ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بچهها این روزها وقت کم و کمتری برای رسیدگی به وبلاگ دارم. حتی خیلی از کارهای جنبی و غیرضروری رو هم از تو برنامه روزانهام حذف کردم. اگرچه کارها طبق برنامه پیش میره و خدا رو شکر مشکل عمدهای وجود نداره (بزنیم به تخته)، با این حال پیگیری و انجام کارهایی که باید انجام بشه، چک و تیک کارهای انجام شده و بررسی 24 ساعته (واقعا 24 ساعته، چون تو خواب هم بهشون فکر میکنم. نخندین. نوبت خودتون هم میشه، سر خودتون هم میاد ) کارهایی که باید در روزهای آینده باید انجام بشه و این نگرانی که نکنه چیزی از قلم افتاده باشه، توان جسمی و فکر آسودهای برای من باقی نمیذاره تا به خیلی از کارهایی که قبلا انجامشون میدادم برسم.
پست قبلی هم تو چرکنویسهای وبلاگ بود و خیلی وقت پیش آماده شده بود که البته بدنهاش هم توسط مهدی عزیز نوشته شده. و من فقط امروز یکبار بازبینی، بروز و ویرایشش کردم. خلاصه اینکه به بزرگواری خودتون ببخشید اگه یه مقدار یک خط در میون و نامنظم وبلاگ رو اداره میکنم.
چند وقتیه که سرم خیلی شلوغه. وقت سر خاروندن هم ندارم. به هر چی و هر کاری میرسی، باز هم کارهای ناتموم دیگهای داری. از کارهای کوچیک مثل تعمیر یه وسیله کوچیک برای بردن یا حتی دادنش به دوست و آشنا بگیر تا جابجایی اثاثیه منزل و اینکه آخرش چی ببریم، چی نبریم. مرتب تو این فکرم که چند تا چمدون میتونیم ببریم؟ یا اصلا وسایلی که میخواهیم ببریم، چند کیلو میشن؟ تو خیابون، ترمینال و فرودگاه آدمها رو که میبینیم، بر و بر به ساک و چمدوناشون نگاه میکنیم تا ببینیم مثلا این یکی خوبه؟ به نظرت چند کیلوئه؟ آدم میتونه تنهایی جابجاش کنه؟ چرخش نمیشکنه؟ خود چمدونه خیلی سبک نیست؟ خیلی سنگین نیست؟ آخه باید سبک باشه تا جای وزن بار مجاز رو نگیره. تو خونه داری چای میخوری، یه دفعه فکر میکنی این فنجون رو میشه برد؟ چند تا فنجون ببریم؟ 4-5 تا ببریم. باور کنید شک بین 4 و 5 هم چند دقیقه وقتمون رو میگیره! لیوان دسته دار هم یادمون باشه ببریم، چون سپیده میگفت اونجا پیدا نمیشه!
از طرفی تهیه وسایل و حتی البسهای که نیاز داری هم وقت میخواد، هم تمرکز تا بتونی چیزهایی رو که واقعا نیاز داری پیدا کنی و بخری و البته جنس خوبش رو هم بخری. هم اینکه باید ملاحظات اقتصادی رو هم فراموش نکنی و سعی کنی خیلی ولخرجی نکنی. از شما چه پنهون، وقتی هم دنبال چیز خاصی تو بازار میگردی، محاله بتونی راحت پیداش کنی و باید حداقل چند ساعت وقت صرف یافتنش کنی. تازه اونهم اگه اصلا تو یه روز پیدا بشه!
خسته و کوفته از همه اینها که میای خونه، تازه میرسی به ابراز احساسات همسر، احساسات نوستالژیک، دلتنگیهای آینده نزدیک، کل کل سر اینکه تو مدتی که من جلوتر میرم اونور آب، من دلم بیشتر برات تنگ میشه یا برعکس ... [نیم ساعت هم چیزی شبیه سکانس غمناک فیلمهای هندی، اونجاش که آرتیسته میخواد بره یه مسافرت دور] میایم یه سری خرت و پرت رو بریزیم بیرون و یه سری وسایل رو چک کنیم که اونهایی رو که به درد نمیخورن از سرمون باز کنیم، یه دفعه یه زیرخاکی پیدا میکنیم و یاد بچگی و نوجوونی و جوونیمون میفتیم....
همه اینها یک طرف، اینکه وقتی رو در طول روز به مطالعه و آپدیت کردن خودت اختصاص بدی، اینکه اگه فرصتی شد یه مقدار زبان بخونی یا از اون بهتر، راجع به فنون مصاحبه مطالعه کنی و موضوعاتی از این دست... اندک وقت باقی مونده رو میگیره. در واقع همه اینها همزمان شدنی نیست. قاعدتا باعت اولویت بندی کرد و احتمالا از خیر یه سری کارها هر چند به صورت موقتی گذشت.
خواستم این تجربیات رو براتون بنویسم تا هم خودتون رو برای کورانی از کارها و فعالیتها در این دوره که به زودی بهش میرسید آماده کنید و هم بدونید چرا کمتر مینویسم. خلاصه به بزرگواری خودتون ببخشید.
کاش میشد روزا بلندتر باشه. جدی میگم به خدا! تعارف نیست.
---
آقا مجید گل هم زحمت کشیدن دو سه هفته پیش یه سری فایل خیلی خیلی عالی از دورههای SKILLMAX برای مهاجران تازه وارد به استرالیا برام فرستادند. سعی میکنم در اسرع وقت اینها رو به همراه یه سری فایل زبان (عمومی، مکالمات تلفنی و مصاحبه شغلی) مرتب و دسته بندی کنم و رو اینترنت به اشتراک بذارم.