دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

دو مهاجر

در این وبلاگ در مورد مهاجرت آن می خوانید. هدف باز شدن راهی برای آشنا شدن بیشتر با مهاجرت و چالشهای آن است.

مهاجرت، هویت و فرهنگ پذیری


*******************************************************

دست و سوت و هوراااااااااااااااااااااااااااااااا!   

نوشکا هم رزیدنت شد. :) 

خیلی خیلی مبارک باشه. 

*******************************************************


خیلی اوقات به این فکر می کنم که تلاش مهاجرین برای حفظ فرهنگ، آداب و رسوم قبلی خود و انتقال آن به فرزندان و نسل بعد از خود در محیط و کشور جدید چه محلی از اعراب داره. اگر این طوره که در نهایت، 2-3 نسل بعد از ما 100 درصد خالص کیوی خواهند بود آیا لازمه این همه خودمون رو اذیت کنیم که بطور مثال خواندن و نوشتن فارسی را به فرزندانی که در نیوزلند به دنیا میان بیاموزیم یا براشون یادآوری کنیم که مثلا کورش و داریوش کی بودن و سعدی و حافظ چه مقام شامخی داشتند.

الغرض امروز به مقاله جالبی از یکی از خبرگزاری ها (نوشته شده توسط اشرف نریمانی؛ روان درمانگر مقیم انگلستان) برخوردم که تا حدودی زیادی با ذغدغه ذهنی من مرتبط بود و با توجه به طولانی بودن آن مناسب دیدم خلاصه ای دسته بندی شده از آن را برایتان بنویسم. امیدوارم مفید باشه.

 

عوامل اصلی مهاجرت طی 3 دهه گذشته

جنگ ها، خشکسالی ها و کشمکش‌های سیاسی

 

آمار مهاجرت

افزایش 40 درصدی تعداد مهاجران بین المللی در طول 10 سال گذشته و رسیدن از 150 میلیون به 214 میلیون

 

فرهنگ پذیری و چالش های آن

در اصطلاح کلی‌، فرهنگ پذیری را می‌‌توان به عنوان پروسه تغییر و انطباق فرهنگی‌‌ که در نتیجه تعامل افراد از فرهنگ‌های مختلف به وجود می‌‌آید، تعریف کرد.

طی پروسه فرهنگ پذیری، فرد ممکن است با دو نوع چالش روبرو شود: ۱) انطباق با باورها، ارزش‌ها و انتظارات گروه های جدید، ۲) حفظ و نگهداری باورها و ارزش‌های فردی و مورثی خویش

 

هویت

هویت یک مفهوم پویا است که از تعامل دائمی فرد و محیط شکل می‌گیرد. بنابراین میتواند هم تابع تغییرات محیطی‌ و هم تغییرات درونی‌ باشد. از آنجایی که فرهنگ پذیری در تعامل با هویت افراد صورت می‌‌گیرد، این روند گاهی منجر به یک سری تناقضات و بحران های هویتی در برخی‌ از مهاجران می‌‌شود.

 

سلامت روانی‌ - اجتماعی مهاجرین

هویت ازدو جنبه‌ مختلف، هویت فردی و هویت اجتماعی، دیده میشود. هویت فردی به یک سری از ویژگی‌‌ها، اهداف، ارزش‌ها و باورهای شخصی‌ که با هم انسجام درونی‌ دارند و در شرایط مختلف نسبتا ثابت هستند، گفته می‌‌شود. (مانند هویت جنسی، ‌‌ویژگی‌‌های جسمانی‌ و شغلی-حرفه ای(.

هویت اجتماعی مربوط به ویژه گی‌‌‌های گروهی ای است که فرد خود را به آن متعلق می‌‌داند، مانند: طبقه اجتماعی، گروه فرهنگی‌ و قومی شخص.

هویت فردی و اجتماعی می‌ تواند، در طی‌ پروسه فرهنگ پذیری تغییر پیدا ‌کند. اگرچه فرهنگ پذیری تقریبا می‌ تواند یک امر اجتناب ناپذیر و استرس زا باشد، اینکه یک فرد چطور ارزش‌ها و باور‌های قبلی‌ خود را دوباره سازی ‌ و یا نگاه داری می ‌کند یک موضوع ضروری برای سلامت روانی‌ است. 

