اما شاید کمتر از 5 درصد غذاها و مواد غذایی مورد نیاز رو نشه اینجا تهیه کرد. 

اگه از ایرانی‌هایی که اینجا قدیمی هستن بپرسید، در گذشته به سختی می‌شد ادویه و مواد لازم خوراک های ایرانی رو پیدا کرد. اما امروزه دیگه اینجوری نیست. نیوزیلند امروز، نیوزیلند دهه 70 و 80 میلادی نیست که به قول خودشون مادرهاشون فقط بلد بودن fish and chips واسه‌شون درست کنن. کیویها هم این سالها و بعد از آزادسازی اقتصاد که از دهه 80 میلادی شروع شده، با غذاهای مختلف، فرهنگهای مختلف و مواد غذایی مختلف آشنا شدن و ظاهرا خودشون هم از این بابت خوشحالن. (با سپاس از خانم المیرا بابت نقل گفتگوهاش با کیوی‌ها) 

بنابراین، اگه سری به سوپرمارکت‌ها و مراکز خرید بزنید، تقریبا همه مواد غذایی لازم برای ذائقه ایرانی رو پیدا می‌کنید. یه کشف جالب که من داشتم و البته به لطف پیدا کردن دوستای هندی بوده، اینه که تو فروشگاه‌های هندی بیشتر مواد غذایی مورد علاقه ایرانی‌ها رو می‌تونید پیدا کنید. همچنین تو فروشگاه‌های افغانی هم تقریبا تمامی اقلام مورد نیاز موجود هست و چه بسا برندهای آشنای ایرانی هم اونجا می‌بینید. 

آخرین کشف من، «لپه» بود.  کاملا قید قیمه رو زده بودم تا اینکه فهمیدم فروشگاه‌های هندی لپه می‌فروشند. چون هندی‌ها هم یه غذاهایی باهاش درست می‌کنن.  (البته ناگفته نماند که من هنوز به هیچ فروشگاه ایرانی نرفتم. شاید اونجا هم لپه پیدا بشه.) راستی یادتون باشه اگه اینجا روزی به فروشگاه هندی رفتین و دنبال مواد غذایی می‌گشتین، هندی‌ها بیشتر مواد غذایی، سبزیجات و ادویه رو به اسم ایرانی می‌شناسن؛ و لو با گویشی متفاوت. بنابراین، خیلی نگران اسمش هم نباشید. حتی برنج متناسب با سلیقه و طرز پخت ایرانی هم در فروشگاه‌های ایرانی، افغانی و هندی پیدا میشه؛ شبیه همون برنجهای هندی که تو ایران هم هست.  

قسمت دردآورش اینجاست که هموطن‌های عزیز خودمون دنبال وارد کردن و عرضه مواد غذایی خودشون تو این کشور نبودند و اگه از صدقه سر مهاجرای هندی نبود، نه پلو داشتیم و نه قیمه! البته شاید هم به خاطر تعداد خیلی کم ایرانیا نسبت به خیل عظیم هندی‌ها این موضوع قابل توجیه باشه. 


راستی ... بفرمایید قیمه.