 

نقش و عملکرد هویت فرد در پروسه فرهنگ پذیری

هویت به عنوان یک عامل خود تعدیلی، ساختار روانی‌ و اجتماعی فرد را منظم می‌‌کند و مکانیسمی است که فرد را در مسیر زندگی‌ و تعامل با محیط هدایت و راهنمایی‌ می‌‌کند و بنابراین، میتواند نقش خاصی‌ در انطباق مهاجران با محیط جدید و نحوه فرهنگ پذیری آنها داشته باشد.

هنگامی که یک فرد مهاجر در معرض ایده‌های فرهنگی‌- اجتماعی محیط جدید قرار می‌‌گیرد در صورتی که قادر نباشد راه حال مناسبی در برابر استرس و فشارها پیدا کند و یا نتواند معنا و مفهوم روشنی برای کنار آمدن با تغییرات در خود به وجود بیاورد، ممکن است دچار آشفتگی‌ هویتی، از خود بیگانگی و در نتیجه آسیب های روانی‌ و اجتماعی گردد.

 

انطباق پذیری

هنگام برخورد با فرهنگ جدید فرد مهاجر با توجه به عملکرد هویتی اش دست به یک سری تغییرات زده، برخی‌ از ارزشها‌ و باورها ی خود را نگهداری و برخی را دو باره سازی می‌کند. مطالعات نشان میدهد که انطباق پذیری به همراه انسجام نسبی‌ هویت، تا حدودی تضمین کننده سلامت روانی‌ یک شخص است.

 

چگونگی‌ فرهنگ پذیری و ادغام مهاجران در جامعه جدید

افراد مهاجر معمولا به پنج شیوه با شرایط فرهنگی‌- اجتماعی جامعه جدید کنار می‌آیند: 
1 در حاشیه بودن اضطرابی: تلاش مضطربانه برای بر آوردن تقاضاهای هر دو فرهنگ 
2 کناره گیری: دوری جستن و کم توجهی‌ به هنجارهای هر دو گروه فرهنگی‌
3 سنت گرایی: منزوی شدن و در حسرت و رویای فرهنگ قدیمی‌ زندگی‌ کردن
4 فرهنگ پذیری افراطی: نادیده گرفتن فرهنگ اصلی‌ خود و برگزیدن هنجارهای جاری جامعه جدید

دو فرهنگی‌: ادغام بهترین های هر دو فرهنگ

 

فرهنگ پذیری در سنین گوناگون

کودکان 1 تا 9 سال

این گروه که دارای پایین‌ترین ساختار هویتی هستند به دلیل مرحله رشدی و انعطاف پذیری بالایی که دارند، معمولا به راحتی‌ میتوانند خود را با جامعه جدید وفق بدهند.

 

نوجوانان و جوانان 10 تا 20 سال

شناسه‌های فردی و قومی یک فرد تقریبا تا پایان دروه نوجوانی شکل گرفته و هویت او را منسجم می کند. این گروه که ساختار هویتی آنها، قبل از ورود به جامعه جدید، تا حدودی شکل گرفته در جامعه جدید افرادی دو زبانه و دو فرهنگی‌ به حساب می‌آیند و بیش از دیگران سردرگمی‌های هویتی را تجربه میکنند، با این حال، شرایط رشدی و انعطاف پذیری آنها ممکن است این دشواری‌های انطباق را تا حدود زیادی کاهش داده ویا خنثی کند.

نوجوانان ممکن است برای پای بندی به هر کدام از فرهنگها از جانب منابع مختلف تحت فشار‌هایی‌ قرار بگیرند. ممکن است از یکطرف توسط والدین به بی‌ احترامی و زیر پا گذاشتن ارزش‌های خانواد‌گی متهم شود یا از طرف دیگر احساس کند جامعه جدید برداشت منفی‌ نسبت به ویژگی‌‌های فردی و فرهنگی‌ او دارد.

در بعضی‌ مورد این حس نامطلوب ممکن است به بی‌ تفاوتی‌ منفعلانه و آزردگی‌های روانی‌ منجر شده و یا به شکل واکنش‌های خصمانه مانند پیوستن به گروه‌های تند رو و یا جامعه ستیزبارز شود. از طرف دیگر بعضی‌ از نوجوان تمایل دارند که با پیروی از ارزش‌های گروه همسالان، هویت امن‌تر و فرضا مستحکم‌تری برای خود به وجود بیاورند.

 

بزرگسالان

در بزرگسالان هویت فرهنگی و تاریخچه زندگی‌ با هم آمیخته می‌‌شوند. آنها نگهدارنده و منتقل کننده سنت ها و ارزش های قومی خود به نسل بعدی به حساب می‌آیند. آنها هرگز به طور کامل تابع ارزش‌های فرهنگی جامعه جدید نمی‌‌شوند ولی می‌دانند که برای بهره‌مند شدن از فرصتهای موجود باید حداقل انتظارات و استاندارد های اجتماعی فرهنگ جاری را رعایت کرده و خود را با آنها منطبق کنند.

در بزرگسالان "هویت" به اهداف افراد و آنچه که می‌‌خواهند باشند مربوط می‌‌شود. مهاجران بزرگسال برای انطباق وایجاد ثبات روانی‌ نسبی‌ به شیوه‌های مختلفی با جامعه و فرهنگ جدید کنارمی‌آیند که مشتمل است بر:

  • مراوده با مردم هم فرهنگ خود و بوجود آوردن یک سیستم حمایتی، روانی‌-اجتماعی، جبرانی
  • تمرکز بر روی پیشرفت‌های مالی‌ و اقتصادی، ایجاد احساس امنیت بیشتر و جبران درحاشیه بودن و دوری از احساس تنهایی
  • با تکیه بر روی پیشرفت‌های تحصیلی‌، علمی‌ و مالی فرزندانشان با ارزش‌های جامعه جدید کنار آمده و ممکن است چنین استدلال کنند که به خاطر نسل آینده، ایثار و از خود گذشتگی کرده‌اند
  • هم هویتی افراطی با فرهنگ جامعه جدید و و دست شستن از ارزش‌ها و سنت‌های فرهنگی‌ خود که ممکن است منجر به خشم درونی‌ شده و فرد را دچار تعارض‌های درونی‌ بکند

 

نتیجه گیری

پروسه انطباق پذیری و روبرو شدن با چالش‌های هویتی امر اسانی‌ نیست گاهاً ممکن است سلامت مهاجرین را هم تهدید کند. حتی کسانی‌ که توانسته اند خود را به حد مطلوب با جامعه جدید منطبق کنند، گاهی ممکن است احساس کنند که چیزی را از دست داده‌اند.

دو فرهنگی بودن در چنین جوامعی ممکن است امری استرس زا باشد اما، امروزه دو فرهنگی‌ انطباقی مناسب‌ترین راه برای پیشگیری از بحرانها و تعارضات هویتی معرفی‌ می‌‌شود. فرهنگ پذیری‌‌ای که هم به باورها و سنن قبلی‌ فرد و هم به تغییر‌های انطباقی جدید ارزش قائل شود باعث استحکام "خود" یا "من" در فرد می‌‌شود و در نتیجه، هویت انطباقی که در برگیرنده ویژگی‌‌های هر دو فرهنگ باشد احتمالا مناسب‌ترین و سالم ترین شیوه فرهنگ پذیری به حساب می‌‌آید.

این نوع سازگاری به فرد کمک می‌‌کند تا با کنترل احساسات و هیجانات، شرایط و امکانات را به طور منطقی‌ سنجیده و با حفظ حرمت نفس خود بتدریج با تغییرات همگام شود. فرد تفاوت‌ها را می‌ پذیرد و می‌‌تواند روی رویی با دو فرهنگ را فرصتی برای انتخاب بهترین‌ها و خود شکوفایی قلمداد کند.

آماده کردن نوجوانان مهاجربرای پذیرش این هویت دو فرهنگی‌ میتواند استرس های مربوط به دوران بلوغ را هم کاهش بدهد و به نوجوان فرصتی میدهد تا بتواند بین هویت‌های اکتسابی و موروثی خود انسجام نسبی‌ای ایجاد کرده و یک "خود مفهومی" مطلوبی برای خود بوجود بیاورد.

به طور کلی‌، هویت فردی شفاف و محکم میتوانید موجب جلوگیری، کاهش و یا تعدیل استرس‌های ناشی‌ از پروسه فرهنگ پذیری بشود.


لینک منبع

خبر آمد خبری در راه است ...

خبر آمد خبری در راه است

سر خوش آن دل که از آن آگاه است 

....

سلام دوستان. 

مدتی در سکوت رادیویی بودم. البته تو یه فرکانس دیگه بدجوری سرم شلوغ بود و حسابی درگیر بودم.  

خبر خوب اینه که بالاخره کار پیدا کردم. :) نیازی به توضیح نیست که چه قدر خوشحالم. به خصوص که با ملحق شدن خانواده در اوایل اردیبهشت ماه، کم کم اوضاع داشت پیچیده می‌شد. (بالاخره طاقت آدمای دل گنده هم حدی داره!) بعد از مدت‌ها امشب اولین شبی خواهد بود که با خیال راحت سرم رو روی بالش می‌گذارم و قصد ندارم زودتر از ساعت 7 بیدار شم. میگم ساعت 7، چون باید بیدار شم و پسرم رو برای مدرسه آماده کنم. وگرنه عمرا زودتر از ساعت 11 بیدار نمی‌شدم.  

از زمانی که وارد نیوزیلند شدم، تقریبا سه ماه و نیم گذشت تا بالاخره تونستم کار پیدا کنم. پیش‌بینی خودم برای کاریابی یه بازه زمانی دو تا چهار ماهه بود. در واقع این زمان داشت به اتمام می‌رسید و کم کم استرس و آدرنالین خونم داشت سر به فلک می‌کشید. 
تو این مدت تجربه‌های زیادی کسب کردم که  بعضی‌هاشون نیاز به یه پست جداگانه دارند. قول می‌دم که حتما به همه این موارد پرداخته بشه. سعی می‌کنم در مورد هر موضوع یه استراتژی مختصر طرح کنم که برای بقیه دوستان هم که در آینده میان اینجا مفید باشه. البته تجربه‌ها، نیازها و موضوعات مورد لحاظ برای هر کس متفاوته؛ چون هر کس از لحاظ شغل، رشته تحصیلی، پشتوانه مالی، شرایط خانوادگی و ... شرایط منحصر به فردی داره. اما به هر حال، بعضی از موارد مشترکه و ممکنه برای شما جالب باشه. 

مواردی که الآن به ذهنم می‌رسه اینهاست: 

1. رزومه

2. کاریابی و روش آن

3. اقامت و کرایه خانه و سرپناه

4. certificate؛ آری یا خیر؟

5. خرید از جاهای ارزان

6. تقویت زبان انگلیسی خودم و خانواده‌ام

7. خرید لوازم منزل

8. مدرسه فرزندان

اینا رو نوشتم که بعدا یادم نره. فعلا برم یه ذره استراحت کنم ....  از همه دوستانی که این مدت با دعای خیر و ارسال مقادیر متنابهی از انرژی مثبت به بنده قوت قلب دادن صمیمانه سپاسگزارم. :)


@کتایون خانم: شما با خانم مارپل نسبتی ندارین؟ 


/بابک

چرا مهاجرت کردم؟!!!

تصور کنید ویزای نیوزلند را گرفته اید و هم اکنون 6 ماه است که در سرزمین ابرهای سفید هستید. همه چیز خیلی خوب پیش رفته و فقط یک مشکل کوچولو وجود دارد؛ هنوز کار پیدا نکرده اید.

اخیرا ذهنتان آماج افکار منفی قرار گرفته و از هر سو تحت فشارید؛ فشار اقتصادی از یک طرف و فشار عاطفی و روانی از طرف دیگر(با فرض اینکه ویزای JSV گرفته و تنها مسافرت کرده اید یا حتی ویزای رزیدنت گرفته و همسر خود را هم برده اید) و دایم بخود می گویید: اصلا من اینجا چکار می کنم؟ چرا از خانه و خانواده و وطنم کندم و آواره این سرزمین شدم. اگرچه نیوزلند سرزمین زیبا و مردمان خوبی دارد ولی بهتر نبود در ایران می ماندم و کار و زندگی خودم را حفظ می کردم.

در این لحظه 6 ماه میشه که از مشکلاتی که در ایران داشتی دور شده ای و این مشکلات در ذهن تو کوچک و کوچکتر به نظر میان و بالطبع در این لحظه ماندن در ایران گزینه بسیار خردمندانه تری به نظر میاد. ولی نه!!! اشتباه نکنید. هیچکس نگفته مهاجرت کردن آسان است و اصلا این طور نیست که مشکلات ایران کوچک شده باشند؛ فقط این طور به نظر میاد و چه بسا این مشکلات بزرگتر و متنوع تر شده باشند ولی ما آنها را از نزدیک حس نمی کنیم و برای ما ملموس نیست. خب چاره چیست؟!!

شاید چاره در این باشد که اولا خود را از نظر روانی برای چالش های پیش رو آماده کنیم و ثانیا آنچه که بخاطر آن مهاجرت می کنیم را بنویسیم و همواره پیش چشم داشته باشیم تا فراموش نشود. من مدتی است لیستی از این دلایل را برای خودم نوشته ام و بنظرم رسید آنها را با شما در این آدرس به اشتراک بگذارم.

شما چطور فکر می کنید؟ چه موارد دیگری رو می تونید به لیست اضافه کنید؟

پی نوشت1: با عنایت به هشدارهایی که برخی دوستان عزیز دادن، یه تغییر توی پست دادم به نحوی که روح و پیام اصلی نوشته از دست نره و در عین حال حساسیت بیجا ایجاد نکنه.

پی نوشت2: دوستان جهت دسترسی به آمارهایی که داریوش عزیز زحمت تهیه اش رو کشیده به این آدرس مراجعه کنید.

/حسین

حفظ دوستی ها بعد از مهاجرت

اخیرا که تعدادی از دوستان وبلاگ به نیوزلند سفر کرده و تعداد مصاحبه شده ها هم رو به افزایش گذاشته، به یک موضوع خیلی فکر می کنم. اینکه که ای کاش بشود این جمع صمیمی در فضای مجازی، در آن طرف آب به یک جمع صمیمی در فضای واقعی تبدیل شود، اگرچه مطمئنم همین الان هم بعضی از این دوستیها شکل گرفته و بعضا بسیار مفید بوده است.

وقتی به چرایی این موضوع فکر می کنم، می بینم دلایل متعدد و متقنی برای این کار وجود داره که به عملی شدنش کمک می کنه که در اینجا به چند تاش اشاره می کنم. اولین دلیل اینه که برای اغلب ما یکی از بزرگترین مشکلات در آن طرف آب خلاء عاطفی دوری از نزدیکان، اقوام و دوستانه که داشتن دوستان همفکر و همراه تا حد زیادی این کمبود اساسی رو جبران می کنه. من شخصا یک تجربه خیلی مثبت از برادر بزرگترم در استرالیا سراغ دارم. ایشون به واسطه روحیه ای که داشته در مدت چند سالی که آنجا اقامت دارند، یک جمع 30-40 نفره از دوستان تشکیل دادند و تقریبا هر هفته یک برنامه مهمانی، جشن، خیریه و از این قبیل دارند و به قول خودش دوستان برای اونها جای خانواده را هم پر کرده اند. 

دلیل دومی که کمک می کنه این موضوع صرفا یک تخیل یا خیال واهی نباشه اینه که شرایط اغلب ماها مشابه همدیگه هست. بطور مثال از سطح تحصیلات، ارزشها و حتی وضعیت اقتصادی شبیه هم برخورداریم که اگر غیر از این بود چه بسا به تصمیم مشابهی یعنی مهاجرت به نیوزلند فکر نمی کردیم. این مشابهت در روحیات و وضعیت زندگی کمک می کنه دوستان واقعی تر و مفیدتری برای همدیگه باشیم. چه بسا اگر تصمیم به مهاجرت هم نداشتیم این جمع پتانسیل بالایی برای یافتن دوستان جدید و صمیمی رو برای هر کدوم از ما داشت. در نهایت این مشابهت می تونه در آینده مثل ریسمانی عمل کنه که ما رو به یکدیگر پیوند بده و برای دور هم بودن دلیل کافی ایجاد کنه. 

همه اینهایی که گفتم به مرور زمان و در طول این 5-6 سالی که درگیر پروسه مهاجرت بوده ام در ذهنم شکل گرفته. خوشحال میشم اگه بقیه دوستان هم در این رابطه نظرشون رو مطرح کنند، بخصوص اونهایی که کمتر نظر میدن.